27- انسان و منشأ زبان

27

انسان و منشأ زبان

ج3 ص82.

متن حدیث:تَأَمَّلْ يَا مُفَضَّلُ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ بِهِ عَلَى الْإِنْسَانِ مِنْ هَذَا النُّطْقِ الَّذِي يُعَبِّرُ بِهِ عَمَّا فِي ضَمِيرِهِ وَ مَا يَخْطُرُ بِقَلْبِهِ وَ نَتِيجَةِ فِكْرِهِ وَ بِهِ يَفْهَمُ عَنْ غَيْرِهِ مَا فِي نَفْسِهِ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ كَانَ بِمَنْزِلَةِ الْبَهَائِمِ الْمُهْمَلَةِ الَّتِي لَا تُخْبِرُ عَنْ نَفْسِهَا بِشَيْ‏ءٍ وَ لَا تَفْهَمُ عَنْ مُخْبِرٍ شَيْئاً وَ كَذَلِكَ الْكِتَابَةُ الَّتِي بِهَا تُقَيَّدُ أَخْبَارُ الْمَاضِينَ لِلْبَاقِينَ وَ أَخْبَارُ الْبَاقِينَ لِلْآتِينَ وَ بِهَا تُخَلَّدُ الْكُتُبُ فِي الْعُلُومِ وَ الْآدَابِ وَ غَيْرِهَا وَ بِهَا يَحْفَظُ الْإِنْسَانُ ذِكْرَ مَا يَجْرِي بَيْنَهُ وَ بَيْنَ غَيْرِهِ مِنَ الْمُعَامَلَاتِ وَ الْحِسَابِ وَ لَوْلَاهُ لَانْقَطَعَ أَخْبَارُ بَعْضِ الْأَزْمِنَةِ عَنْ بَعْضٍ وَ أَخْبَارُ الْغَائِبِينَ عَنْ أَوْطَانِهِمْ وَ دَرَسَتِ الْعُلُومُ وَ ضَاعَتِ الْآدَابُ وَ عَظُمَ مَا يَدْخُلُ عَلَى النَّاسِ مِنَ الْخَلَلِ فِي أُمُورِهِمْ وَ مُعَامَلَاتِهِمْ وَ مَا يَحْتَاجُونَ إِلَى النَّظَرِ فِيهِ مِنْ أَمْرِ دِينِهِمْ وَ مَا رُوِيَ لَهُمْ مِمَّا لَا يَسَعُهُمْ جَهْلُهُ وَ لَعَلَّكَ تَظُنُّ أَنَّهَا مِمَّا يُخْلَصُ إِلَيْهِ بِالْحِيلَةِ وَ الْفِطْنَةِ وَ لَيْسَتْ مِمَّا أُعْطِيَهُ الْإِنْسَانُ مِنْ خَلْقِهِ وَ طِبَاعِهِ وَ كَذَلِكَ الْكَلَامُ إِنَّمَا هُوَ شَيْ‏ءٌ يَصْطَلِحُ عَلَيْهِ النَّاسُ فَيَجْرِي بَيْنَهُمْ وَ لِهَذَا صَارَ يَخْتَلِفُ فِي الْأُمَمِ الْمُخْتَلِفَةِ بِأَلْسُنٍ مُخْتَلِفَةٍ وَ كَذَلِكَ الْكِتَابَةُ كَكِتَابَةِ الْعَرَبِيِّ وَ السِّرْيَانِيِّ وَ الْعِبْرَانِيِّ وَ الرُّومِيِّ وَ غَيْرِهَا مِنْ سَائِرِ الْكِتَابَةِ الَّتِي هِيَ مُتَفَرِّقَةٌ فِي الْأُمَمِ إِنَّمَا اصْطَلَحُوا عَلَيْهَا كَمَا اصْطَلَحُوا عَلَى الْكَلَامِ فَيُقَالُ لِمَنْ ادَّعَى ذَلِكَ إِنَّ الْإِنْسَانَ وَ إِنْ كَانَ لَهُ فِي الْأَمْرَيْنِ جَمِيعاً فِعْلٌ أَوْ حِيلَةٌ فَإِنَّ الشَّيْ‏ءَ الَّذِي يَبْلُغُ بِهِ ذَلِكَ الْفِعْلَ وَ الْحِيلَةَ عَطِيَّةٌ وَ هِبَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي خَلْقِهِ فَإِنَّهُ لَوْ لَمْ يَكُنْ لِسَانٌ مُهَيَّأٌ لِلْكَلَامِ وَ ذِهْنٌ يَهْتَدِي بِهِ لِلْأُمُورِ لَمْ يَكُنْ لِيَتَكَلَّمَ أَبَداً وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ لَهُ كَفٌّ مُهَيَّأَةٌ وَ أَصَابِعُ لِلْكِتَابَةِ لَمْ يَكُنْ لِيَكْتُبَ أَبَداً وَ اعْتَبِرْ ذَلِكَ مِنَ الْبَهَائِمِ الَّتِي لَا كَلَامَ لَهَا وَ لَا كِتَابَةَ فَأَصْلُ ذَلِكَ فِطْرَةُ الْبَارِئِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ مَا تَفَضَّلَ بِهِ عَلَى خَلْقِهِ فَمَنْ شَكَرَ أُثِيبَ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ.

متن سخن علامه مجلسی(ره): بيان: كلامه هاهنا مشعر بأن واضع اللغات البشر فتدبّر. 

متن سخن علامه طباطبائی(ره):و أهمّ منه دلالته على كون الاوضاع تعيّنية لا تعيينية، و كذا إشعاره بأن هذه و أمثالها اصطلاحات و اعتبارات تضطر إليها البشر.

ترجمۀ حدیث: (بخش دیگر از توحید مفضل): ای مفضّل در این نطق و زبان که خداوند (تقدّست اسمائه) آن را به انسان اِنعام کرده است تأمّل کن؛ انسان به وسیله آن از آن چه در ضمیرش هست، تعبیر می کند و به وسیله آن، آن چه را که به قلبش خطور می کند، و نتیجه فکرش هست، ابراز می کند. و به وسیله آن، آن چه را که در نظر دیگران هست، می فهمد.

و اگر این نعمت نبود، انسان بمنزلۀ حیوانات گنگ که نمی توانند هیچ خبری از درون خود بدهند، می شد. و نمی توانست چیزی از هیچ خبر دهنده ای، بفهمد.

و همین طور است کتابت که به وسیله آن اخبار گذشتگان برای امروزیان، و اخبار امروزیان برای آیندگان، ظبط می شود. و به وسیله آن کتاب ها در علوم و آداب و غیره، جاودان می شوند. و انسان به وسیله آن نگاه می دارد آن چه را که در میان خود و دیگران از معاملات و حساب ها، جاری می شود.

و اگر کتاب نبود، اخبار بخشی از زمان ها، از بخش های دیگر منقطع می گشت. و همچنین اخبار کسانی که از وطن شان دور هستند، و آثار علوم از بین رفته و آداب ضایع می گشت. و خللی عظیم در امور و معاملات مردم رخ می داد. و همین طور آن چه نیازمند هستند که در امور دینی شان به آن مراجعه کنند و آن چه برای شان روایت شده از اموری که نباید در آن ها نادان باشند.

و شاید تو گمان می کنی که کتابت از چیزهائی است که انسان با هوشمندی و چاره سازی به آن رسیده نه از طریق آفرینش و طبعش.

و همین طور است کلام (زبان)؛ زبان چیزی است که مردم بر آن موافقت می کنند و در میان شان جاری می شود، و لذا در میان جامعه های مختلف، گونه های مختلف می یابد. و خط و کتابت نیز به گونه های مختلف است مانند: عربی، سریانی، عبرانی، رومی و دیگر گونه های کتابت که در میان جامعه ها پخش است؛ مردم به آن ها توافق کرده اند همان طور که در زبان توافق کرده اند.

کسی که چنان ادعائی بکند (بگوید: انسان با رهجوئی و هوشمندی خود به آن رسیده است)، به او گفته می شود: درست است گرچه انسان در هر دو امر (زبان و کتابت) نقش، کار و رهجوئی دارد. لیکن چیزی که انسان به وسیله آن این کار و رهجوئی را می کند، عطیه ای و هبه ای است که خدای عزّوجل در آفرینش انسان قرار داده است.

اگر او زبانی آماده برای سخن نداشت، و ذهنی که به وسیله آن به امور راه می یابد نداشت، نمی توانست سخن بگوید ابداً. و اگر او دست و انگشتان سازگار با کتابت نداشت، نمی توانست بنویسد ابداً. و عبرت بگیر برای این موضوع حیوانات را که نه زبان دارند و نه کتابت.

پس اصل و منشأ این توانمندی، فطرت الهی (جلّ و عزّ) است و چیزی است که خداوند بر خلقش تفضّل کرده است. پس هر کس شکر گزار باشد، به ثواب خواهد رسید. و هر کس کفر بورزد، خداوند از همۀ عالمیان بی نیاز است.

ترجمه سخن علامه مجلسی(ره): بیان: سخن امام(ع) در این جا، اشعار دارد که «وضع کنندۀ لغات»، انسان است. پس بیندیش.

ترجمه سخن علامه طباطبائی(ره): و از آن مهم تر: سخن امام دلالت دارد بر این که «وضع ها»ی لغت «تعیّنی» هستند نه تعیینی. و نیز سخن امام(ع) اشعار دارد بر این که وضع لغات و امثالش، اصطلاحات (توافقات) و اعتباراتی هستند که انسان چاره ای از آن ها ندارد (از آن ها بی نیاز نیست).

بررسی: یک مسئله را مرحوم مجلسی مطرح کرده است: آیا واژه های لغوی را خداوند بر معانی شان تعیین کرده است؟ یا خود انسان ها این کار را کرده اند؟

این مسئله مهم و بزرگ در علم «اصول فقه» بخش اصول الفاظ، عنوان و بحث شده و می شود، اکثریت معتقد هستند که واضع لغت بر معانی، انسان ها هستند. مجلسی می گوید: این حدیث همین صورت دوم را تأیید می کند[1].

مرحوم طباطبائی نیز دو مسئله دیگر مطرح کرده است: 1- آیا کسی یا کسانی نشسته اند و تک تک لغت ها را برای معانی شان، تعیین کرده اند؟ یا در جریان طبیعی میان مردم، هر لغتی به یک معنی ای تعیّن یافته است؟ می گوید: این حدیث صورت دوم و «تعیّن» را تایید می کند نه «تعیین» را.

2- آیا زبان با واژه های فراوانش، یک پدیده طبیعی و تکوینی و آفرینشی است؟ یا یک پدیده اجتماعی؟ می فرماید: حدیث صورت دوم را تایید می کند.

باید افزود تنها این حدیث نیست حدیث های دیگر نیز دربارۀ هر سه مسئله، هست. و بالاتر از آن، خود قرآن به این واقعیت توجه می دهد. آن جا که سخن از خلقت آدم می گوید.

می فرماید: فرشتگان با تعجب پرسیدند: آیا موجودی را در زمین می گذاری که در زمین فساد خواهد کرد و خون ها خواهد ریخت؟! خداوند در پاسخ شان فرمود: من می دانم چیزی را که شما نمی دانید.

آن گاه که خلقت آدم کامل شد، و اسم ها را به آدم یاد داد، فرمود: ای آدم اسم های این اشیاء را بگو. وقتی که آدم به شمردن اسم ها پرداخت و آن ها را به زبان آورد، فرشتگان گفتند: خدایا تو سبحانی؛ پاک و منزّه هستی و ما نمی دانیم مگر آن چه که خودت به ما یاد داده ای.

در کتاب «تبیین جهان و انسان»[2] بر اساس حدیث ها، شرح داده ام که خداوند استعداد و توان نامگذاری را به آدم داده بود و این بود فرق آدم با موجودات دو پای ما قبل خودش.

انواع و گونه های مختلف «بشر» در روی زمین به وجود آمده و منقرض شده بودند، اما ذهن شان (مغزشان) استعداد نامگذاری را نداشت و اساساً فاقد روح فطرت بودند تنها دو روح نباتی و غریزی داشتند، خداوند بر آدم که سر سلسلۀ نوع اخیر و نوع حاضِر بشر است روح سوم بنام روح فطرت، دمید (وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي) که منشأ زبان، منشأ جامعه، منشأ تاریخ، منشأ اخلاق، منشأ حقوق، منشأ خط، منشأ خانواده و منشأ گریه و خنده، همین روح سوم است.

و در بیان و ادبیات قرآن و اهل بیت(ع) به بشرهای پیش از آدم، «انسان» گفته نشده، این اسم و عنوان تنها به آدم و نسل او اطلاق شده است. شرح کافی این مباحث در همان کتاب.

حدیث مورد بحث نیز در مقام بیان همین امتیاز انسان بر دیگر جانداران از جمله بشرهای پیش از آدم، است.

خداوند تنها توان و استعداد نامگذاری را به آدم داده است نه تک تک واژه ها را، می فرماید: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ [3]»: به آدم اسم ها را یاد داد. نه همه واژه ها را.

و مراد از یاد دادن اسماء این نیست که تک تک اسم ها را به دهان آدم گذاشت. زیرا یاد دادن خدا، همان توان دادن و استعداد دادن است همان طور که دربارۀ «قلم» می فرماید: «عَلَّمَ بِالْقَلَم‏[4]»: به قلم یاد داد. یعنی امکان و استعداد نوشتن را در برخی از اَشیاء قرار داد تا بتوانند ابزار کتابت باشند.

در تاریخ حیات کره زمین در میان انواع موجودات، تنها انسان است که استعداد نامگذاری را دارد. و نامگذاری منشأ زبان است. و اصل و اساس زبان، اسم ها هستند. مثلاً اگر به کسی که زبان فلان مردم را نمی داند، تنها همۀ اسامی آن زبان را به او یاد دهند (اسامی عین و اسامی مصدرها) او می تواند با آن زبان حرف بزند گرچه با تفاوت بسیار در لهجه.

پس: خداوند واژه ها را به معانی شان، وضع نکرده  و انسان واضع لغات بر معانی شان است.

اما بدیهی است که اصول زبان یعنی اسماء را آدم نامگذاری کرده، به اشیاء محیط خودش و به رفتارهای خودش، نام نهاده، سپس واژه ها در اثر کارکرد، اشتقاق و تکثّر یافته اند. و به همین دلیل مطابق نظر اکثریت قریب به اتفاق زبان شناسان، همه زبان ها ریشه واحد دارند و از یک خانواده واحد هستند[5].

توجه: در مبحث شماره 29، باز دربارۀ «منشأ زبان» و روح فطرت بحث خواهد شد.



[1] قابل توجه کسانی که گاهی تمایل پیدا می کنند مجلسی را از «علمای اصولی» ندانند مجلسی(ره) در این مسئله اصولی ترین نظر را برگزیده است

[2] سایت بینش نو. www.binesheno.com

[3] سوره بقره، آیه 31

[4] سوره علق، آیه 4

[5] شرح این موضوع، در «تبیین جهان و انسان»