فلسفه و كلام
در قسمتهاى متعدد اين جزوه عنوان «فلسفه ارسطويى اسلامى شده» را به كار بردهام و مىدانم كه اين عنوان براى دوست داران اين فلسفه خوش آيند نيست آنان دوست دارند كه فلسفهشان «فلسفه اسلامى» ناميده شود و همهجا نيز با همين عنوان تعبير مىكنند.
به گمانم اگر يكى از اين بزرگواران اين جزوه را تا اينجا خوانده باشد ديگر دليلى براى ناخوش آيندى و رنجش نمىماند. با اين همه باز يك نكته اساسى را توضيح مىدهم: امروز ما عملاً يك فلسفه داريم به نام فلسفه اسلامى – و به قول من فلسفه اسلامى شده – و يك كلام داريم. يعنى كلام ما از فلسفه ما جداست و هر كدام، استاد خاص، كلاس ويژه، امتحان مخصوص به خود و نمره خاص خود را دارد.
و همچنين متخصصين در فلسفه را حكماء مىناميم و متخصصين در كلام را متكلمين مىخوانيم. مگر غير از اين است كه فرق فيلسوف و متكلم اين است كه متكلم با تعهد به آيه و حديث – با تعهد به قرآن و اهلبيت: – كار علمى و بحث علمى مىكند و فيلسوف اين تعهد را ندارد -؟
پس اين فلسفه كه تعهدى در قبال قرآن و حديث ندارد فلسفه اسلامى نيست. تنها با يك مراجعه اجمالى به كتاب «قواعد العقائدِ» علامه و نابغه بزرگوار و ارجمند خواجه نصير طوسى مىتوانيم موارد تقابل و ناسازگارىهاى فلسفه و كلام و اختلافات اساسىشان را به شمار آوريم.[1]
اين دوگانگى، يعنى يك فلسفه و يك كلام جدا از همديگر داشتن چه معنايى دارد؟[2] اين دوگانگى براى مسيحيت برازنده بود؛ زيرا مسيحيت پولسى نه فلسفه داشت و نه مىتوانست فلسفهاى داشته باشد چيزى كه پايهاش بر «تثليت» باشد با هيچ عقل و منطقى سازگار نيست. مگر با توجيهات وسيعى كه عقل و تعقل را به بند كشاند و ادعا را بر دليل مسلط كند؛ امّا…
اهلبيتعليهم السلام:
اهلبيتعليهم السلام يك كلام و يك فلسفه ندارند بل فلسفه و كلامشان يكى است مگر مىشود قرآن بدون تعهد به قرآن سخن بگويد مگر ممكن است اهلبيتعليهم السلام بدون تعهد به خودش حرف بزند.
پس يا اين فلسفه مال اسلام نيست يا اين كلام، كلام اسلام نيست و نبايد عنوان آن را فلسفه اسلامى گذاشت. تنها عنوان «فلسفه اسلامى شده» سزاوار آن است كه به صراحت بايد گفت: در اين اسلامى شدن نيز فلج است و نتايج خلاف اسلامى زيادى هم دارد.
امّا كلام: كلام امروزى ما نيز مبتنى بر منطق ارسطويى است و مىتواند در مفهومات بحث كند؛ امّا حق ندارد در وجود واقعى خدا در صفات خارج از ذهن كه عين وجود خدا هستند و در… بحث كند.
كلام اهلبيت همان فلسفه اهلبيت است و فلسفه اهلبيتعليهم السلام همان كلام اهلبيتعليهم السلام است. فلسفه اسلامى با كلام اسلامى فرقى ندارد. يعنى كلامش در بطن فلسفهاش نهفته است.