تكمله

تكمله:

و اما آن چه در بخش كلمات قصار نهج البلاغه آمده است كه مى فرمايد: انّ قوماً عبدوا اللّه رغبةً فتلك عبادة التجار، و انّ قوماً عبدوا اللّه رهبةً فتلك عبادة العبيد، و انّ قوماً عبدوا اللّه شكراً فتلك عبادة الاحرار: گروهى عبادت مى كنند خدا را براى پاداش، و اين عبادت بازرگانان است. و گروهى از روى ترس (از بلا،يا دوزخ) عبادت مى كنند و اين عبادت بندگان (بردگان) است. و گروهى او را عبادت مى كنند از روى شكر و سپاسگزارى و اين عبادت احرار است.

اولاً: اين حديث در مقام تنقيص عبادت تاجرانه يا بنده گانه نيست بل برعكس در مقام تأييد و تطبيق اين دو نوع عبادت با قرآن است كه قرآن ايمان و عمل را تجارت مى نامد «هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَة تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذاب أَلِيم ـ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ـ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ يُدْخِلْكُمْ جَنّات تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنّاتِ عَدْن ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ[1]: آيا دلالت كنم شما را به تجارتى كه نجات دهد شما را از عذاب دردناك دوزخ، آن تجارت اين است كه ايمان بياوريد به خدا و پيامبرش، و جهاد كنيد در راه خدا با اموال و جان هاى تان، اين تجارت خير شما است اگر بدانيد ـ (اگر اين تجارت را بكنيد) مى آمرزد گناهان تان را و داخل مى كند شما را به بهشت هايى كه در آن ها نهرها جارى است و مسكن هاى دل چسب هست، در بهشت هاى عدن. و فوز عظيم، اين است.

اين دو آيه توحيد، نبوت، معاد را يك جا جمع كرده اند و همه اسلام را در همان عبادت عبيد و تجار جاى داده اند. و از جانب ديگر دلالت مى كنند: مؤمن كامل كه به توحيد و نبوت و معاد ايمان دارد و در راه آن ها به شهادت برسد و از همه چيزش بگذرد (يعنى بالاترين مقام مؤمن) اجرش همان نجات از دوزخ و رفتن به بهشت است و بس. نه وصال، نه لقاء به معنى رسيدن وجود انسان به وجود خدا و فنا شدن در وجود خدا.

ثانياً: عبادت احرار: احرار عبارت است از افرادى كه (پيامبران و ائمه) يقين دارند از دوزخ نجات يافته و اهل بهشت هستند و آيه تطهير آمده اين تضمين را به آنان داده، باز عبادت مى كنند براى شكر اين نعمت. يعنى باز «خواسته» دارند و افزايش نعمت را مى خواهند. زيرا «ان شكرتم لا زيدنّكم». و آن چه براى شان مهم و اهمّ است باز عطا گرفتن از خدا است.

نتيجه: 1ـ پس اميرالمؤمنين در اين سخن ايمان كامل و مؤمن كامل را در سه درجه مندرج مى كند كه پايين ترين شان اسلام كامل و ايمان كامل است.

درجه احرار فقط به «حرّ» ها (يعنى آنان كه سند رسمى از خداوند گرفته اند كه از دوزخ آزادند و قطعاً اهل بهشت اند) تعلق دارد نه به سران صوفيه و نه به كسان ديگر. پس اين كه هماره مردم را به اين عبادت احرار دعوت مى كنند، يك دعوت غلط و نتيجه اش منحرف كردن مردم است.

اساساً حضرات (در كنگره جمشيد كاشانى) اعلام كردند كه عبادت عبيد و تجار، نوعى شرك است! اينان اولاً كلمه «شكراً» را گويا در متن حديث نمى بينند. ثانياً اساساً معنى شكر را نمى فهمند كه شكر نه تنها نعمت خواهى بل زياده خواهى هم هست. يعنى احرار بيش از عبيد و تجار، نعمت مى خواهند. پس به نظر آنان بايد عبادت احرار بيش تر شرك آميز باشد.

و اما حديث ديگر: كه در تعقيبات نماز آمده كه «خدايا عبادت و نسك من نه براى ترس از دوزخ و نه به خاطر بهشت است بل چون تو را لايق عبادت و مستحق عبادت مى دانم، عبادت مى كنم». باز مى گويد «من» نه ديگران، و همان عبادت احرار است، شكر است باز «خواستن» است از خدا مى خواهد كه او را «ادا كننده حق خدا» بداند و درصدد گرفتن اجر اين عمل است كه باز همان بهشت است. يعنى باز شكر است و زياده خواهى.

با اين كه سند اين حديث اشكال دارد و نيز بايد در كنار آن همه حديث به باب «تعادل و تراجيح» برود ليكن به فرض پذيرفتن آن، باز جايى براى شعار حضرات در آن، نيست.

بالاترين عرفان: در قرآن و حديث متنى بالاتر از خطبه همام درباره مؤمن عارف، نداريم كه «خوفاً عن العقاب و شوقاً الى الثواب» را بالاترين مقام مؤمن مى شمارد.

پس احرار كسان خاص و افراد ويژه اند نه هر كس. صوفيان كه ولايت را تعميمى كردند (پيش تر گذشت) اين حريّت را نيز مانند ولايت گوشت قربانى كرده و ميان خودشان تقسيم مى كنند. و اينان هيچ اصل و پايه اى را در اسلام سالم نگذاشتند، و صوفيان نو پديد نيز در اثر سرعت و شتاب افراطى كه گرفته اند نيروى علمىو انديشه شان، كار نمى كند. همه را به «عبادت احرار» دعوت مى كنند. قرآن از مردم همان عبادت عبيد و تجار را مى خواهد و بس. همان طور كه در متن آيه ملاحظه كرديد.

سخن از نبوت مى آيد، فوراً محى الدين خودش را مكمّل نبوت مى داند و فصوص را به توسط پيامبر(صلى الله عليه وآله) از ناحيه خدا نازل مى كند، سخن از ولايت مى آيد همه صوفيان «ولىّ اللّه» ـ نه به معنى دوست ـ مى شوند، سخن از احرار مى آيد حضرات همه فوراً «حرّ» مى شوند. و «خانم جلسه» ها كه غوغا مى فرمايند.



[1]ـ صفّ، 11ـ12.