86- بحثی میان شیخ مفید(ره)، علامه مجلسی(ره) و علامه طباطبائی(ره)

86

بحثی میان شیخ مفید(ره)، علامه مجلسی(ره) و علامه طباطبائی(ره)

دربارۀ آیۀ «لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْم»

ج6 ص325 و326.

متن آیه: «يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا يَخْفى‏ عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْ‏ءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ».

متن سخن شیخ مفید(ره): سئل عن المفيد رحمه الله في المسائل السروية عن قوله تعالى لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ، إنّ هذا خطاب منه لمعدوم لأنه يقوله عند فناء الخلق ثم يجيب نفسه فيقول لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ. و كلام المعدوم سفه لا يقع من حكيم و جوابه عن سؤاله لمعدوم أو تقريره إياه خلاف الحكمة في المعقول. فأجاب المفيد رحمه الله بأن الآية غير متضمنة للخبر عن خطاب معدوم و هو قوله عز و جل «لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاقِ يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا يَخْفى‏ عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْ‏ءٌ» و يوم التلاق هو يوم المحشر عند التقاء الأرواح و الأجساد و تلاقي الخلق بالاجتماع في صعيد واحد و قوله «يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ» تأكيد لذلك إذ كان البروز لا يكون إلا لموجود. ثم ليس في الآية أن الله هو القائل لذلك فيحتمل أن يكون القائل ملكا أمر بالنداء فأجابه أهل الموقف. و يحتمل أن يكون الله تعالى هو القائل مقرّرا غير مستخبر و المجيبون هم البشر المبعوثون أو الملائكة الحاضرون. و وجه آخر و هو أن قوله لِمَنِ الْمُلْكُ يفيد وقوعه في حال إنزال الآية دون المستقبل، أ لا ترى إلى قوله «لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاقِ» الآية فكان قوله لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ تنبيها على أن الملك لله تعالى وحده يومئذ و لم يقصد به إلى تقرير و لا استخبار. و قوله تعالى «لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ» تأكيد للتنبيه و الدلالة على تفرّده تعالى بالملك دون من سواه انتهى.

متن سخن علامه مجلسی(ره):أقول هذه الأخبار دافعة لتلك الاحتمالات، و الشبهة مندفعة بأن الخطاب قد يصدر من الحكيم من غير أن يكون الغرض إفهام المخاطب أو استعلام شي‏ء بل لحكمة أخرى كما هو الشائع بين العرب من خطاب التلال و الأماكن و المواضع لإظهار الشوق أو الحزن أو غير ذلك فلعل الحكمة هاهنا اللطف للمتكلفين من حيث الإخبار به قبل وقوعه ليكون أدعى لهم إلى ترك الدنيا و عدم الاغترار بملكها و دولاتها و إلى العلم بتفرد الصانع بالتدبير و غير ذلك من المصالح للمكلفين.

متن سخن علامه طباطبائی(ره):الاخبار إنما تدل على إفناء الاشياء و إماتتها بمعنى نزع الروح من كل بدن ذى روح و قطع العلقة بين كل نفس و متعلقها، و أما إبطال الارواح و إعدام النفوس من أصلها فلا دليل عليه من جهة الروايات فمن الممكن أن يكون المجيب و المسؤول بعض هذه الارواح كما في بعض الروايات أنه يجيبه أرواح الانبياء و غيرهم، و أما ما في بعض الروايات من التعبير بفناء الاشياء فيفسره ما سيأتي في رواية 12 أن المراد بالاهلاك و الافناء الاماتة و القتل و نحوهما.

ترجمۀ سخن شیخ مفید(ره): مرحوم مجلسی نقل می کند: از مفید رحمه الله، در رساله «المسائل السرّویّه» دربارۀ سخن خداوند متعال که می فرماید «لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْم»، پرسیده اند: مخاطب خداوند در این آیه، معدوم است. زیرا پس از آن که همه چیز فانی می شود (و تنها خدا می ماند، این خطاب را می کند). سپس خود خدا جواب می دهد: «للَّه الْواحِد الْقَهَّار». و سخن گفتن با معدوم سفاهت است و از شخص حکیم واقع نمی شود.

خودش پرسش کند، خودش نیز جواب دهد، یا جواب را تقریر کند، این از نظر عقل، خلاف حکمت است.

شیخ مفید(ره) [به صورت وجوه زیر] جواب داده است:

1- در محتوای آیه خبر از «خطاب معدوم» نیست. و (اگر جملۀ آخر آیۀ ما قبل را با این آیه بخوانیم) چنین می فرماید: «لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاق- يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا يَخْفى‏ عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْ‏ءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار». یوم التلاق (روز ملاقات) عبارت از روز محشر است وقتی که روح ها با بدن ها ملاقات کرده و به هم می پیوندند، و همگان در محشر با همدیگر ملاقات می کنند در عرصۀ واحد. و جمله «یوم هم بارزون» تاکید است بر این حضور در محشر. و بارز شدن نمی شود مگر موجودی باشد.

2- وانگهی در متن آیه چیزی نیست که گویای این باشد که گوینده این خطاب، خداوند است. احتمال دارد گوینده آن یک فرشته باشد که مأمور به آن ندا باشد. و اهل محشر نیز جواب را بدهند.

3- احتمال دارد، گوینده خود خداوند باشد از باب تقریر نه از باب استخبار.

(توضیح: تقریر، یعنی کسی که خودش پاسخ سوألش را می داند، می پرسد تا آن را تقریر کند- استخبار یعنی جواب را نمی داند می خواهد از مخاطب یاد بگیرد).

و جواب دهندگان انسان های حاضر شده در محشر، باشند. یا جواب دهندگان فرشتگان حاضر، باشند.

4- وجه دیگر این است: که از خطاب «لمن الملک» بر می آید که این خطاب در حال نزول آیه (و پرسش از مردم عصر نزول آیه) است نه خطابی که در آینده واقع خواهد شد. نمی بینی که می گوید «لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاق»- یعنی در زمان نزول آیه، خطاب می کند که انذاری برای روز محشر باشد- پس جملۀ «لمن الملک» تنبّه می دهد که در همان روز نزول نیز مُلک، مُلک خدای واحد قهّار است. در این صورت نه قصد تقریر شده و نه قصد استخبار. و جملۀ «للَّه الْواحِد الْقَهَّارُ» برای دلالت و تنبیه است بر این که خداوند تنها مالک ملک است فقط.

ترجمه سخن علامه مجلسی(ره): اقول: این حدیث ها، احتمالاتی را که مرحوم مفید گفته، دفع می کنند.

و پاسخ شبهه ای که در متن پرسش هست، این است که: گاهی خطابی از شخصی حکیم صادر می شود بدون این که غرضش یاد دادن چیزی به مخاطب باشد، یا مقصودش یاد گرفتن باشد. بل برای حکمت دیگران آن خطاب را صادر می کند. همان طور که در میان مردم عرب شایع است که ویرانه ها و اماکن و جاها را مورد خطاب قرار می دهند، برای اظهار شوق یا غم، یا غیر این ها.

شاید حکمت این آیه، لطفی باشد از جانب خدا به مکلّفین از حیث خبر دادن آن پیش از وقوعش، تا بیش تر وادار کننده باشد آنان را برای ترک دنیا و عدم مغرور  شدن به مالکیت اشیاء دنیوی و دَوَلان (چرخش های) مال و قدرت دنیوی در دست شان. و نیز آنان را توجه دهد بر این که خداوند تنها صانع و مدبّر جهان است. و برای مصالح دیگر برای مکلّفین.

توضیح: نتیجه سخن مرحوم مجلسی چنین می شود: خداوند در روزی که همه چیز فانی می شوند، این خطاب و جواب را خواهد کرد، و این گونه خطاب و جواب، غیر حکیمانه نیست.

و در وقت نزول آیه، خبر از آن چه خطاب و جواب خواهد کرد، می دهد تا عامل هدایت و تقویت ایمان مکلّفین باشد.

ترجمه سخن علامه طباطبائی(ره): حدیث ها تنها بر «فنا کردن اشیاء و میرانیدن شان» دلالت دارند؛ یعنی از بدن هر ذی روح، نزع روح خواهد شد و علقۀ میان هر نفس با متعلقاتش، قطع خواهد شد.

اما ابطال روح ها و معدوم کردن نفس ها از اصل شان، چیزی است که هیچ دلیلی از حدیث ها برای آن نیست.

پس ممکن است که هم جواب دهنده و هم پرسش شونده، برخی از این ارواح باشند. همان طور که در برخی از روایات هست که ارواح انبیاء و غیرشان، پاسخ خواهند داد.

و اما آن چه در برخی روایات آمده و از فنای اشیاء، تعبیر می کنند، آن ها را حدیث شماره 12 تفسیر می کند که: مراد از اِهلاک و اِفناء، میراندن و کشتن و امثال شان است.

بررسی:1- حدیث شماره 12 همین باب که مورد نظر مرحوم طباطبائی است، ترجمه آن به شرح زیر است:

امام صادق(ع) دربارۀ آیۀ «وَ إِنْ مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ نَحْنُ مُهْلِكُوها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَة[1]»، فرمود: مراد فنا با مرگ و غیر آن است.

و در روایت دیگر از امام صادق(ع): فرمود: با کشتن و مرگ و غیره، آمده است (بحار، ج6 ص329).

2- فرق میان نظر علامه طباطبائی با شیخ مفید(ره) این است که مرحوم مفید در سه احتمال اول، ماجرای خطاب و جواب را از ماجراهای روز محشر می شمارد. و مرحوم طباطبائی از ماجراهای پیش از روز محشر می داند.

و به اصطلاح: به نظر طباطبائی(ره) مسئله به دنبال «نفخۀ اول» مربوط است. و به نظر شیخ به دنبال «نفخۀ دوم» مربوط می باشد. و سیاق آیه و نیز حدیث های متعدد، نظر مرحوم طباطبائی را تایید می کنند.

چرا شیخ مفید(ره) بر این که در نفخۀ اول، ارواح و حتی روح فرشتگان از بین نخواهند رفت، تکیه نکرده است و همچنین مرحوم مجلسی-؟ پاسخ این سؤال در پایان سطرهای زیر خواهد آمد.

3- اما حدیث شماره 12 هیچ ربطی به موضوع این بحث ندارد. زیرا موضوع بحث به پس از نفخۀ اول، و متلاشی شدن همۀ کرات و کهکشان ها مربوط است. و موضوع حدیث شماره 12 تنها به کرۀ زمین و تنها به سرنوشت نهائی مردمانی که در روی زمین زندگی می کنند، مربوط است. و آن حدیث ها می گویند: خداوند بعد از فنای هر شیئ و همۀ اشیاء، آن خطاب و جواب را صادر خواهد کرد. نه فقط پس از فنای مردم کرۀ زمین و یا خود کرۀ زمین.

و چون طباطبائی(ره) احتمال چهارم شیخ مفید(ره) را نمی پذیرد، پس این حدیث نمی تواند آن حدیث ها را تفسیر کند.

این نکته را فراموش نکنیم که کرۀ زمین پیش از (و خیلی پیش تر از) نفخۀ اول، از بین خواهد رفت. بنابراین نه تنها مردمان روی کره زمین بل پایان عمر خود کره زمین، یک حادثه موردی و موضعی است. و فنای همۀ اشیاء در نفخه اول یک حادثۀ باصطلاح جهانی است که میلیون ها سال پس از پایان عمر زمین و متلاشی شدن آن، رخ خواهد داد.

برای شرح بیش تر این مسئله و ادلّۀ قرآنی و حدیثی و ادلّۀ کیهان شناسی آن، رجوع کنید: «تبیین جهان و انسان[2]» بخش «معاد شناسی».

و مسلّم است روح ها پس از مرگ بدن، باقی هستند (حتی مدیوم های تسخیر کننده ارواح به طور تجربی این واقعیت را نشان می دهند) و مطابق آیات و احادیث، تا نفخۀ اول نیز خواهند بود. سخن در فاصله دو نفخه است که: آیا پس از نفخه اول، باز روح ها همچنان زنده و درّاک، خواهند ماند تا فرا رسیدن نفخه دوم و محشر،-؟.

حدیث های چند داریم که می گویند: در فاصلۀ دو نفخه هیچ وجودی زنده و یا درّاک (درک کننده) باقی نخواهد ماند، از آن جمله حدیثی که موضوع بحث مبحث بعدی (شماره 87) است. و چون این حدیث ها به وسیله حدیث شماره 12 قابل تأویل نیستند؛ لذا شیخ بزرگوار و علامه مجلسی، نظر علامه طباطبائی را نیاورده اند و گرنه؛ با آن نظریّه، آشنائی داشته اند. پس تکلیف مسئله در مبحث بعدی روشن خواهد شد.



[1] آیه 58 سوره اسراء

[2] سایت بینش نو