38- آیا قوّۀ واهمه در مسائل توحیدی، جایگاهی دارد؟

38

آیا قوّۀ واهمه در مسائل توحیدی، جایگاهی دارد؟

و مفهوم نهایت و بی نهایت، در مسائل توحیدی.

ج3 ص266 و267.

متن حدیث:ابْنُ الْوَلِيدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْيَقْطِينِيِّ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ الثَّانِيَ(ع) عَنِ التَّوْحِيدِ فَقُلْتُ أَتَوَهَّمُ شَيْئاً فَقَالَ نَعَمْ غَيْرَ مَعْقُولٍ وَ لَا مَحْدُودٍ فَمَا وَقَعَ وَهْمُكَ عَلَيْهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَهُوَ خِلَافُهُ لَا يُشْبِهُهُ شَيْ‏ءٌ وَ لَا تُدْرِكُهُ الْأَوْهَامُ كَيْفَ تُدْرِكُهُ الْأَوْهَامُ وَ هُوَ خِلَافُ مَا يُعْقَلُ وَ خِلَافُ مَا يُتَصَوَّرُ فِي الْأَوْهَامِ إِنَّمَا يُتَوَهَّمُ شَيْ‏ءٌ غَيْرُ مَعْقُولٍ وَ لَا مَحْدُودٍ.

متن سخن علامه مجلسی(ره):بيان اعلم أن من المفهومات مفهومات عامة شاملة لا يخرج منها شي‏ء من الأشياء لا ذهنا و لا عينا كمفهوم الشي‏ء و الموجود و المخبر عنه و هذه معان اعتبارية يعتبرها العقل لكل شي‏ء إذا تقرر هذا فاعلم أن جماعة من المتكلمين ذهبوا إلى مجرد التعطيل و منعوا من إطلاق الشي‏ء و الموجود و أشباههما عليه محتجين بأنه لو كان شيئا شارك الأشياء في مفهوم الشيئية و كذا الموجود و غيره و ذهب إلى مثل هذا بعض معاصرينا فحكم بعدم اشتراك مفهوم من المفهومات بين الواجب و الممكن و بأنه لا يمكن تعقل ذاته و صفاته تعالى بوجه من الوجوه و بكذب جميع الأحكام الإيجابية عليه تعالى و يردّ قولهم الأخبار السالفة و بناء غلطهم على عدم الفرق بين مفهوم الأمر و ما صدق عليه و بين الحمل الذاتي و الحمل العرضي و بين المفهومات الاعتبارية و الحقائق الموجودة. فأجاب ع بأن ذاته تعالى و إن لم يكن معقولا لغيره و لا محدودا بحد إلا أنه مما يصدق عليه مفهوم شي‏ء لكن كل ما يتصور من الأشياء فهو بخلافه لأن كل ما يقع في الأوهام و العقول فصورها الإدراكية كيفيات نفسانية و أعراض قائمة بالذهن و معانيها مهيات كلية قابلة للاشتراك و الانقسام فهو بخلاف الأشياء.

متن سخن علامه طباطبائی(ره):اعلم أن هذاالخبر و ما يساوقه في البيان من اخبار التوحيد من غرر الاخبار الواردة عن معادن العلم والحكمة -عليهم السلام- و ما ذكره المصنف في هذا البيان و ما يشابهه من البيانات متألفة من مقدمات كلامية أو فلسفية عامية غير و افية لايضاح تمام المراد منها و إن لم تكن أجنبية عنها بالكلية، و لبيان لبّ المراد منها مقام آخر.

ترجمۀ حدیث: از امام محمد تقی(ع) دربارۀ توحید پرسیدم و گفتم: دربارۀ خدا چیزی را به وهمم بیاورم؟ فرمود: بلی لیکن غیر معقول و غیر محدود؛ پس هر آن چه که به وهمت آمد هر شیئ باشد، خداوند غیر از آن است. هیچ شیئ شبیه او نمی شود. و اوهام او را درک نمی کند؛ چگونه وهم ها می توانند او را درک کنند در حالی که او خلاف آن است که عقل ها تعقّل می کنند و خلاف آن است که در وهم ها تصور می شوند. خداوند فقط به عنوان شیئ که غیر معقول و غیر محدود است، قابل توهّم است.

توضیح: راه های ادراک انسان، عبارت است از: حس، عقل، وهم. برای خدا یابی استفاده از حس، هم جاهلانه است و هم ممنوع است. و همچنین برای خدا یابی و (نعوذ بالله) درک ذات خداوند، استفاده از عقل نیز هم جاهلانه است و هم ممنوع. زیرا حس و عقل هر دو مخلوق خدا هستند و بقول حضرت علی(ع) و امام رضا(ع): «كَيْفَ يَجْرِي عَلَيْهِ مَا هُوَ أَجْرَاه[1]»: چگونه برخود او جاری می شود چیزی که خود او آن را جاری کرده است!؟! چگونه خدا مشمول چیزی می شود که خودش آن را به وجود آورده است!؟!

وَهْم نیز استعداد و نیروئی است که خداوند در وجود انسان آفریده است، اما نمی توان گفت که کار وهم دربارۀ خداوند ممنوع است. زیرا وهم، وهم است؛ یعنی چیزی است که «منع پذیر» نیست. و لذا امام می فرماید: بلی: بگذار وهمت در این باره نیز کار کند، با نیروی وهم خودت درگیر نشو، اما بدان، آن چه دربارۀ خدا بر وهم تو بیاید، خدا نیست زیرا خداوند نه معقول است و نه محدود.

این جمله باید توضیح داده شود: هر چه که بر وهم آید دو نوع است:

1- مطابق با معقولات- وهم صحیح. همان طور که می توانید قلمی را که در دستانتان است به وهم بیاورید.

2- غیر مطابق با معقولات، که مساوی می شود با تخیّل محض.

می فرماید: بدان که اگر آن چه به وهمت آمد، مطابق معقولات باشد، آن خدا نیست. زیرا چیستی خداوند از حیطۀ درک عقلی، خارج است.

و می فرماید: بدان که اگر آن چه به وهمت آمد، غیر مطابق با معقولات باشد، آن نیز خدا نیست. زیرا علاوه بر این که تخیل محض است، محدود به ذهن توهّمگر تو است. و خداوند محدود نیست.

به نظر بنده مهم ترین نکته در این حدیث، لفظ «نعم= بلی» است؛ و امام(ع) می گوید: با خودت جنگ نکن، بگذار نیروی وهم تو در این باره هم کار کند و در عین حال بدان که خداوند قابل وهم نیست.

زیرا درگیری با خود و جلوگیری از تحرکات نیروی وهم، خطرناک است و شخص را دچار وسوسۀ شدید می کند و در مواردی سر از بیمارستان روانی در می آورد. به حدیث زیر توجه فرمائید:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّهُ يَقَعُ فِي قَلْبِي أَمْرٌ عَظِيمٌ فَقَالَ قُلْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ قَالَ جَمِيلٌ فَكُلَّمَا وَقَعَ فِي قَلْبِي شَيْ‏ءٌ قُلْتُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَيَذْهَبُ عَنِّي[2].

ترجمه: جمیل بن درّاج از مشاهیر اصحاب امام صادق(ع) می گوید: به آن حضرت گفتم: گاهی امر عظیمی در قلبم واقع می شود. فرمود: (در آن وقت) بگو لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه.

جمیل می گوید: هر وقت چیزی به قلبم واقع می شود، می گویم: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه، آن حالت از من دور می شود.

امر عظیم در این حدیث؛ یعنی وهم های ضد دینی بزرگ به حیطه قوّه واهمۀ من وارد می شود.

در این باره حدیث های متعدد وجود دارد.

ترجمه سخن علامه مجلسی(ره): بیان: مفهومات بر دو نوع هستند یک نوع از آن ها، مفهومات عامّه و شامله هستند که هیچ شیئ از اشیاء از آن ها خارج نیست هم در ذهن و هم در عین و خارج از ذهن. مانند مفهوم «شیئ»، مفهوم «موجود» و هر چیزی که بتوان از آن خبر داد (یعنی: هر چیزی که می توان دربارۀ آن سخن گفت). این ها معنی های اعتباری هستند که عقل آن ها را اعتبار می کند.

وقتی که این موضوع (این نوع از مفهومات) مشخص شد، پس بدان: گروهی از متکلّمین، به «تعطیل عقل» معتقد شده و بکارگیری لفظ شیئ، لفظ موجود، و مانند شان را دربارۀ خداوند، ممنوع کرده اند. و این طور استدلال کرده اند که اگر خداوند شیئ باشد، در مفهوم شیئیت، با دیگر اشیاء شریک می شود. و همچنین موجود و غیره.

و برخی از معاصرین ما به مثل همین باور معتقد شده و حکم کرده اند که هیچ اشتراکی میان واجب و ممکن، در مفهومات نیست. و نیز حکم کرده اند که تعقل ذات خدای متعال و صفاتش، به هیچ وجه ممکن نیست. و نیز حکم کرده اند که هر حکم «ایجابی»- هر گزاره ایجابی- دربارۀ خداوند، صدق ندارد و کاذب است.

اخباری که پیش تر گذشت، قول اینان را رد می کنند. و منشأ این اندیشه غلط آنان این است که میان مفهوم یک چیز با مصداق آن فرق نمی گذارند. و نیز نتوانسته اند فرق میان «حمل ذاتی» و «حمل عرضی» را بفهمند و همچنین فرق میان «مفهومات اعتباریه» و «حقایق موجوده» را.

امام جواد(ع) در این حدیث در جواب پرسش، فرموده: گرچه ذات خداوند متعال نه برای مخلوق ها قابل تعقل است و نه باحدّی محدود است، اما مفهوم «شیئ» بر او صدق می کند. لیکن هر آن چه از اشیاء تصور شود، او بر خلاف آن است. زیرا هر آن چه در اَوهام و عقول واقع شود، صورت های ادراکی شان، همگی کیفیات نفسانی هستند، و اَعراضی هستند که به وسیله ذهن، قائم می شوند. و معانی شان ماهیت های کلّی قابل اشتراک و انقسام هستند. پس خدای متعال، خلاف همۀ آن ها است.

ترجمه سخن علامه طباطبائی(ره): بدان: این حدیث و آن چه از اخبار توحید با این حدیث بیان همجهت دارند، از ارجمندترین حدیث ها هستند که از معادن علم و حکمت (علیهم السلام) وارد شده اند.

و آن چه مصنّف (مجلسی) در این بیانش و امثال آن، گفته، از مقدمات کلامی یا از مقدمات فلسفی عامیه تالیف شده که برای توضیح کامل مراد حدیث، کافی نیست. گرچه به طور کلّی از مراد حدیث، اجنبی نیست. و برای بیان لبّ مراد از این حدیث، مقام دیگری لازم است.

بررسی: مرحوم طباطبائی، مسئله را به مقام دیگر احاله کرده. البته مقصودش معلوم است و می توان درباره آن به شرح پرداخت. لیکن نظر به این که هیچ اشاره ای در کلامش نیست، پرداختن به آن ها، جائی ندارد. ای کاش اشاره ای می کرد که عامیانگی و نقص سخن مرحوم مجلسی چه بوده است. در حالی که هیچ نقصی در سخن او مشاهده نمی شود.

محدود و غیر محدود: در این حدیث که به قول علامه طباطبائی، از غرر اخبار است، عبارت «غیر محدود» درباره خداوند، آمده است. محدود یعنی متناهی، و غیر محدود یعنی غیر متناهی.

در برخی از نوشته هایم و نیز در یک مقالۀ ویژه تحت عنوان «بحثی در توحید» در بخش مقالات سایت بینش نو، به طور مستدل بحث کرده ام که خداوند متعال بی نهایت است. برخی از حضرات به طور حضوری و برخی به وسیله نامه و ایمیل، در این باره پرسش کرده و می کنند. مثلاً می گویند: خواجه نصیر(ره) فرموده است: نهایت و لانهایت از مقولات کمّ است و کمّ از اعراض است که خداوند منزّه از آن است. یعنی نه نهایت و نه لانهایت هیچکدام درباره خدا، صدق ندارند.

پاسخ: کسان دیگری نیز همین سخن را در قالب های متفاوت، گفته اند. و مقام خواجه رضوان الله تعالی علیه، بس محفوظ و بس محترم، مطابق سنّت مباحثات طلبگی، عرض می کنم:

چه چیزی می تواند فارغ از کمّ باشد، یک شیئ وقتی فارغ از کمّ می باشد که بی نهایت باشد. و لذا هر شیئ غیر از خداوند متعال، محکوم به کمّ است. و آن چه برخی از متکلمین به پیروی از ارسطوئیان، چیزی به عنوان «مجرّد» و «مجرّدات» را پذیرفته اند، درست نیست؛ در مباحث متعدد از همین دفتر[3] به شرح رفت که هیچ چیز غیر از خداوند متعال، فارغ از زمان و مکان، نیست. یعنی فارغ از کم نیست. گرچه در شمارش اعراض، کم به عنوان قسیم شمرده می شود اما در واقع کمّ همان مکان و زمان و عین آن دو، است:

مکان- کمّ= مکان- مکان.

زمان- کمّ= زمان- زمان.

پس: چیزی فارغ از کمّ (غیر از خدا) وجود ندارد. و هر چیزی که محکوم به کمّ باشد، محدود است. زیرا:

محدود- کمّ= محدود- محدود. و این نیز مساوی است با غیر محدود.

غیر محدود= فارغ از کمّ.

پس: کمّ= حدّ.

خواه حدّ مکانی و باصطلاح متراژی باشد و خواه حدّ در اصطلاح منطق ارسطوئی در تعاریف باشد.

نهایت= حدّ= کمّ.

اما سخن در «لانهایت» و بی نهایت است که آیا این نیز از مقولۀ کمّ است؟

همان طور که: ماده مساوی است با جسم      و بی مادّه مساوی است با بی جسم.

نهایت نیز مساوی است با کمّ      و بی نهایت مساوی است با بی کمّ.

محدود مساوی است با کمّمند      غیر محدود مساوی است با غیر کمّمند.

شیئ متناهی مساوی است با محدود      و شیئ غیر متناهی مساوی است با غیر محدود.

همان طور که در حدیث مورد بحث از امام جواد(ع) مشاهده کردیم. و بر این مطلب احادیث زیاد داریم. از آن جمله در خطبۀ معروف امام رضا(ع) آمده است «ولا صدّق به من نّهاه»: هر کس خدا را متناهی بداند، او را تصدیق نکرده است. و پس از فقرات دیگر باز می فرماید: «وَ مَنْ قَالَ إِلَامَ فَقَدْ نَهَّاه» و هر کس بگوید خدا تا کی خواهد بود، او را متناهی کرده است. که هم تناهی مکانی را نفی می کند و هم تناهی زمانی را.



[1] سندهای متعدد و فراوان این حدیث در مبحث شماره2، گذشت و نیز در ضمن خطبه امام رضا(ع) در ادامۀ همین بحث خواهد آمد

[2] کافی، ج2 ص424- کتاب الایمان و الکفر، باب «الوسوسه و حديث النفس»

[3] مبحث شماره2 و3 و9 که شماره مشروح تر است