22- درباره صانع و مصنوع، منطق قرآن و اهل بیت(ع)

22

درباره صانع و مصنوع

منطق قرآن و اهل بیت(ع).

ج3 ص31.

متن حدیث:4– ج: عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ دَخَلَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ عَلَى الصَّادِقِ(ع) فَقَالَ لَهُ الصَّادِقُ يَا ابْنَ أَبِي الْعَوْجَاءِ أَ مَصْنُوعٌ أَنْتَ أَمْ غَيْرُ مَصْنُوعٍ قَالَ لَسْتُ بِمَصْنُوعٍ فَقَالَ لَهُ الصَّادِقُ(ع) فَلَوْ كُنْتَ مَصْنُوعاً كَيْفَ كُنْتَ تَكُونُ فَلَمْ يُحِرِ ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ جَوَاباً وَ قَامَ وَ خَرَجَ.

متن سخن علامه مجلسی(ره):بيان: لمّا كان التصديق بوجود الصانع تعالى ضرورياً نبّهه(ع) بأنّ العقل يحكم بديهة بالفرق بين المصنوع و غيره و فيك جميع صفات المصنوعين فكيف لم تكن مصنوعا.

متن سخن علامه طباطبائی(ره):لا يخفى أن الرّواية غير مسوقة للتنبيه على ما ذكره، بل إلزام له بالترجيح بلا مرجح فانّ اختياره عدم المصنوعية مع جواز مصنوعيته قول بلا دليل.

ترجمۀ حدیث: هشام ابن حکم می گوید: ابن ابی العوجاء[1] به مجلس امام صادق(ع) وارد شد. امام به او گفت: ای ابن ابی العوجاء! تو مصنوع هستی یا غیر مصنوع؟-؟ گفت: مصنوع نیستم. امام(ع) گفت: اگر مصنوع بودی چگونه می بودی؟

ابن ابی العوجاء پاسخی نیافت و بر خاست و رفت.

ترجمه سخن علامه مجلسی(ره): بیان: چون تصدیق وجود صانع متعال ضروری (بدیهی غیر قابل انکار) است، امام(ع) او را متنبّه کرد که عقل به طور بدیهی حکم می کند که باید فرقی میان مصنوع و غیر مصنوع باشد، و در وجود تو همۀ ویژگی های مصنوع ها هست. پس چگونه مصنوع نیستی؟

ترجمه سخن علامه طباطبائی(ره):این روایت در جهت تنبّه که مجلسی گفته، نیست. بل در جهت الزام ابن ابی العوجاء با «ترجیح بلامرجّح» است. زیرا گزینش او مبنی بر «عدم مصنوعیت خویش» در حالی که مصنوعیتش جایز است، سخن بی دلیل است.

بررسی:1- مجلسی(ره) با سه مقدمه به یک نتیجه می رسد:

یک: وجود خداوند متعال ضروری است، یعنی برای همگان بدیهی و غیر قابل انکار است.

این یک اصل انسان شناسی قرآن است که هیچ انسانی نمی تواند وجود خدا را انکار کند. برای انسان «انکار خود» آسان تر از «انکار خدا» است. اگر کسی خدا را انکار کند یا خود فریبی می کند یا دگر فریبی. از آن جمله است ابن ابی العوجاء.

به همین دلیل، هرگز قرآن در مقام اثبات وجود خدا نیامده و هر چه بیان کرده دربارۀ نفی شرک است. حتی آیه «أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏[2]» تنها آیه ای است که در نظر بدوی گمان می شود موضوعش شکّ در وجود خدا است. اما با توجه به آیه های ما قبل و ما بعد آن، معلوم می شود که شک در توحید، مورد نظر است نه شکّ در وجود.

دو: از جانب دیگر، خود ابن ابی العوجاء معنائی برای مصنوع، در ذهن دارد که می گوید من مصنوع نیستم.

سه: امام درون او را به روی او می کشد و می گوید: اگر مصنوع بودی چگونه باید می بودی؟

نتیجه: ابن ابی العوجاء همه ویژگی های مصنوع را در خود مشاهده می کند.

بدین سان برای خودش معلوم و ثابت می شود که در انکار صانع، خود فریبی می کند یا دگر فریبی.

لغت: تنبیه: آگاه کردن. طرف را به آن چه که هست آگاه کردن.- در این جا به معنی: آگاه کردن طرف به آن چه که در درون خودش هست، می باشد.

این است بیان علامه مجلسی از منطق و استدلال امام صادق(ع) در این حدیث، که تکمیل آن در همین مبحث خواهد آمد.

علامه طباطبائی می فرماید: 1- مخفی نماند: حدیث در جهت تنبیهی که مجلسی گفته، نیست.

2- امام(ع) ابن ابی العوجاء را با قاعده «ترجیح بلامرجّح» الزام کرده است.

درست است: برگشت پیام حدیث را می توان بالمئال به این قاعده تحلیل کرد و هیچ تردیدی در این نیست. لیکن نه در منطوق حدیث و نه در مفهوم آن، هیچ چیزی نیست که به قاعده مذکور اشاره ای داشته باشد و به آن دلالت کند؛ نه دلالت مطابقی و نه تضمّنی و نه حتی دلالت التزامی.

بی تردید کسانی که در مجلس امام(ع) حضور داشته اند و با حساسیت به مباحث امام با ابن ابی العوجاء گوش می کردند (زیرا او فردی هوشمند و استدلال گر و روشنفکر پر آوازه ای بود) هیچکدام با شنیدن سخن امام فکرشان به قاعده «ترجیح بلامرجّح» معطوف نشده است.

و همین طور است کسی که این حدیث را در کتابی می خواند هرگز به آن قاعده توجه نمی کند مگر این که در یک وقت فراغت در مقام تحلیل بیاید و رابطه ای میان پیام حدیث و این قاعده بیابد.

بی تردید خود ابن ابی العوجاء نیز توجهی به آن قاعده نکرده است. تنها به دلیل این که امام(ع) درون خود او را بیرون کشیده و به خود او نشان داده، محکوم شده است.

بنده کاری با مکتب ها و بینش های دیگر ندارم اما برای روشن شدن بحث بالا، مبحث زیر را باز می کنم:

منطق سقراطی و منطق ارسطوئی: منطق اهل بیت(ع) «منطق تبیین» است شبیه منطق دانش فیزیولوژی و علمای تشریح که بدن انسان را روی میز گذاشته و آن را می شکافند و تشریح می کنند؛ دست شاگرد را می گیرند و به او نشان می دهند: این نای و ریه است که می بینی مجرای هوا است. این مری و معده است که مجرای غذا است. تک تک اعضای بدن و موقعیت شان و کارشان را نشان می دهند.

این منطق تشریحی با نوعی «ابطال خواهی» همراه است که شاگرد یا باید آن را بپذیرد و یا باید دلیل آورد و آن را ابطال کند. منطق اهل بیت(ع) در همۀ مسائل اصولی و فروعی نیز یک منطق تبیینی است همراه با نوعی ابطال خواهی. قرآن را کمی با دقت مطالعه کنید، سرتاسرش بر پایه این منطق استوار است و همین طور احادیث.

این منطق وقتی که در بستر استاد و شاگرد نیست و در مقام مناظره طرفینی است ویژگی دیگر نیز می یابد و آن: کشیدن درون خود مخاطب به رخ خود او است.

به عنوان نمونه به آیه های 62، 63، 64 سوره انبیاء، توجه کنید: «قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهيمُ- قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ- فَرَجَعُوا إِلى‏ أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ- ثُمَّ نُكِسُوا عَلى‏ رُؤُسِهِمْ»: گفتند ای ابراهیم تو این کار را با خدایان ما کردی؟ ابراهیم گفت: بل این که بزرگ شان (بت بزرگ) است این کار را کرده است از خودشان بپرسید اگر بتوانند سخن بگویند. پس (در اثر این سخن ابراهیم) به درون خودشان برگشتند و آن گاه به همدیگر گفتند براستی شما ستمکارید- و سرافکنده شدند.

ابراهیم(ع) حقیقت را از درون خود آنان به بیرون کشید، بدون این که او بگوید «چرا این جمادات را می پرستید که حتی توان سخن گفتن ندارند» این حقیقت را خودشان به خودشان گفتند و در مقابل قضاوت درونی خودشان سرافکنده شدند.

این است سبک، شیوه و منطق انبیا، قرآن و اهل بیت(ع).

در میان منطق های مختلفِ مکتب های مختلف و بینش های مختلف که در تاریخ بشر آمده، نزدیک ترین منطق به منطق قرآن و اهل بیت(ع)، منطق سقراط است که معروف به «دیالوگ» است. سقراط در مناظره، با مخاطب به گفتگو می پرداخت و حقیقت مورد نظر خود را از درون خود مخاطب در می آورد. او می گفت: سبک و شیوه من همان است که پدر و مادرم به آن می پرداختند. پدرم تندیس ساز بود او چیزی از خودش به سنگ نمی داد، مجسمه را که در درون سنگ بود، بیرون می آورد. مادرم نیز ماما بود او چیزی از خودش به مادر کودک نمی داد؛ بچه را که در درون خود مادر بود در می آورد و به او نشان می داد. من نیز هیچ چیزی به مخاطب نمی دهم، آن چه را که در درون خود اوست به خود او نشان می دهم. او را به آن چه دارد متنبّه می کنم.

مجلسی(ره) می گوید: امام(ع) او را به آن چه در درون داشت متنبه کرد.

پیش تر به شرح رفت که قرآن و اهل بیت(ع) هرگز به سبک منطق ارسطوئی به استدلال نپرداخته اند. زیرا آنان با واقعیت ها و حقیقت ها کار دارند، نه با انتزاعات ذهنیّه. منطق ارسطوئی منطق ذهن است نه عین. منطق مفاهیم شناسی و ذهن شناسی است نه منطق فلسفه، زیرا فلسفه یعنی واقعیت و حقیقت شناسی. به شرحی که پیش تر گذشت.

اکنون که برخی ها عادت دارند همه چیز را در آئینه غربی ببینند، منطق امام(ع) را با عینک سقراط غربی مشاهده کنند نه با عینک ارسطوی غربی.

در حوزه استادی داریم که بشدت می کوشد همۀ آیات قرآن و احادیث را بر منطق انتزاعی ارسطو، سوار کند. اما پس از چهل سال کوشش، به هیچ جائی نرسیده است. و استاد ما بیهوده زحمت می کشد زیرا اگر با عینک ارسطوئی نگریسته شود اساساً قرآن و اهل بیت(ع) هیچ استدلالی ندارند.

اینک ما هم برای چند لحظه عینک یونانی غربی به چشم بگذاریم: تفسیر مرحوم مجلسی، بر اساس منطق سقراطی است. و تفسیر مرحوم طباطبائی بر اساس منطق ارسطوئی است.

در مبحث بعدی چگونگی منطق اهل بیت(ع) از بیان خود امام صادق (ع) بیش تر شناسائی خواهد شد.



[1] از زَندیقان معروف آن زمان.- زندیق= زَندیک: سال ها پیش در برخی از نوشته ها توضیح داده ام که زندیک یک کلمه فارسی است؛ زند از کتاب های اقماری اوستا است. کسانی در ایران پیدا می شدند که با تمسک به زند خود اوستا را نقد می کردند. پسوند «یک» همان است که مثلاً در کلمه «تاریک» نیز هست؛ تار یعنی بی نور و تاریک یعنی چیزی که بی نور است. زندیک یعنی کسی که زند گرا است. همین طور است پسوند «یز»- ایک، ایز- که در همه زبان های آریائی هستند. پاک یعنی تمیز و پاکیزه یعنی تمیز شده، دارای صفت تمیز. استرلیزه، پاستوریزه و… در جامعه اسلامی، به کسانی که اسلام را با قیافه علمی رد می کردند، زندیق، می گفتند

[2] آیه 10 سوره ابراهیم