و امّا «حال»

و امّا «حال» :

حال چيست؟ چگونه حاصل مى شود، از كجا مى آيد؟ و از چه زمينه اى نشأت مى گيرد؟ چه چيزى غير از همين دعا حال را به وجود مى آورد؟ كسى كه حضور قلب ندارد، حال برايش دست نداده، هم چنان بنشيند تا حال بيابدـ؟ حال معلول دعاست به ويژه وقتى كه كسى احساس عدم حال و عدم حضور قلب مى كند، بايد دعا كند. بايد خواسته هاى خود را بيش از زمان حال مطرح كند تا حال بيايد و حضور قلب حاصل شود. راهى غير از اين نيست. اين فلان انسان يا فلان صوفى نيست كه اگر چيزى از او خواسته شود ملول گردد. اين خداست هر چه بيش تر بخواهى بيش تر تو را دوست دارد، خواه خواسته ات را بدهد و خواه ندهد.

بلى درست است حال، با حال، وقت با وقت و شرايط با شرايط در اجابت دعا فرق مى كند و همين طور زمان و مكان. ليكن در هر حال و در هر شرايط بايد دعا كرد.

حديث:  امام باقر(عليه السلام) فرمود: قال سليمان بن داود(عليه السلام): اُوتينا ما اوتى الناس و ما لم يؤتوا، و علّمنا ما علم النّاس و ما لم يعلموا، فلم نجد شيئا افضل من خشية الله فى المغيب و المشهد، و القصد فى الغنى و الفقر و كلمة الحقّ فى الّر ضا و الغضب و التّضرع الى الله عزوجل على كل حال[1]: سليمان (عليه السلام)فرمود: آن چه به مردم داده شد به ماداده شد و به ما چيزهائى داده شد كه به مردم داده نشده است و دانش هاى مردم به ماداده شده و دانش هائى نيز به ماداده شده كه به مردم داده نشده پس نديديم چيزى برتر از «ترس از خدا» در آشكار و پنهان، و بهتر از ميانه روى در ثروت و فقر، و گفتار حق در موقع رضا و غضب، و تضرع به پيشگاه خدا در هر حال. و ده ها حديث و مدرك ديگر براى دعا در كل الا حوال و در هر «حال».

مشكل بزرگ:

مشكل ما با تصوف خيلى پيچيده است. كسى كه آثار صوفيان را مى خواند ظاهر همه سخنان آنان را عين اسلام و ظاهر سخنان شان را عين سخنان قرآن و اهل بيت(عليه السلام)مى بيند. حتى گاهى با خود مى گويد: اين سخنان چه عيبى دارند؟ چرا تشيع با تصوف كنار نمى آيد؟ چرا علماى شيعه از اينان كناره مى گيرند؟.

و اين است كه تصوف از هر مسلك و از هر دين و از هر «ايسم» ديگر براى اسلام خطرناك تر است. آفتى از درون و بر اندازنده و خزنده است. و علما مى دانند كه اين كاخ به ظاهر زيبا بر پايه هاى نادرست ساخته شده و نتايج آن در مراحل دور دست ظهور خواهد كرد و حاصل اين اسلام از بين بردن اسلام است.

و حاصل اين خدا خدا گفتن محو كردن خداى واقعى از عرصه فكر و انديشه مردم است. دود اين آتش عشق از دود شرك بيرون خواهد آمد و مى آيد و هميشه آمده است.

و اين «طريقت بازى» جوكيان هندى، علاوه بر اين كه علنا شريعت را از بين مى برد «طريقت قرآن و اهل بيت» را نيز از بين مى برد اين  گرگى است در لباس ميش.

و اين جاست كه بايد فرياد كشيد بايد الفاظ و عبارات را پوست كنده گفت بايد قلم ليبرالانه را غلاف كرد با ناز بازى با تو دماغى حرف زدن و با ناز مندانه راه رفتن و با سابيدن دو دست به همديگر با سربه پائين انداختن و به آرامش و استراحت عالمانه خود پرداختن و… و… اين بلا قابل رفع نيست و از مرحله دفع گذشته است.

تصوف و «وحدت وجود» همه جارا گرفته آن مداح نگون فكر نيز مى گويد: زينب خداى حسين، حسين خداى زينب. مخاطبانش نيز با او هم آواز شده و سينه مى زنند.

كجايند آنان كه خودشان را پاسدار و نگهبان دين، قرآن و اهل بيت مى دانند؟ به خدا قسم اين سيل بنيان كن را مشاهده مى كنند و كاملا درك مى كنند اما چرا كارى نمى كنند؟ چرا؟

برخى از علماى ما در تصوف از همديگر پيشى مى گيرند سخت مسابقه گذاشته اند درست مثل اين كه مصداق واقعى «فاستبقوا الخيرات» را يافته اند. چه خبر است؟انگيزه چيست؟ سلسله علماى شيعه از مفيد تا به امروز به چه قيمتى فروخته مى شود؟ اين كاروان به كدام سرگرد انستان مى رود؟!!..! و علامت تعجب الى الابد…

اگر ديگران ندانند اينان بهتر مى دانند كه شاه و هويدا با همه قدرت و امكانات شان مى خواستند همين فرهنگ را به نام دين ترويج كنند اما نتوانستند ولى اينان آروزى آن دورا دقيقا بر آورده مى كنند.



[1]ـ بحار، ج 90 ص 381.