خليفة اللّه

خليفة اللّه:

مراد از «خليفه» چيست؟ آدم «جانشين» خدا در زمين است؟ جانشين وقتى صدق مى كند كه كسى از دنيا برود، يا از مقامى عزل شود، يا از جائى كه هست برخيزد و برود، و ديگرى جانشين او شود. خداوند هيچ وقت از جائى غايب نمى شود، عقب نمى كشد، تا كسى در جاى او جانشين باشد. خواه يك بحث مكانى مطرح شود و خواه يك بحث معنوى.

آدم جانشين خدا نيست، جانشين موجوداتى است كه پيش از او در زمين زندگى مى كردند. نسناس، يا انواع متعدد بشر كه پيش از آدم در زمين بودند اما فقط بشر بودند، انسان نبودند. آيه و روايت ها را ببينيد و تعدد بشر، و نيز موجودى به نام نسناس و… را ملاحظه كنيد. در قرآن به حضرت داود نيز خليفه گفته شده كه جانشين انبياء پيش از خود، است. ما هيچ نصّ بر اين كه آدم يا انسان جانشين خداست نداريم. تعبيراتى از قبيل «خليفة اللّه» كه در برخى احاديث مثلاً در مورد اميرالمؤمنين(عليه السلام) يا كسان ديگر آمده معنايش «كسى كه خدا او را جانشين فرد پيشين يا افراد پيشين قرار داده» است، نه جانشين خدا.

لفظ خليفه در آيه آن هم تنها در مورد آدم، نه «انسان» به طور عام و مطلق، بهانه دست صوفيان و برخى از اساتيد كم توجه، شده همواره ورد زبان كرده اند: انسان خليفة اللّه، است، آدم خليفة اللّه است. و اين ترجيع بند را يكى از اصول مسلم فرهنگ مردمى كرده اند. در مورد مبلغ كمى پول و مال آن همه دقت مى كنيم اما در اصطلاح سازى يا به كارگيرى اصطلاحات، بى ملاحظه عمل مى كنيم، ندانسته در معبد «انسان خدائى» و دستكم امانيسم غربى، حاضر مى شويم. اصل بدين بزرگى را به طور افواهى و بدون حتى يك نص روشن، ارسال مسلم مى كنيم.

البته محى الدين تا اين جاى سخنش خليفه را به اين معنى به كار نبرده، تنها لفظ آن را آورده است. زيرا او آدم را خود خدا مى داند و اين با خلافت و جانشينى متناقض است. او در چند جمله بعد، معنى ديگرى به خليفه خواهد داد.