30- فرق میان کاربرد اسماء مخلوقات و کاربرد اسماء الله (جلّ و عزّ)

30

فرق میان کاربرد اسماء مخلوقات و کاربرد اسماء الله (جلّ و عزّ)

ج3 ص137 و143.

متن حدیث (ص137):فَقَالَ(ع) مِنَّا التَّحْمِيدُ وَ التَّسْبِيحُ وَ التَّعْظِيمُ وَ التَّقْدِيسُ لِلِاسْمِ الْأَقْدَمِ وَ النُّورِ الْأَعْظَمِ الْعَلِيِّ الْعَلَّامِ ذِي الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَام.

متن سخن علامه مجلسی(ره):بيان قوله(ع) للاسم الأقدم لعل المراد بالاسم المسمّى أو المراد الاسم الذي أظهره و أثبته في اللوح قبل سائر الأسماء أو المراد الاسم الذي يخصّ الذات فهو أسبق الأسماء في الاعتبار و أشرفها كما يظهر من الآثار.

متن سخن علامه طباطبائی(ره):المراد بالاسم هو المسمى لكن لا كما ذكره رحمه الله و أراد بالمسمى الذات بل كما تدل عليه الاخبار الاتية في أبواب الاسماء الحسنى تحكى عن المصداق المناسب لها و نفس المصداق اسم للذات عزّت أسماؤه و أن الاسماء الملفوظة في الحقيقة أسماء الاسماء لكنه رحمه الله عد هذه الاخبار من المتشابهات و لذلك تكلّف في أمثال هذه الموارد بما تكلف و أما المعنيان الاخران فواضح الفساد كيف و الامام عليه السلام يوصف هذا الاسم بقوله: ذى الجلال و الاكرام…. بعد عطف قوله: و النور الاعظم عليه فتأمل فيه.

ترجمۀ حدیث: (سطری از توحید مفضل) امام(ع) گفت: حمد، تسبیح، تعظیم و تقدیس ما بر اسم اقدم که نور اعظم و والا و دانندۀ همه چیز و دارای جلال و اکرام است….

ترجمه سخن علامه مجلسی(ره): بیان: گویا مراد از اسم در «اسم اقدم»، مسمّی باشد.

یا مراد از اسم اقدم آن اسم است که خداوند پیش از اسماء دیگر، آن را ظاهر کرده و در لوح محفوظ ثبت کرده است.

یا مراد آن اسم است که مخصوص ذات خداوند است (نه اسم صفات او) و این اسم از نظر اهمیت، سابق ترین و شریف ترین اسم خداوند است، چنان که از آثار ظاهر می شود.

ترجمه سخن علامه طباطبائی(ره): مراد از اسم، مسمّی است لیکن نه آن طور که (مجلسی) رحمه الله گفته و منظورش از مسمّی «ذات خداوند» است. بل همان طور که حدیث های آینده در باب «اسماء الحسنی» دلالت دارند؛ اسماء، حاکی از مصداق مناسب خود، هستند. و خود مصداق، اسم است بر ذات (عزّت اسمائه). و اسم ها که با لفظ تلفظ می شوند، در حقیقت اسم های اسم ها هستند.

لیکن آن مرحوم (مجلسی) حدیث های مذکور (در باب اسماء الحسنی) را از متشابهات دانسته، لذا در این جا و امثالش، ناچار شده این گونه به تکلّف بپردازد.

اما دو معنای دیگر (دو احتمال دوم و سوم که  مجلسی داده) واضح الفساد هستند. چگونه ممکن است صحیح باشند در حالی که امام(ع) آن اسم اقدم را با «ذِي الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَام‏» توصیف کرده، پس از آن که «والنّور الاعظم» را بر آن اسم اقدم عطف کرده است. پس تأمّل کن در این مطلب.

بررسی: برای روشن شدن کلام هر دو بزرگوار لازم است به یک مقدمه، توجه شود:

مقدمه: آن چه باید پرستیده شود و آن که باید عبادت شود، کیست؟:

1- خود اسم؟ مثلاً اسم و لفظ «الله» را می پرستیم؟ هم اخبار و هم عقل این صورت را نفی می کنند.

2- خود اسم بعلاوۀ ذات، را می پرستیم؟ این نیز دوگانه پرستی و شرک است. که باز به نصّ حدیث نیز مردود شده است.

3- خود خدا که مسمّی به این اسامی است را، می پرستیم. و این درست است[1].

و چون در ظاهر سخن امام(ع) آمده «حمد، تسبیح و تقدیس می کنیم اسم اَقدم را»، مجلسی(ره) در مقام توضیح آمده و سه احتمال مذکور را داده است.

اکنون ابتدا به احتمال اول مجلسی، بپردازیم: می گوید: مراد امام(ع) از اسم، مسمّی است و مراد از «اقدم» این است که چون آن اسم، اسم ذات است پس بر دیگر اسم ها که حاکی از صفات هستند، مقدم و اقدم است.

در این کلام مجلسی(ره) محور سخن فقط دو چیز است: اسم و مسمّی. و مسمّی یعنی ذات خداوند (عزّ و جلّ).

علامه طباطبائی می فرماید: در این جا محور سخن، سه چیز است: اسم، مصداق مناسب آن اسم، ذات خداوند (عزّ و جلّ).

و می گوید: هر اسم مصداقی دارد مناسب خودش، مثلاً مصداق «عالم» عبارت است از آن علمی که به خداوند نسبت می دهیم.

عالم، اسم است و آن مصداق، مسمّی است. و این مصداق اسم است بر ذات خداوند. در واقع اسم های ملفوظ، اسم های مصداق ها هستند و مصداق ها اسم های خدا هستند.

با بیان دیگر: در این موضوع سه چیز هست:

1- اسم، لفظی که با حروف (ع، ا، ل، م) به وسیله لب های انسان، تلفظ می شوند (اسم).

2- معنی و مصداق این لفظ عالم که با لب های انسان تلفظ می شود (مسمّی).

3- ذات خداوند متعال.

می فرماید: مجلسی مورد دوم را نادیده گرفته است.

اما بدیهی است که مجلسی در این کلام کاری با لفظ ندارد و محور سخنش همین دو محور دوم و سوم است و شاید هیچ اهل اندیشه ای یافت نشود که در این مسئله، مرادش لفظ باشد و بنده نمی دانم چرا علامه طباطبائی این قدر مجلسی را دستکم می گیرد.

مجلسی می گوید: پرستش همان مصداق و معنای مناسب لفظ، نیز درست نیست. زیرا این «پرستش صفت» است نه ذات. زیرا هر اسم خداوند در عین حال صفت هم هست.

و پیش تر به شرح رفت که اساساً خداوند صفت ندارد[2]. زیرا هر موصوف مرکب است از ذات و صفت. و این که می گوئیم خداوند عالم است، بدین معنی نیست که مانند انسان ها یک ذات دارد و یک علم. بل معنی «خداوند عالم است» یعنی جهل به ساحت او راه ندارد و همین طور اسم و صفت قادر، یعنی که عجز به ساحت او راه ندارد و همچنین همۀ اسماء[3]. و لذا گفته اند  «صفات خدا عین ذاتش است».

بنابراین پیام سخن هر دو بزرگوار دربارۀ اسم، یک پیام و معنی واحد، است. اما مرحوم طباطبائی هیچ توجّهی به معنی کلمۀ «اقدم»، نکرده است. اگر به این نکته توجه می کرد و آن را نیز تفسیر می کرد، روشن می شد که مجلسی کاری با اسم ملفوظ و لفظ ندارد.

احتمال دوم مجلسی: مرحوم مجلسی در احتمال دوم نیز کاری با اسم ملفوظ و همچنین کاری با مصداق و ذات ندارد. و فقط کلمۀ «اقدم» را معنی می کند که چگونه می شود یک اسم مقدم بر اسماء دیگر باشد؟ می گوید: احتمال دارد به خاطر تقدم ثبت در لوح محفوظ باشد.

احتمال سوم مجلسی: در این احتمال نیز فقط در معنی «اقدم» بحث می کند. می گوید: ممکن است مراد از آن، اسم ویژۀ ذات باشد نه اسم صفت، و لذا اقدم بر دیگر اسماء باشد.

طباطبائی می فرماید: این دو احتمال چگونه صحیح می شوند در حالی که امام(ع) همان اسم را وصف «ذِي الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ» توصیف کرده و نیز «نور اعظم» را به آن اسم عطف کرده است.

اتفاقاً سخن مجلسی نیز همین است که: چگونه امام نور اعظم را به آن اسم عطف کرده و آن اسم را  ذِو الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ نامیده؟ در حالی که خود همان امام صادق(ع) و امیرالمومنین(ع) فرموده اند که نه اسم ملفوظ قابل پرستش است[4] و نه مصداق مناسب آن اسم که صفت می شود[5]. و لذا مجلسی در مقام توضیح آمده است. و فرمایش علامه طباطبائی دقیقاً مصادره به مطلوب است.

می فرماید: چون مجلسی حدیث های باب «اسماء الحسنی» را از متشابهات دانسته، لذا در این جا و موارد همگونش، دچار تکلّف شده است.

اما این تکلّف نیست. هم حکم عقل است و هم حکم خود ائمّه طاهرین؛ که خداوند در واقع نه اسم دارد[6] و نه صفت.

اسماء الله، اسماء الله هستند و بس مقدس، اما با لحاظ و در نظر گرفتن کاربرد سلبی آن ها نه کاربرد اثباتی که نتیجه اش اثبات صفت و صفات بر خدا باشد.

طباطبائی می فرماید: اسماء خدا در واقع اسمِ اسم خدا هستند.

اشکال: باصطلاح «ننقل الکلام» به همین اسم دوم، مگر امکان دارد بر خداوند صفتی را اثباتاً اطلاق کرد که نتیجه اش ترکیب خداوند(نعوذ بالله) است؛ حمل مصداق های اسم ها بر خداوند، صحیح است؟! در این صورت مرکب از هزار صفت و مصداق، می شود.

در بینش مسموم و زهر آگین محی الدین، هر اسم خدا، یک خدا است دارای شخصیت ویژه و با اراده، و هر کدام کار ویژه خود را دارند که با کارکنان زیر دست شان کار می کنند. همۀ این خدایان زیر نظر «الله» کار می کنند[7].

اما هرگز امکان ندارد که علامه بزرگوار طباطبائی به آن نظر محی الدین توجه داشته باشد، همان طور که پیش تر عرض کردم، او از محی الدین متنفّر بود. شاید توجهش به همان اثبات گرائی ارسطوئیان بوده که همیشه برای هر چیز تعریف اثباتی می آورند، نه تعریف سلبی، به شرحی که پیش تر گذشت.



[1] برای هر سه مورد، رجوع کنید: کافی، ج1 ص114 حدیث 2 و دیگر حدیث های آن باب و باب بعدش

[2] به ویژه این موضوع در خطبه امام رضا(ع) که در ادامه مبحث شماره 38 همین دفتر، خواهد آمد

[3] هر صفتی که به خداوند نسبت می دهیم در واقع سلب است نه اثبات، یعنی به وسیله هر اسم و هر صفت، یک امر «منفی» را از خداوند سلب می کنیم

[4] کافی؛ همان

[5] نهج البلاغه، خطبه اول

[6] کافی همان

[7] رجوع کنید «محی الدین در آئینه فصوص» جلد اول ص657 تا 660. و نیز ص663 تا 667