تفاوت صدور و ايجاد:
اهلبيتعليهم السلام در پاسخ سوال بزرگ «خداوند آن موجود اوليه را از چه چيزي خلق كرد؟» اعلام ميدارند كه اساس سوال غلط و سالبه به انتفاي موضوع است: اساساً خداوند آن موجود اوليه را خلق نكرده است بل «ايجاد» كرده است.[1] خداوند وجودي است كه وجودهاي ديگر را ايجاد كرده است. او موجودي[2] است كه موجودهاي ديگر را ايجاد كرده است.
ايجاد يعني: پديد آوردن چيزي بدون اينكه از چيز سابقي نشأت يافته باشد.
ايجاد (انشاء) يعني همان «كن فيكون» كه در قرآن آمده است. حضرت فاطمهعليها السلام در خطبه معروفي كه در آغاز خلافت ابوبكر و در مسجد رسول خداصلي الله عليه وآله خطابه فرموده است، ميفرمايد: ابتدع الأشياء لا من شيء كان قبلها وانشأها بلا احتذاء امثلة امتثلها:[3] اشياء را ابداع كرد نه از چيزي كه قبلاً وجود داشته است و بدون شكلهايي كه از روي آنها شكلبرداري كند.
امير المومنينعليه السلام در خطبه اول نهج البلاغه ميفرمايد: انشاء الخلق انشاءً ابتدأه ابتداءً بلارويةٍ اجالها ولا تجربةٍ استفادها ولا همامة نفس اضطرب فيها…:
مخلوقات را (در آغاز) انشاء كرد يك انشاء كردني، و ابداء كرد يك ابداء كردني، بدون فكر و انديشهاي كه به كار گيرد، و بدون تجربهاي كه از آن استفاده كند، و بدون آنكه حركت اهتمامي در خود او ـ براي اين كار ـ باشد.
خدا «مصدر» نيست بل «موجِد» است. خدا «منشأ» نيست بل «مُنشيء» است.[4]
آن پديده اوليه «صادر» نيست بل «موجَد» است. آن پديده اوليه «ناشي» نيست بل «مُنشا» است.
در مباحث آينده شرح بيشتري درباره فرق ميان اين مقولهها خواهد آمد.
6ـ قدم زماني و موجَب بودن خداوند:
پيشفرضهاي چِهارگانه مذكور هركدام يك فاجعه علمي هستند ولي پيشفرض شمول عقل و تعقل بشري بر وجود خداوند ـ كه بحثش گذشت ـ بزرگتر از آنها است كه روي همرفته پنج پيشفرض ميشوند و اين پنج پيش فرض ششمين فاجعه را به وجود ميآورد و آن «موجَب» و ناچار بودن خداوند است به نظر آنان خداوند هرگز نميتواند و نميتوانسته بدون مخلوق باشد.
پيشفرضهاي پنجگانه ايجاب ميكند ـ ايجاب در اصطلاح فلسفي كه راه هر چاره و گريز را مسدود ميكند ـ كه فلسفه ارسطويي (در هر شكل، ماهيت و قالب كه باشد) به وجود برخي از ممكنات كه «قديم» هستند، معتقد شود و آنها را «مجردات» بنامد.[5]
ميگويند: خداوند هم قديم ذاتي است هم قديم زماني و برخي از ممكنات در عين اين كه قديم ذاتي نيستند قديم زماني هستند. يعني اين ممكنات (اين پديدهها) قبل از پديده زمان وجود داشتهاند تا خدا بوده اينها نيز بودهاند، تنها فرقشان با خدا در اين است كه اينها ذاتاً «ممكن» هستند و خداوند ذاتاً نيز قديم است.
اينان توجه ندارند كه «حدوث» يك رخداد، يك اتفاق، يك حادثه و يك «حركت» است. حركت از «حدّ استواي امكان» به «وجود».
شگفت است خودشان ميگويند: هر ممكن الوجود در حدّ مساوي ميان وجود و عدم است و نيازمند محرّك (علة) است تا او را از حدّ استواء به سوي وجود سوق دهد.
آيا «حركت» غير از «زمان» است؟ اساساً زمان يعني حركت و حركت يعني زمان. زمان، حركت و تغيير همه اسامي يك حقيقت و يك واقعيت هستند. چگونه موجودات ممكن مذكور در ذاتشان حادث شدهاند در عين حال سابق بر زمان هستند؟
چرا ارسطوييان به اين مغاك سهمگين اشتباه فرو افتادهاند؟ در جواب عوامل زير را ميتوان شمرد:
1 ـ خدايشان «فعل محض» است. تنها تماشاگر است نه داراي اراده به معناي اتّم.
2 ـ خدايشان «مصدر» است نه «موجِد». و مصدريت عين ذات خداست پس او نميتواند هرگز بدون صادر باشد. بنابراين هرگز بدون صادر نبوده و نميتواند باشد.
3 ـ به نظر خودشان با تمسك به «مجردات» و «ممكنات قديمه» يك مشكل را حل كردهاند و از بنبست يك سوال معبري پيدا كردهاند.
سوال اين است: خداوند قبل از آفريدن مخلوقات به چه كاري ميپرداخت؟ آيا بيكار بود؟
پاسخ ميدهند كه خداوند هرگز بدون مخلوق نبود. بدينترتيب آنان خدا را كارگر نميدانند بلكه «كار محض» ميدانند.
پاسخ مكتب اهلبيتعليهم السلام به اين سؤال:
1ـ كان اللَّه ولم يكن معه شيءٌ.[6]
اين حديث با عبارت «نكره در سياق نفي» ميگويد: خدا بود؛ ولي هيچ چيزي همراه او وجود نداشت. نه مجردي نه غير مجردي.
و «عن محمد بن مسلم عن ابي جعفرعليه السلام قال: سمعته يقول: كان اللَّه عزوجل ولا شيء غيرهُ[7]…
امام باقرعليه السلام فرمود: خداوند عزوجل بود و چيزي با او نبود…».
2 ـ خداوند «مريد»، «مختار»، «فعال ما يشاء» و… است نه «فعل محض»، نه تماشاگر محض.[8]
3 ـ خداوند «مصدر» نيست «موجِد» است.
4 ـ اول ايجاد كرده و سپس در بستر علة و معلول جريان «خلق» را به راه انداخته است.
5 ـ هميشه در مقام اختيار، انتخاب، گزينش، ايجاد و خلق كردن است.
6 ـ حتي قانون علة و معلول را كه به راه انداخته به سر خود رها نكرده و در آن نيز دخل و تصرف ميكند «كلّ يوم هو في شأن[9]« و «القدريّة مجوس امّتي:[10] آنان كه كار خدا را منحصر و محكوم به قانون علت و معلول ميدانند مجوس امت اسلامي هستند» و نيز «آنان كه قانون مذكور را مستقل و سرخود رها شده ميدانند مجوس امت من هستند».
7 ـ در پاسخ به سوال «خداوند قبل از آفرينش كائنات به چه كاري ميپرداخت» ميفرمايند: سوالت غلط است به لفظ «قبل» كه در اين پرسش به كاربردي توجه كن «قبل» از مقولههاي زمان است. خود زمان پديده است و مخلوق خدا است قبل و مفهوم و مصداقي كه اين لفظ دارد هر دو پديدهاند و مخلوق خدا هستند. در حقيقت تو ميگويي «خداوند قبل از قبل به چه كاري مشغول بود» يا «خداوند زماني كه زمان نبود به چه كاري ميپرداخت». اساس سوال، مصداق تناقض است و تناقض جوابي ندارد؛ زيرا غلط و صرفاً «فرض محال» است.
بلي بايد اذعان كرد در اينجا چيزي در ذهن انسان هست كه آن را با هر تعبيري بيان كند غلط و مصداق تناقض خواهد بود و هرگز نخواهد توانست اين نكته ذهني را در قالب الفاظ درآورد بنابراين هرگز پاسخ آن را نيز نخواهد شنيد.
آيا انسان در اين مسأله هميشه جاهل خواهد ماند؟ بلي.
اگر اين سخن مصداق «تعطيل عقل» است پس شما سوالتان را با آن عقل غير معطل كه داريد تنظيم كنيد و در قالبي قرار دهيد كه غلط نباشد آنوقت عقل معطل ما نيز جوابي برايش خواهد داشت.[11]
اين تعطيل عقل نيست اين بيانگر و نشانگر «عدم اطلاق عقل» است فقط خداوند «مطلق» است و دو خدا وجود ندارد كه يكي خدا ناميده شود و ديگري عقل؛ عقل مخلوق خدا بوده و محدود است.
اگر كسي ميتوانست آن نكتهاي را كه در ذهن تو هست در قالبي در بياورد و نيز اگر كسي ميتوانست آن نكته را براي تو حل كند بيترديد چنين كسي خودش خدا ميشد. فرق خدا و انسان همين است.
اگر عقل را از درك و تحليل ذات خدا تعطيل نكنيد خدا را تعطيل خواهيد كرد و خدا «فعل محض» بل «فعليت محض» خواهد شد؛ زيرا استدلال بر هر شي (مطابق منطق و روش ارسطوييان) قبل از هر چيز لازم گرفته «تصور» آن چيز را وگرنه قابل تصديق و استدلال نخواهد بود پس بايد ابتدا «خدا»، «تصور» شود (لامتناع التصديق بلا تصور) بعد نوبت به تصديق برسد حال بايد سوال شود آيا تصورش امكان دارد يا نه؟
نتوان وصف تـو گفتن كه تو در فهم نيائي نتوان شبه تو جستن كه تو در وهم نگنجي