87- 88-ارواح در فاصلۀ میان دو نفخه-باز بحثی در «نفخۀ صور» و آثار آن

87

ارواح در فاصلۀ میان دو نفخه

اشاره ای نیز به «مجرّدات»

(ماموریت هنری کربن)

ج6 ص330.

متن حدیث: ج: عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ فِي خَبَرِ الزِّنْدِيقِ الَّذِي سَأَلَ الصَّادِقَ(ع) عَنْ مَسَائِلَ إِلَى أَنْ قَالَ أَيَتَلَاشَى الرُّوحُ بَعْدَ خُرُوجِهِ عَنْ قَالَبِهِ أَمْ هُوَ بَاقٍ؟ قَالَ بَلْ هُوَ بَاقٍ إِلَى وَقْتٍ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَبْطُلُ الْأَشْيَاءُ وَ تَفْنَى فَلَا حِسَّ وَ لَا مَحْسُوسَ ثُمَّ أُعِيدَتِ الْأَشْيَاءُ كَمَا بَدَأَهَا مُدَبِّرُهَا وَ ذَلِكَ أَرْبَعُمِائَةِ سَنَةٍ تَسْبُتُ فِيهَا الْخَلْقُ وَ ذَلِكَ بَيْنَ النَّفْخَتَيْن.

متن سخن علامه مجلسی(ره): بيان: هذا الخبر يدل على فناء الأشياء و انعدامها بعد نفخ الصور و على أن الزمان أمر موهوم و إلا فلا يمكن تقديره بأربعمائة سنة بعد فناء الأفلاك. و يمكن أن يكون المراد ما سوى الأفلاك أو ما سوى فلك واحد يتقدر به الأزمان.

متن سخن علامه طباطبائی(ره): ظاهر الخبر بطلان الاشياء و فناؤها بذواتها و آثارها، فيشكل حينئذ أولاً بأن بطلان الاشياء و حركاتها يوجب بطلان الزمان فما معنى

 

التقدير بأربعمائة سنة؟ و ثانيا أن فرض بطلان الاشياء مع بطلان الزمان لا يبقى معنى للاعادة إذ مع بطلان الزمان و انقطاع اتصال ما فرض أصلا و ما فرض معادا يبطل نسبة السابقية و اللاحقية بينهما و لا معنى للاعادة حينئذ. و اما ما ذكره المؤلف قدس سره الشريف اولا من احتمال كون الزمان أمرا موهوما فلا يدفع الاشكال لاستلزامه بطلان كل تقدم و تأخر زمانى في العالم حتى قبل نفخ الصور و لا يمكن الالتزام به، و ما ذكره ثانيا: أن المراد بطلان ما سوى الافلاك فهو مما يأبى عنه لسان الخبر و الخبر الاتى، على أنّ ما اعتمد عليه في ثبوت وجود الافلاك لو تمّ لدلّ على وجوب اشتمال الفلك على عالم العناصر في جوفه. و ما ذكره من كون المراد بطلان الاشياء ما سوى فلك و احد يتقدر بها الزمان يشكل عليه ما يشكل على سابقه و يزيد أن هذه الفلك على فرض وجودها تقدر الزمان بحركتها الوضعية و لا معنى للحركة الوضعية مع انعدام الاشياء الخارجة من الفلك. و هو ظاهر. على أن فرضيّة وجود الافلاك البطلميوسية مما اتضح فسادها في هذا العصر، و الرواية مع ذلك كله غير مطروحة و لبيان معناها الدقيق محل آخر ذو مجال وسعة.

ترجمۀ حدیث: زندیق از امام صادق(ع) مسائلی را پرسید از آن جمله گفت: آیا روح پس از خروج از قالبش (بدن) متلاشی می شود، یا باقی است؟-؟

فرمود: بل روح باقی است تا وقت نفخ صور. در آن وقت (که صور دمیده شود) همه چیز باطل شده و فانی می شوند؛ نه حسّی خواهد بود و نه محسوسی. سپس از نو اعاده می شوند اشیاء، آن طور که مدبّرشان (خدا) قبلاً آن ها را ابداء کرده بود. بدین حال چهارصد سال، خلق در حالت «راحت باش» خواهند بود. و این در فاصلۀ دو نفخه است.

تذکر: پیش از آن که به فرمایش دو بزرگوار بپردازیم، اشاره به یک نکته در این حدیث، برای مبحث هائی که در آن ها سخن از «مجردات» رفت، اشاره ای هست: موضوع حدیث، روح است، و می فرماید در آن وقت روح ها نیز متلاشی می شوند نه حس می ماند و نه محسوس. مفهوم این سخن این است که هم روح حس دارد و هم روح ها برای همدیگر محسوس هستند.

حس و محسوس بودن با هر معنی، با هر تأویل، با هر تصوری، دلیل محدود بودن آن شیئ است که هم مکانمند است و هم زمانمند. بنابراین روح نه از زمان فارغ است و نه از مکان.

و همچنین است همه آن موجودات که ارسطوئیان آن ها را مجرّد می نامند، که مشروح این موضوع گذشت.

ترجمه سخن علامه مجلسی(ره): بیان: این حدیث دلالت دارد بر فناء اشیاء و منعدم شدن شان پس از نفخۀ صور.

و نیز دلالت دارد بر این که «زمان» یک امر موهوم است، والّا امکان نداشت که بعد از فناء افلاک، قابل اندازه گیری به چهار صد سال، باشد.

و ممکن است مراد این باشد که (همه چیز فانی می شوند) غیر از افلاک.

و ممکن است (افلاک نیز فانی شوند) غیر از یک فلک که زمان به وسیلۀ آن اندازه گیری شود.

نقد فرمایش علامه مجلسی: 1- ظاهراً مرادش از افلاک، افلاک ارسطوئی است. نه فلک به معنی «مدار کرات» که در قرآن آمده است. علامه مجلسی در جاهای دیگر از بحار نیز به کیهان شناسی ارسطو- که نظام هستی شناسی ارسطو نیز هست- تمایل نشان داده است.

2- همیشه و در همه جا لازم نیست که چرخش وضعی و انتقالی کره زمین وجود داشته باشد و زمان با وجود آن محاسبه شود؛ همین امروز در کیهان شناسی، مسافت ها را با حرکت و سرعت نور محاسبه می کنیم و عمر کهکشان ها را با سال های کرۀ زمین محاسبه می کنیم. در حالی که کرۀ زمین فقط در منظومۀ ما قرار دارد و حرکت وضعی و انتقالی آن، تنها به خودش منحصر است و هیچ کرۀ دیگر در حرکتش مطابقت دقیق با کره زمین، ندارد.

خود قرآن نیز پیدایش کهکشان ها و عمر پیرترین کهکشان ها و نیز آغاز و انجام یک امر ویژه از امرها را با همین محاسبات کرۀ زمینی ما محاسبه کرده است و فرموده: «مِمَّا تَعُدُّون[1]»: با سال هائی که شما، شمارش و محاسبه می کنید[2].

بنابراین انتخاب یک مقیاس زمانی خاص، برای محاسبۀ موارد دیگر، هیچ اشکالی ندارد حتی اگر موضوع و مورد خود آن مقیاس، از بین رفته باشد.

اساساً در هنگام پیدایش پیرترین کهکشان ها، نه منظومه ما وجود داشت و نه کرۀ زمین.

پس محاسبۀ زمان میان دو نفخه، با مقیاس کرۀ زمین که پیش از آن از بین خواهد رفت، هیچ اشکالی ندارد و هیچ دلالتی بر موهوم بودن زمان ندارد. پیش تر به طور مکرّر و مستدل بیان شد که زمان یعنی تغییر اشیاء جهان. از این نظر چون تغییر در همه اشیاء جهان یک واقعیت است و هیچ مخلوقی بدون تغییر و حرکت نیست، نام دیگر این واقعیت، زمان است.

ترجمه سخن علامه طباطبائی(ره): ظاهر این حدیث دلالت دارد که همۀ اشیاء هم ذات شان و هم آثارشان، باطل و فانی خواهند شد. در این صورت اشکال هائی پیش می آید:

اولاً: بطلان اشیاء و حرکات شان، موجب بطلان زمان می شود، پس معنی اندازه گیری زمان چهار صد سال، چیست؟

ثانیاً: اگر فرض شود هم اشیاء باطل می شوند و هم زمان، معنائی برای اعادۀ (مجدد اشیاء) نمی ماند زیرا با بطلان زمان و انقطاع آن چه «اصل» فرض می شود با آن چه که از نو اعاده شده فرض می شود، نسبت سابقیت ولاحقیقت بین آن دو، باطل می شود. و برای اعاده معنائی نمی ماند.

(توضیح: در حالی که زمان معدوم شده، معنائی برای سابق ولاحق نمی ماند).

و آن چه مولّف (مجلسی) قدس سرّه الشریف، به عنوان احتمال اول، گفته که زمان امر موهوم باشد، اشکال را دفع نمی کند. چون موهوم بودن زمان لازم گرفته هر تقدم و تاخر زمانی در جهان، باطل باشد حتی پیش از نفخ صور [حتی همین حالا]. و پذیرش چنین سخنی امکان ندارد.

و آن چه در احتمال دوم گفته که مراد، بطلان همۀ اشیاء غیر از افلاک باشد، گفتاری است که بیان و لسان این حدیث و حدیث بعدی، مانع از آن است.

علاوه بر این، آن چه مجلسی بر آن اعتماد کرده دربارۀ وجود افلاک، اگر صحیح باشد دلالت می کند که حتماً باید فلک ها در درون شان به عالمی از عناصر شامل شوند [زیرا فلک تو خالی نمی شود].

و آن چه (در احتمال سوم) گفته که مراد حدیث بطلان همۀ اشیاء است غیر از یک فلک واحد، که بر اساس آن محاسبه زمان انجام یابد. به این احتمال همان اشکال وارد است که به احتمال دوم وارد شد. و یک اشکال دیگر نیز وارد می شود: بر فرض وجودِ این فلک واحد، زمان با حرکت وضعی آن محاسبه می شود. و با انعدام اشیاء خارج از فلک، معنائی برای حرکت وضعیّه نمی ماند. و این یک مطلب روشن است.

علاوه بر این ها، فرضیّه وجود افلاک بطلمیوسی، از چیزهائی است که در این زمان فسادش واضح شده است.

با این همه، کلّ و همۀ این حدیث، مردود نیست. و برای بیان معنای دقیق آن محلّ دیگر لازم است که با مجال و وسعت باشد.

بررسی: 1- اشکال اول مرحوم طباطبائی، عبارت اُخرای همان اشکال مرحوم مجلسی است که بحثش گذشت. با این فرق که مرحوم طباطبائی بطلان را به معنی «عدم» می گیرد. در حالی که در متن حدیث چنین چیزی نیست، و باصطلاح، هیچ وجودی عدم نمی شود. و بدیهی است که امام(ع) نیز معدوم شدن همۀ اشیاء که فقط خداوند بماند، را اراده نکرده است. مراد بطلان تشخّص و تعیّن هر چیز است که به قول قرآن درون آسمان اول «کالمهل= گاز و مذاب» می شود نه کره ای می ماند و نه منظومه ای و نه کهکشانی، همگی با نفخه اول (انفجار اول) به گاز و مذاب تبدیل می شوند[3]. نه این که معدوم می شوند.

زمان نیز معدوم نمی شود. زیرا آن گاز و مذاب که از انفجار عظیمِ میلیاردها کهکشان به وجود آمده، در خروش عظیم و تحرکات شدید که تصورش برای ما سنگین است، در تغییر، در حرکت و متحرّک است. و زمان یعنی تغییر و تحرّک.

2- ایرادی که علامه طباطبائی بر موهوم بودن زمان، گرفته، کاملاً صحیح و یک فرمایش عمیق علمی است. زیرا اگر زمان موهوم باشد همۀ تقدم ها و تأخّر ها که مشاهده می کنیم و با آن زندگی می کنیم، نیز موهوم می شود. در نتیجه، همۀ کائنات خیالی می شوند که عین سفسطه است.

و نیز: مخلوق- زمان= مخلوق- مخلوق.

کائنات- زمان= کائنات- کائنات.

که بحث مشروحش در مباحث پیش گذشت.

3- بی چاره بطلمیوس: چرا علامه طباطبائی فرضیّه 9 فلک و کیهان شناسی مبتنی بر آن را به حساب بطلمیوس می گذارد!؟! مگر نبیانگذار این کیهان شناسی، ارسطو نیست؟ کیهان شناسی ای که در واقع بنای هستی شناسی ارسطو و پایۀ نظام باصطلاح فلسفۀ اوست. بی چاره بطلمیوس فقط آمده روی آن کارکرده و آن را رواج داده است. این تاریخ و این هم شما؛ یک واقعیت مسلّم که هیچ موضوع تاریخی مسلّمتر از آن یافت نمی شود. حتی پطرشفسکی در کتاب «ایران و اسلام» وجود حضرت عیسی را افسانه دانسته و انکار می کند. اما هیچ کسی نمی تواند پایگاه و مبنای اندیشه ارسطو را که عقول عشره و 9 فلک است انکار نماید. مبنای اصلی و پایگاهی که به آوار تبدیل شد. و آن کدام اندیشه و بینش است که بنای اصلی آن آوار شود و خودش همچنان باقی بماند که این آوار اندر آوار در امروزِ حوزۀ ما توسط صدرویان ما هنوز هم ترویج می شود.

یک جمله در فرمایش علامه طباطبائی است که بس ارزشمند است، می فرماید: «فرضیه وجود افلاک». درست است عقول عشره که 9 عقل از آن ها بر 9 فلک با اراده و دارای حیات، تطبیق شده و مبنای اصلی اندیشه ارسطو و ارسطوئیان بود، در واقع یک فرضیه بود که با هیچ دلیلی مستدل نبود. آیا فلسفه ای که بر «فرضیه» مبتنی باشد، فلسفه است!؟! پس چرا صدرویان ما، دم از عقل و تعقل می زنند و فرضیه شان را (آن هم پس از داغان شدنش) به خورد مغز طلاب جوان می دهند. این فلسفه که از اصل و اساس فرضیه بوده نه فلسفه. اگر حتی پایه اش ابطال نمی شد، باز یک فلسفه نبود و فقط یک فرضیه بود. آن هم فرضیّۀ خیالی.

و شگفت تر این که ملاصدرا نام آن را «حکمت» گذاشت. آن هم «حکمت متعالیه». واه واه چه حکمتی و چه تعالی ای؟!؟!

دادگاه انگیزاسیون، گالیه را به اتهام مخالفت با ارسطو محاکمه می کرد، نه به اتهام مخالفت با بطلمیوس.

4- بر فرض، همه چیز معدوم شود حتی زمان (که البته درست نیست)، و همه چیز از نو اعاده شود، در این فرض چه ممیّزه ای برای زمان هست که انقطاع و عدم اتصال فقط به «زمان» وابسته می شود؟ گویا مرحوم طباطبائی زمان را یک چیز مستقل و غیر از تغییر، می داند بینشی که امروز بطلان آن برای همه دانشمندان مسلّم است.

5- می فرماید: «فساد این فرضیه در این عصر روشن شده است». باید گفت: فساد دو فرضیۀ دیگر شان نیز روشن شده است:

یک: آنان نور را یک شیئ مجرّد می دانستند. در این عصر اثبات و واضح شده است که نور ماده و مادی است.

و با بطلان این نظریه شان، آن عالم بزرگ که به عنوان «عالم مجرّدات» ساخته بودند، همگی داغان و متلاشی گشته است. زیرا بهانه شان یک تمثیل بود از نور.

دو: پایه سوم شان، «عکس در آئینه» بود. می گفتند: عکس که در آئینه می افتد، عدم نیست یک شیئ است. و چون ماده ندارد پس مجرّد است. اما در این عصر واضح شده که عکس در آئینه مانند عکس در فیلم و کاغذ، چیزی نیست غیر از انعکاس نور که آن هم مادّی است.

این درخت خیالی مجرّدات، سه ریشه خیالی داشت که هر سه موهوم در آمده، اما چرا صدرویان ما از آن دست بر نمی دارند؟ برای این که دشمن در این عصر، زمانی با هنری کربن ها و اینک با تشکیل کنگره ارسطو در یونان و دعوت از صدرویان ما به آن، ما را به این جهات، تشویق می کند تا همچنان از هستی شناسی و جهان بینی مکتب قرآن و اهل بیت(ع)، غافل بمانیم. در حالی که خودشان ارسطو و بینش ارسطو را به آرشیو تاریخ سپرده اند.

6- آخرین فرمایش علامه طباطبائی که می فرماید «با این همه، کل این حدیث، مردود نیست»، یک سخن صحیح و زیبا است؛ یعنی بالاخره یک اشکال و نقصی توسط یکی از راویان یا یکی از نسخه برداران، در آن ایجاد شده است. زیرا وجود عدم نمی شود. و نیز جریان عمومی آیات و احادیث و مکتب، مسلّم می کنند که روح ها تا روز محشر و پس از آن نیز زنده هستند.

و در عبارت مختصر: روح هرگز از بین نخواهد رفت الی الابد. همان طور که اصل جهان و کائنات، اَزلی نیست اما ابدی هست. ارواح نیز ازلی نیستند اما ابدی هستند.

ماموریت هانری کربن و تعویض یک پروژه با یک پروسه: درباره کربن در کتاب «محی الدین در آئینۀ فصوص» جلد دوم مقاله اول شرحی را نوشته ام اکنون که نام هنری کربن (این موفقترین جاسوس غرب در ایران) در این مبحث به میان آمد، موضوع زیر را نیز بیاورم:

برنامۀ استراتژیک غرب پس از جنگ جهانی دوم، برای براندازی اسلام در ممالک اسلامی، پروژۀ «تجربۀ دینی» بود که توسط افرادی مانند: ویتگنشتاین، برگسون، هایدگر، و چند شخص دیگر، تبیین می شد. تجربه دینی یعنی تجربه درونی هر فرد انسان: هر کس در درون خودش کاملاً حسّ می کند که خدائی هست. و این یک واقعیت است که نمی توان آن را نادیده گرفت.

این تجربۀ دینی- که متاسفانه خیلی ها معنی آن را نمی دانند- با خصیصه های زیر
می باشد:

1- یک امر کاملاً «فردی» و غیر اجتماعی است.

2- ضد نبوّت ها (هر نبوت)، به ویژه ضد نبوت اسلام است؛ زیرا اسلام دین کاملاً اجتماعی است و برای هر رفتار ریز و درشت انسان قانون آورده است.

3- این پدیدۀ به ظاهر علمی در غرب، در حقیقت یک «انفعال» بود که از شکست جریان دین ستیزی غربیان، ناشی شده بود. قرار بود رنسانس به بی دینی محض حتّی انکار وجود خدا، منجر شود؛ ژنو جایگزین واتیکان، و «توصیفگری در قالب علم گرائی» جایگزین دین گردد که مثلاً «تاریخ تمدن» ویل دورانت- که انبان توصیفگری ضد علمی است- درجای کتاب عهد عتیق و عهد جدید، قرار گیرد. اما در واقعیت عینی، رنسانس در برابر دین شکست خورد و تنها ره آوردش پروتستانت گشت که باز به هر معنی یک دین بود که خدا و نبوت را می پذیرفت.

جریان شکست خوردۀ دین ستیزی نسخۀ دیگر در پیش گرفت با عنوان «تجربه دینی» و به حذف نبوت ها قانع گشت. این نسخه نیز در عرصۀ مردمی غرب به جائی نرسید. اما ترجمه کتاب های شان مانند سیل به ممالک اسلامی سرازیر گشت.

این دینِ «خدا آری، نبوت نه» به عنوان یک پروژه برای بی دین کردن جامعه اسلامی، روی میز محافل جاسوسی قرار گرفت تا با حمایت های مالی و رسانه ای در قالب تبیین های به ظاهر علمی به خورد مغزهای مسلمان داده شود.

کاتولیک ها و پرتستانت ها که خودشان این نسخه را نیز در جامعه خودشان باشکست مواجه کرده بودند، کوشیدند با حمایت قدرت های مالی و سیاسی، آن را میان مسلمانان
رواج دهند.

هانری کربن کاتولیک فرانسوی مامور عملیاتی کردن این پروژه در ایران شد و کارش را به عنوان مشاور فرهنگی فرح پهلوی، شروع کرد. کربن با هوشمندی کامل، در ایران چیز دیگری یافت که فراتر از یک پروژه بود که می توانست به عنوان یک «پروسه» در جای آن پروژه تحمیلی قرار گیرد و موفق شود.

در همیشه تاریخ، پروژه های اجتماعی و فرهنگی، توفیق نیافته اند که دو نمونه اش «دین پیشنهادی» اگوست کنت و «دین سندیکائی» امیل دورکیم است. اما پروسه ها توفیقاتی داشته اند. زیرا به هر صورت با نسبتی با فرهنگ و آئین مردم رابطه داشته اند. این یافتۀ کربن همان «آمیزۀ ارسطوئیات و بودائیات» بود که تخم آن از زمان ملاصدرا در ایران کاشته شده بود.

به گفتگوی کربن با دکتر حسین نصر که روزنامه شرق 16/10/1382 سال اول، شماره 99، از زبان دکتر سید جواد طباطبائی که با کربن رفت و آمد خانوادگی داشته، آورده است، توجه کنید:

روزنامه شرق: دکتر طباطبائی…. توضیح داد که از دکتر سید حسین نصر شنیده بود که در سال 46 روزی با کربن روی تپه های استراسبورک در مرز فرانسه و آلمان بوده اند، جائی که کمی آن سو تر جنگل سیاه و اقامتگاه هایدگر قرار داشت.

نصر از کربن نقل می کند که از تپۀ مشرف به آلمان گفته بود «از زمانی که فلسفۀ ایرانی را شناختم دیگر نیازی نداشتم که از این مرز بگذرم».

نه دکتر نصر، نه دیگر شاگردان کربن در ایران و حتی نه دکتر سید جواد طباطبائی، با این که همگی معتقد هستند که کربن یک کاتولیک فرانسوی بود و کاتولیک هم از دنیا رفت (رجوع کنید همان روزنامه، همان شماره) معنی سخن کربن را ندانسته اند. و هرگز از خود نپرسیده اند که کربن با این همه عشق و علاقه به فلسفه ایرانی چرا آن را آئین خود قرار نداد و در همان دین کاتولیک خود باقی ماند-؟

کربن سخن راست گفته، اما دکتر نصر و امثالش معنی آن را (صریحاً می گویم:) ندانسته اند؛ او می گوید: آمدم در ایران برای برنامۀ دین براندازی خود یک پروسه پیدا کردم که من را از پروژۀ «تجربه دینی» هادیگر و امثالش بی نیاز کرد.

هنری کربن سالوسانه در جلسات هفتگی مرحوم علامه طباطبائی در تهران حاضر
می شد، برخی گمان می کردند که او مرید سینه چاک فلسفۀ طباطبائی شده است. در حالی که این جاسوس ریاکار و هوشمند همزمان با آن جلسات، هر ساله نسخۀ «جشن و هنر شیراز» را به فرح پهلوی می داد و به دست او آن هرزگی ها را که تاریخ در هیچ جای دنیا ندیده بود، به اجرا می گذاشت:

در خیابان داریوش شیراز سکوئی از کفی تریلر درست کرده بودند؛ یک مرد و یک زن در حال کاملاً لخت، هر کدام شاخۀ گل به عضو تناسلی خود آویخته، روی سکو پیش چشم صدها تماشاگر ایرانی به عمل جفتگیری جنسی پرداختند.

وقتی که سید محمد خاتمی تز «گفتگوی تمدن ها» را مطرح کرد، فرح پهلوی اعلام کرد که: این تز من است و بنیانگذار «گفتگوی فرهنگ ها» من هستم که خاتمی تنها لفظ «فرهنگ ها» را برداشته و به جای آن لفظ «تمدن ها» را گذاشته است.

اما غربی ها فوراً به او تذکر دادند که اصل مسئله مال هنری کربن است نه مال تو، و ما آن را به خاتمی می بخشیم و برای ما فرق نمی کند فرح یا هر کس دیگر.

بقیه مسائل درباره کربن، در «محی الدین در آئینه فصوص» جلد دوم، مقاله اول.

88

باز بحثی در «نفخۀ صور» و آثار آن

ج6 ص336.

متن سخن علامه مجلسی(ره): و الحقّ أنه لا يمكن الجزم في تلك المسألة بأحد الجانبين لتعارض الظواهر فيها و على تقدير ثبوته لا يتوقّف انعدامها على شي‏ء سوى تعلق إرادة الرب تعالى بإعدامها. و أكثر متكلمي الإمامية على عدم الانعدام بالكلية لا سيما في الأجساد.

 

متن سخن علامه طباطبائی(ره): لما كان انعدام كل شئ الاّ الله سبحانه يبطل التقدم والتأخر و كل معنى حقيقى و يبطل به النسبة بين الدنيا و الاخرة و المبتدء و المعاد و جميع المعارف الالهية المبيّنة تلو ذلك في الكتاب و السنة القطعية لم يكن مجال لاحتماله، و ما ظاهره ذلك من النصوص مبين بما يعارضه، و أما أحاديث الصور فهى آحاد لا تبلغ حد التواتر و لا يؤيد الكتاب تفاصيل ما فيها من صفة الصور و الامور المذكورة مع نفخه و لا دليل على حجية الاحاد في غير الاحكام الفرعية من المعارف الاصلية لا من طريق سيرة العقلاء و لا من طريق الشرع على ما بين في الاصول، فالواجب هو الايمان باجمال ما اريد من الصور لوروده في كتاب الله، و أما الاخبار فالواجب تسليمها و عدم طرحها لعدم

 

مخالفتها الكتاب و الضرورة و ارجاع علمها إلى الله و رسوله و الائمة من أهل بيته صلوات الله عليهم اجمعين.

ترجمه سخن علامه مجلسی(ره): (توضیح: موضوع بحث عبارت است از: «آیا با دمیدن صور همه چیز معدوم می شود؟»، مرحوم مجلسی بینش های مختلف و نظریه های مذاهب و اشخاص معروف از شیعه، معتزله، اشعریه، و برخی فرقه های دیگر، را آورده آن گاه
می گوید:)

حق این است که نمی توان به یکی از دو طرف مسئله، به طور جزم قائل شد. به دلیل تعارض ظواهرِ (آیات و احادیث). و بر فرض اگر بپذیریم که همۀ اشیاء معدوم خواهند شد، انعدام شان به هیچ چیزی غیر از ارادۀ پروردگار متعال، متوقف نیست. و اکثر متکلّمین امامیّه (شیعه دوازده امامی) معتقد هستند که «اشیاء به طور کلّی معدوم نخواهند شد، به ویژه بدن های انسان ها[4].

ترجمه سخن علامه طباطبائی(ره): وقتی که انعدام هر شیئ (غیر از خداوند سبحان) لازم گرفته بطلان تقدم و تاخّر را[5]، و نیز لازم گرفته هر معنای حقیقی باطل شود، و همچنین به وسیله بطلان هر شیئ، باطل می شود نسبت بین دنیا و آخرت، و مبدأ و معاد، و جمیع معارف الهیّه که گزارش آن ها در قرآن و سنّت قطعیه هست. پس هیچ مجالی برای احتمال آن- معدوم شدن اشیاء- نمی ماند.

(توضیح: آنان که به «معدوم شدن همۀ اشیاء» معتقد هستند، هیچ فرقی میان اشیاء قائل نیستند، می گویند: همه چیز غیر از خدا، خواه محسوس باشد و خواه غیر محسوس، ماده باشد و یا مادی باشد، معنی و معانی مانند معارف، همه چیز معدوم می شود مانند آن چه که در آغاز خدا بود و غیر از خدا چیزی نبود. زیرا ادلّۀ شان چنین ایجاب می کند).

و آن نصوص که ظاهرشان بر این (انعدام همه چیز) دلالت دارد، به وسیلۀ نصوص دیگر که با آن ها معارض هستند، تفسیر و تبیین می شوند.

و اما احادیث صور: این حدیث ها خبرهای واحد هستند که به حد تواتر نمی رسند. و قرآن نیز جزئیاتی را که در آن ها دربارۀ اوصاف صور آمده، تأیید نمی کند. و همچنین قرآن آن اموری را که مطابق این حدیث ها در اثر نفخۀ صور واقع خواهند شد، تأیید نمی کند.

و بر حجّیت اخبار آحاد، در غیر از احکام فقهی که معارف اصولی هستند، دلیلی وجود ندارد، نه از طریق سیرۀ عقلاء و نه از طریق شرع. همان طور که در علم اصول فقه بیان
شده است.

پس واجب این است که ایمان داشته باشیم به اجمال آن چه اراده شده از صور. زیرا در کتاب خدا آمده است.

اما حدیث ها (ی صور): پس واجب این است که در برابرشان تسلیم شویم (آن ها را سالم دانسته و بپذیریم) و مردود ندانیم (زیرا نه مخالفتی با قرآن دارند و نه مخالفتی با ضرورت عقلی) و علم آن ها را به خدا و رسول و ائمّۀ اهل بیت (صلوات الله علیهم) واگذار کنیم.

بررسی: حق با علامه طباطبائی است و جائی برای تردید و احتمال که مرحوم مجلسی می گوید، وجود ندارد. گرچه نظر او مبتنی بر اقوال مختلف علمای مختلف است. یعنی این استدلال علامه طباطبائی پاسخ کامل است بر همۀ آنان که به انعدام قائل هستند، یا آن را محتمل می دانند.

در پیرو سخن مرحوم طباطبائی باید نکته ای یاد آوری شود: علوم روز به ویژه دانش کیهان شناسی در اصول مسلّمش (نه فرضیه ها) برخی از حدیث های صور را به خوبی معنی

کرده است از قبیل «بیگ بنگ= انفجار عظیم جهانی» و بقول قرآن «نبأ عظیم» یا «نفخه ای که جهان را متلاشی می کند».

به عبارت دیگر: انفجار جهانی که رخ داده است از مسلّمات کیهان شناسی روز است، قرآن یک انفجار جهانی دیگر را نیز پیش بینی می کند.

مشروح این بحث در «تبیین جهان و انسان» بخش هستی شناسی و معاد شناسی.

[1] آیه 47 سوره حج. و آیه 5 سوره سجده.

[2] مشروح این مسائل، در کتاب «تبیین جهان و انسان»- سایت بینش نو.

[3] شرح این موضوع در کتاب «تبیین جهان و انسان». سایت بینش نو.

[4] در این موضوع، مسائل متعدد مهمی مطرح است که در متون کلامی آمده است و اگر بخواهید آن ها را با زبان علوم امروزی مشاهده کنید، رجوع کنید به کتاب «تبیین جهان و انسان» بخش «معاد شناسی».

[5] اشاره است به آن چه که در مبحث پیش بیان فرمود.