33- در معنی «واحد»

33

در معنی «واحد».

ج3 ص208 و209.

متن حدیث:ابْنُ عِصَامٍ وَ الدَّقَّاقُ عَنِ الْكُلَيْنِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ جَمِيعاً عَنْ سَهْلٍ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ الثَّانِيَ(ع) مَا مَعْنَى الْوَاحِدِ قَالَ الَّذِي اجْتِمَاعُ الْأَلْسُنِ عَلَيْهِ بِالتَّوْحِيدِ كَمَا قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ‏.

متن سخن علامه مجلسی(ره):بيان: يحتمل تلك الأخبار وجوها الأول أن يكون(ع)أحال معنى الواحد على ما هو المعروف بين الناس و أعرض عنه و استدل عليه بما جبل عليه جميع العقول من الإذعان بتوحيده. الثاني أن يكون المراد به أن معنى الواحد هو الذي أقر به كل ذي عقل إذا صرف عنه الأغراض النفسانية. الثالث أن يكون هذا اللفظ بحسب الشرع موضوعا لهذا المعنى مأخوذا فيه إجماع الألسن.

متن سخن علامه طباطبائی(ره):اما المعنيان الاوّلان فهما بحسب الدقة واحد و هو الذى جبل عليه العقول و لا تأثير للشهرة العرفية في هذه المعانى، و اما الثالث فاحتمال فاسد من اصله لا يحمل عليه الاخبار اذ لا معنى لدعوة القرآن إلى الحقيقة الشرعية من غير بيان و لا إشارة إلغازا و تعمية.

ترجمۀ حدیث: (یک حدیث با سه طریق در سه قالب آمده): پرسیدم از امام جواد(ع): معنی «واحد» چیست؟ فرمود: آن که همۀ زبان ها به یکی بودنش، اجماع دارند. همان طور که خداوند عزّ و جلّ در قرآن فرموده: «اگر از آنان (مشرکین) بپرسی چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده، خواهند گفت: خدا.

ترجمه سخن علامه مجلسی(ره): بیان: در این حدیث ها، سه وجه محتمل است:

1- امام(ع) معنی «واحد» را به همان معنی که در میان مردم معروف است وا گذاشته و از آن عبور کرده، و استدلال کرده بر آن با آن چه که همۀ عقول بر آن جمع شده اند که عبارت باشد از اذعان به توحید خدا.

توضیح: واگذاشته و عبور کرده، یعنی امام(ع) واقعیتی را که در میان همۀ مردمان جهان است، محور قرار داده، و به شرح جزئیات عقلی در معنی واحد نپرداخته است. همان طور که در حدیث شماره 1 همین باب امیرالمومنین(ع) واحد را چهار قسم معنی کرده سه قسم را دربارۀ خدا، صحیح  ندانسته است.

واقعیت: پیش تر گذشت که هیچ انسانی وجود خدا را انکار نکرده و نمی تواند بکند زیرا «خدا درکی» مانند «خود درکی» است؛ کسی نمی تواند وجود خودش را انکار کند همین طور نمی تواند خدا را انکار کند. افرادی که مدعی انکار می شوند یا خود فریبی می کنند و یا دگر فریبی.

همه اقوام، قبایل، مردمان و جامعه ها در طول تاریخ، همیشه به خداوند معتقد بوده اند. فرق شان با همدیگر در «شرک» بوده: آنان فلان بت را شریک قرار می دادند و اینان فلان بت دیگر را. مردمی فلان توتم را شریک قرار می دادند، مردم دیگر توتم دیگر را. امام می فرماید: واحد آن خدائی است که همۀ انسان ها دربارۀ آن نظر واحد دارند و نقطه اشتراک شان است.

اما دربارۀ بت ها و توتم ها، این مردم بت و توتم آن مردم را باطل می داند. و آن دیگری بت های مردم دیگر را و… در این موضوع نیز همه انسان های تاریخ، اجماع دارند، اجماع کرده اند که همۀ بت ها باطل است. و اجماع شان در هر دو مورد، درست و صحیح است.

2- ممکن است مراد امام(ع) این باشد که: واحد آن است که همه عقلای جهان و تاریخ به آن اقرار دارند اگر غرض های نفسانی از روی عقل، کنار روند.

3- و ممکن است لفظ «واحد» در ادبیات قرآن و اهل بیت(ع) بر این معنای مورد اجماع همۀ زبان ها، مختص باشد.

توضیح: یعنی قرآن و اهل بیت(ع) واحد را در معنائی به کار می برند که مورد اجماع همۀ مردمان جهان و تاریخ است.

ترجمه سخن علامه طباطبائی(ره): اما دو معنی اول (دو وجه اول که مجلسی گفته) به حسب دقّت هر دو به یک معنی هستند که عبارت است از «آن که همه عقول بر آن اجماع دارند».

و شهرت عرفی در این گونه معانی، تاثیر ندارد.

و اما معنی سوم، از اساس فاسد است؛ حدیث بر آن حمل نمی شود. زیرا اگر قرآن مردم را به «حقیقة شرعیّه» دعوت کند بدون بیان و اشاره، مصداق پوشیده گوئی و کور کردن مردم می شود.

بررسی:1- ابتدا لازم است به لفظ «جُبِلَ[1]» که در کلام مجلسی آمده توجه شود؛ این لفظ که «جبل» به معنی کوه هم از آن آمده، کاربرد های متعددی دارد از قبیل (با صیغه معلوم): ساخت، به بار آورد، انباشت، قالب ریزی کرد، جمع کرد.

بدیهی است نظر به این که لفظ «اجتماع» در متن حدیث آمده، مراد مجلسی(ره)همین معنی اخیر است که در صیغه مجهول، به معنی «آن چه عقول مردم به آن جمع شده است» می باشد که بنده به «مورد اجماع همۀ عقول» ترجمه کردم.

2- درنظر مجلسی، می توان محور سخن را یکی از دو موضوع دانست:

الف: آن چه در واقعیت زیست تاریخی بشر، رخ داده و هست. و امام(ع) به محور همین واقعیت تاریخی، سخن می گوید.

این وجه اول است. و مجلسی در این وجه جبل را به معنی جمع شده، آورده است.

ب: فطرت و چگونگی دورنی انسان در آفرینش: انسان ها فطرتاً موحّد آفریده شده اند. در این صورت محور سخن امام(ع) فطرت می شود.

این، وجه دوم است. و مجلسی در وجه دوم لفظ جبل را نیاورده است.

به عبارت دیگر: مجلسی در وجه اول، پیام حدیث را در بستر جامعه شناسی و تاریخ می بیند. و در وجه دوم، پیام حدیث را در بستر انسان شناسی می بیند و این دو، دو علم جدا هستند. گرچه هر دو از علوم انسانی هستند.

بنابراین، این دو وجه نه تنها در مقام دقت، به یک معنی نیستند بل که به حسب دقّت بیش از پیش از همدیگر فاصله می گیرند. ظاهراً مرحوم طباطبائی، جبل را که در وجه اول آمده به معنی آفرید و قالب ریزی کرد، گرفته که خداوند فطرت انسان ها را موحّد آفریده است. درست است در این صورت هر دو وجه، نه تنها به حسب دقت بل در ظاهر عبارت نیز یکی می شوند. لیکن هیچ اهل علمی بدین گونه سخن نمی گوید تا چه رسد به مرحوم مجلسی.

و این که می فرماید: وجه سوم از اصلش فاسد است، باید گفت: هیچ فسادی در آن نیست. به چه دلیل شرح یک «حقیقة شرعیه» الغاز و تعمیه است؟

پیش از اسلام لفظ «صلوة» برای خودش یک معنی لغوی و عرفی داشت- حقیقة لغویّه، و حقیقة عرفیه– اسلام آمد آن را به یک عمل مخصوص که نماز می نامیم به کاربرد (حقیقة شرعیه). اکنون اگر کسی به حضور پیامبر(ص) یا امام(ع) برود و بگوید: صلوة یعنی چه؟ و پیامبر(ص) نماز را به او شرح دهد، چه اشکالی دارد؟ به طوری که بارها و بارها چنین نیز شده است.

خود علامه طباطبائی در مبحث شماره 2 فرمود: راوی ها و مخاطبان ائمّه(ع) از نظر فهم و استعداد مختلف بودند و ائمّه(ع) نیز مطابق فهم آنان سخن گفته اند. در حدیث مورد بحث، مخاطب امام(ع) داود بن قاسم ابو هاشم جعفری از شخصیت های برجسته و دارای منزلت در پیش ائمّه(ع)، شریف القدر و «ثقه» است[2].

مجلسی(ره) می گوید: ممکن است در آن تخاطب و جلسه قراین حالیه ای وجود داشته و نشان می داده که پرسش ابو هاشم دربارۀ ادبیات قرآن و اهل بیت(ع) بوده، لذا امام(ع) نیز همان معنی را بیان کرده و آیه را نیز بر آن شاهد آورده است.

این که مرحوم طباطبائی می فرماید چنین «حقیقة شرعیه ای بدون بیان است»، با توجه به شخصیت ویژه ابو هاشم و قراین محتمل، نیازی به بیان نبوده است. یعنی یک معنای خاص را برای فردی خاص، معنی کرده است و حضرات صدرویان ده ها حدیث را این گونه معنی می کنند.

وانگهی: این جا، جای «حقیقة شرعیه» نیست، پرسش از ادبیات قرآن و اهل بیت(ع) است. این همه اصطلاحِ «فی لسان الشرع» که در محاورات شفاهی و کتبی علمای ما هست، همگی به معنی «حقیقة الشرعیه» هستند؟ اتفاقاً این اصطلاح را بیش تر در مواردی به کار می برند که حقیقت شرعیه، وجود ندارد، و مرادشان ادبیات شرع است.

البتّه کلمۀ «موضوعاً» که در بیان مجلسی هست، به نفع نظر مرحوم طباطبائی است. اما بعید است که مراد مرحوم مجلسی از این تعبیر، حقیقت شرعیه باشد که نیازمند اعلام عمومی است تا عموم مردم بدانند که این لفظ شرعاً به این معنی وضع شده است.



[1] جُبِلَ- اگر آن را با صیغۀ مجهول بخوانیم. و می توان آن را «جَبَلَ» با صیغه معلوم خواند بتقدیر فاعل، خدا

[2] رجوع کنید: «جامع الروّات». و نیز معجم رجال خوئی(ره) ذیل همین عنوان