31- باز هم بحثی در مجرّدات

31

باز هم بحثی در مجرّدات

ج3 ص151.

متن سخن علامه مجلسی(ره):ثم اعلم أن بعض تلك الفقرات تومئ إلى تجرّد النفس و الله يعلم و حججه صلوات الله عليهم أجمعين.

متن سخن علامه طباطبائی(ره):بل إلى وجود امور اخرى غير النفس مجردة كما يشعر به قوله: و كذلك الامور الروحانية اللطيفة و منه يظهر أن وصف شئ بأنه روحانى أو لطيف في الاخبار يشعر بتجرده.

ترجمه سخن علامه مجلسی(ره): سپس بدان: برخی از این فقرات اشاره دارد بر «تجرّد نفس». و خداوند می داند و حجت هایش که صلوات خداوند بر آنان باد.

توضیح: 1- این آخرین ابراز نظر مرحوم مجلسی است در تفسیر رساله توحید مفضل.

2- می گوید: برخی از عبارات که در این بخش آخر رساله، آمده ایمائی دارند بر این که نفس، مجرد است. اینک فقرات مورد نظر:

الف: در صفحه 147، امام(ع) درمقام این که «نمی شود هر غیر محسوس را انکار کرد»، می فرماید: «وَ لَكِنْ يَعْقِلُهُ بِعَقْلٍ أَقَرَّ أَنَّ فِيهِ نَفْساً وَ لَمْ يُعَايِنْهَا وَ لَمْ يُدْرِكْهَا بِحَاسَّةٍ مِنَ الْحَوَاس»: لیکن انسان به وسیله عقل به وجود خداوند پی می برد، همان عقلی که اقرار دارد که در وجود انسان، نفس هست، در حالی که نه نفس را مشاهده کرده و نه آن را با یکی از حواس، حس کرده است.

مراد مجلسی(ره) این است: چون نفس غیر محسوس را به عنوان مثال دربارۀ خداوند آورده، ایمائی دارد بر این که نفس نیز مانند خداوند مجرّد باشد.

ب: در صفحه 148، امام(ع) دربارۀ خداوند چنین تعبیر کرده است: «قَوْلِنَا: اسْتَتَرَ؛ أَنَّهُ لَطُفَ عَنْ مَدَى مَا تَبْلُغُهُ الْأَوْهَامُ كَمَا لَطُفَتِ النَّفْس»: این که می گوئیم خداوند از نظرها پنهان است، مراد این است که لطیف تر از آن است که اوهام به او برسند. همچنان که نفس، لطیف است.

در این تعبیر نیز لطافت نفس برای لطافت خداوند، مثال آورده شده، پس ایمائی دارد بر این که نفس نیز مجرّد است.

ج: باز در همان صفحه، امام می فرماید: «لَيْسَ عِلْمُ الْإِنْسَانِ بِأَنَّهُ مَوْجُودٌ يُوجِبُ لَهُ أَنْ يَعْلَمَ مَا هُوَ كَمَا أَنَّ عِلْمَهُ بِوُجُودِ النَّفْسِ لَا يُوجِبُ أَنْ يَعْلَمَ مَا هِيَ وَ كَيْفَ هِيَ وَ كَذَلِكَ الْأُمُورُ الرُّوحَانِيَّةُ اللَّطِيفَة»: علم انسان بر این که خداوند موجود است، لازم نگرفته که انسان بفهمد خداوند چیست، همان طور که علم انسان بر این که نفس موجود است، لازم نگرفته که بداند نفس چیست و چگونه است. و همین طور امور روحانی لطیفه.

در این جا نیز نفس به عنوان مثال بر وجود خداوند آمده، ایمائی دارد که نفس نیز مجرّد است.

 ترجمه سخن علامه طباطبائی(ره): بل (فقراتی از این بخش حدیث) ایماء دارد که امور دیگری غیر از نفس، نیز مجرّد هستند. چنان که سخن امام(ع) که می فرماید: «وَ كَذَلِكَ الْأُمُورُ الرُّوحَانِيَّةُ اللَّطِيفَة».

و از این سخن امام(ع) روشن می شود که: هر شیئ که در احادیث با صفت روحانی یا لطیف، توصیف شده، اشعار به مجرّد بودن آن شیئ است.

بررسی:1- در مبحث شماره 3، علامه طباطبائی بر علامه مجلسی، برآشفت که چرا وجود مجرّد (غیر از خدا) را انکار می کند، عرض کردم که مجلسی وجود مجرّد غیر از خدا را انکار نکرده و این فرمایش علامه طباطبائی غیر منصفانه است. اینک این هم شاهد آن عرض بنده.

2-  اگر در متن حدیث فقره ای و جمله ای باشد که اشعار به مجرّد بودن نفس داشته باشد، حق با علامه طباطبائی است. زیرا عبارت «وَ كَذَلِكَ الْأُمُورُ الرُّوحَانِيَّةُ اللَّطِيفَة»، با صیغه جمع «امور»، اشیاء دیگر را نیز مانند نفس در سیاق واحد سوق می دهد.

3- اما ببینیم که برداشت علامه مجلسی از فقرات مذکور، صحیح است و به راستی در آن ها به مجرّد بودن نفس، اشعار هست؟ تا فرمایش و برداشت علامه طباطبائی نیز صحیح باشد-؟

مرحوم مجلسی توجه نکرده که «مثال آوردن» غیر از «مصداق آوردن» است؛ امام(ع) در مقام مثال آوردن است نه در مقام مصداق آوردن. مثال همیشه آزاد است؛ در همین بخش از توحید مفضل (صفحه 146) امام(ع) مثال می آورد و می گوید: اگر کسی سنگی را مشاهده کند که در هوا می رود، می داند که کسی آن را پرتاب کرده است و چشم در همین قدر توقف می کند و بیش از این تشخیص نمی دهد که آن پرتاب کننده کیست و چگونه است، همین طور عقل به جهان می نگرد و حکم می کند که جهان آفریننده ای دارد و بیش از این، نمی تواند جلو رفته و دربارۀ چیستی خدا، حکمی بکند.

آیا در این عبارت که حس بینائی برای عقل مثال آورده شده، اشعاری هست بر این که ادراک عقلی مانند ادراک حسی است؟! خود عقل هم مانند محسوسات، محسوس است؟! و نیز در صفحه 147 می فرماید: فلاسفه دربارۀ خورشید، باورهای مختلف دارند: برخی می گویند: آن فلک اجوف و پر از آتش است که دهانی دارد که حرارت و شعاع می دهد. و برخی دیگر می گویند: آن یک سحاب است. و دیگران می گویند: آن یک جسم زجاجی است و….. وقتی که دربارۀ این خورشید محسوس، عقل ها عاجزند پس چگونه عقل می تواند آن (خدا) را که لطیف تر از آن است که محسوس شود، و پنهان از اوهام است، درک کند.

امام(ع) در این بیان تصریح می کند که برای خدای غیر محسوس از محسوس مثال می آورد.

و مثال آوردن از نفس غیر مجرّد، بر خدای مجرّد، نیز چنین است.

همان طور گفته شد؛ مثال زدن و مثال آوردن آزاد است. وقتی که شاعر قد زیبای درخت سرو را برای قد و قامت معشوقه خود مثال می آورد و می گوید: «سرو چمان من». مرادش این است که ماهیت گیاهیِ سرو و ماهیت بشری معشوقه اش، هر دو دارای یک حقیقت واحد هستند؟!

در کجای سخن امام(ع) اشاره ای، ایمائی و اِشعاری هست که نفس از مصادیق «موجود مجرد» است؟ اساساً مثال هیچ کاربرد ایمائی و اشاره ای نمی تواند داشته باشد. مثال یک چیز است و مصداق یک چیز دیگر. و اساساً انسان مثال زدن و مثال آوردن را اختراع کرده است تا دو شیئ را که هر کدام مصداق معین دارند و هیچ اشتراکی در مصداق ندارند، در کنار هم ذکر کند تا به معرفی یکی از آن ها کمک کند. حتی اگر زید را برای معرفی عمرو یا ویژگی های عمرو، مثال آورد.

البته برای این بحث هیچ نیازی به این توضیح نبود. زیرا در مبحث شماره 2 برهان های عقلی و ریاضی و فیزیکی را به صورت فرمول های متعدد آوردم تا هیچ جای شبهه ای نماند که غیر از خداوند متعال، هیچ موجودی مجرّد از زمان و مکان نیست و این یعنی هیچ چیزی مجرد از ماده نیست خواه ماده باصطلاح ارسطوئی و خواه باصطلاح فیزیک باشد.

و در مبحث شماره 38 در خطبه امام رضا(ع) خواهیم دید که حضرتش همۀ هستی را به دو قسم تقسیم می کند: خدا و مادّین.

البته مخلوقات، در بساطت و فشردگی، در لطافت و (باصطلاح فلسفی) کثافت، متفاوت هستند؛ عقل، روح و فرشته بسیط ترین و لطیف ترین، و سنگ و آهن و الماس، فشرده ترین و کثیف ترین هستند و حتی انرژی، همان مادۀ بسیط است.