فراتر از علم محى الدين علمى نيست(!)

فراتر از علم محى الدين علمى نيست(!):

ـ و هذا اعظم ما قدر عليه من العلم: و اين عظيم ترين مرتبه ممكن از علم، است.

توضيح: 1ـ باز قيصرى همان اشتباه را در اين جا نيز ادامه مى دهد و شارح ديگر اين جمله را چنين ترجمه كرده است: و دانستن اين معنا كه گفته شد بزرگ تر از آن است كه به علم بحثى در آيد.

امّا اصول ادبيات عرب مانع از اين ترجمه است. زيرا در آن صورت بايد به جاى «ما»، «ممّا» مى آمد، كه خود شارح نيز احتمال نسخه ديگر، را نداده است. و نيز لازم است در آن صورت لفظ «من» در عبارت نباشد، كه باز خودش نيز احتمال غلط بودن نسخه را نداده است.

قيصرى با اين كه اشتباه پيشين را در اين جا نيز ادامه مى دهد، اصل جان معنى كلام محى الدين را در اين جمله حفظ كرده است.

ـ و قد بيّنا هذا فى الفتوحات المكيّة: و اين مطلب را در «فتوحات مكيه» بيان كرده ام.

معادشناسى محى الدين، ملاصدرا و دانش فيزيك:

توضيح: محى الدين در باب63، از فتوحات مكيه در بحث از «برزخ» با اين قبيل سرايش ها و مثال ها برزخ را «خيال» دانسته است و گفته است «و ليس الّا الخيال كما يدرك الانسان صورته فى المرآة».

تاملّ: نكته بس مهم در اين مسئله اين است كه پيشينيان در مورد «روءيت» گمان مى كردند كه نور از چشم انسان به سوى چيز مورد ديد، حركت مى كند و آن را مى بيند. شگفت اين كه فياض لاهيجى (1052 ق) داماد و شاگرد ملاصدرا در كتاب «گوهر مراد» به اين باور تاكيد كرده و سعى بليغ نموده كه اين مطلب را هم اثبات كند و هم به خواننده اش بفهماند.

امروز به بركت علم فيزيك مسئله روشن شده است. تصوير در آئينه يا در روى كاغذ يا در نوار فيلم در اثر نور محيط، ثبت مى شود و غير از انعكاس نور، چيزى نيست.

محى الدين و امثالش چسبيده بودند كه: بالاخره چيزى، صورتى، در اين آئينه هست نمى توان آن را انكار كرد. اين صورت نه خود شخص است و نمى توان گفت او نيست. پس برزخى ميان صاحب تصوير و غير صاحب تصوير، است.

اما امروز فيزيك جواب شان را مى گويد: آن تصوير، صاحب تصوير نيست بل فقط انعكاس نور است و بس. حتى انعكاس صاحب تصوير هم نيست. وجود صاحب تصوير موجب تموج در نور شده و اين نور مطابق آن موج در آئينه يا كاغذ يا فيلم، منعكس شده است و صاحب تصوير غير از دخالتى كه در حركت نور داشته هيچ نقشى در آن تصوير ندارد. اين جهل باعث شده بود افرادى مانند محى الدين آئينه را بهانه قرار داده و خيالات خود را «املاهاى پيامبر(صلى الله عليه وآله)» و همان طور كه خودش در اول فصوص ادعا كرده است رسماً وحى منزل از ناحيه خدا بدانند.و شگفت تر از همه اين كه در اين عصر با اين مسلمات دانش فيزيك، نويسنده محترم شرح فارسى هم چنان با وفادارى كامل اين ابزار موهوم را رها نمى كند.

صوفيان و ملاصدرا با اين قبيل موهومات كه منشاشان جهل بوده، به خداشناسى، برزخ شناسى، معادشناسى، هستى شناسى و..  مى پردازند، معاد مثالى بل «معاد خيالى» ملاصدراـ و پيش تر گفته شد كه امام خمينى ره اساس معاد ملاصدرا را رد مى كندـ بر چنين پايه هاى واهى استوار است. كسى كه قرآن و اهل بيت(عليه السلام) را واگذارد و دنبال ارسطو و محى الدين برود، معادش، خدايش، دينش، چنين واهى و موهوم مى شود.

اگر مثال «آئينه و تصوير در آئينه» از معاد محى الدين و ملاصدرا حذف شود همه آن كاخ خيالى به هم مى ريزد. اينك علم فيزيك اين كار را كرده است اما…