تعميم آل و تعميم اهل بيت

تعميم آل و تعميم اهل بيت:

ـ محمد و آله و سلّم:او كه محمد(صلى الله عليه وآله) است و آل او، و نيز درود فرستد (خدا) به او.

مراد محى الدين از «آل» كيست؟ قيصرى مى گويد: مراد اهل و اقارب اوست و اين قرابت به 4 صورت زير است:

1ـ قرابت صورى فقط.

2ـ قرابت معنوى فقط.

3ـ قرابت صورى و معنوى

آن گاه توضيح مى دهد:

الف:كسى كه قرابت صورى و معنوى با او دارد، او امام است و قائم مقام پيامبر(صلى الله عليه وآله)، خواه از افرادى باشد كه قبل از پيامبر(صلى الله عليه وآله)در دنيا بوده اند، مانند بزرگان از پيامبران گذشته، و خواه بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله)باشند، مانند اولياء كاملين.

ب: هر كسى كه قرابت او با آن حضرت تنها معنوى باشد، مانند بقيه اولياى قبل از آن حضرت، مانند مومن آل فرعون،

صاحب آل ياسين، چنين شخصى فرزند روحانى پيامبر(صلى الله عليه وآله) است و قائم است برآن چه كه توانسته از پيامبر(صلى الله عليه وآله)برگيرد.

ج: و هر كس كه قرابت او فقط صورى (و در صورت) باشد، و اين دو نوع است:

1): كسى كه قرابتش به حسب طينت باشد، مانند سادات و اشراف.[1]

2): كسى كه قرابتش به حسب دين و نبوت باشد، مانند اهل ظاهر از مجتهدين و يا ديگر عالمان و نيز ساير صلحا و عبّاد و مومنين.

مى گويد: پس قرابة تامه قرابت صورى و معنوى با هم است سپس قرابت معنوى روحى، سپس صورى دينى، سپس قرابت طينتى و نسلى.

ملاحظات: 1ـ اين سخن و تبيين علامه قيصرى شارح فصوص الحكم است كه كسى در «محى الدين شناسى» و «عرفان شناسى محى الدينى» او خدشه اى نمى كند.

2ـ قيصرى لفظ «اهله» را نيز آورده است و اين توضيحات را براى «اهله و اقاربه» مى دهد و اهل و اقارب پيامبر(صلى الله عليه وآله)را به شرح بالا معرفى مى كند. گوئى اصلا آيه تطهير در قرآن وجود ندارد «انّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرّجس اهل البيت و يطهركّم تطهيراً». و نيز احاديث فراوانى از طريق اهل سنت و شيعه به محور اين آيه، اساساًوجود ندارند.

3ـ محى الدين و قيصرى اين هستند و چنين، كه هم پاى روى بديهى ترين عقايد تسنن مى گذارند و هم پاى روى عقايد اصلى شيعه. در جائى از بحث هاى مقدمه گفته ام: صوفيان نه به تسنن افتخار مى دهند و نه به تشيع. آنان راه خودشان را دارند. و ما هيچ سخنى با آنان نداريم، آن چه جانكاه است اين است كه برخى از دانشمندان خلّص و عالم ما راه آنان را هم مى پيمايند و هم به تعليم و تعلم آن مى پردازند، دانشجو و طلبه جوان را بى چاره مى كنند. اين درد را به كجا بايد برد؟

4ـ در آن جا گفته ام صوفيان «ولايت را گوشت قربانى مى كنند و پخش مى نمايند». مشاهده مى كنيد كه ته مانده آن را به سادات مى دهد اما چيزى به ائمه طاهرين(عليه السلام)نمى دهد. از مومن آل فرعون نام مى برد از مصاديق آيه تطهير نامى نمى برد. آيا آيه مومن آل فرعون، قرآن است اما آيه تطهير قرآن نيست؟.؟!

5ـ بايد از تكه هاى ولايت به هر كس داد و دل همه را به دست آورد تا آذوقه خانقاه ها(خوان گاه ها) پشت سرهم برسد، بايد به هر «مؤمن» برسد تا همه مريد صوفيان شوند.

در آخر كه به هر مومن نيز مى دهد بايد توجه كرد كه مومن در نظر اينان همه كس است حتى آنان كه مسلمان نيستند كه در بالا به شرح رفت، بر اساس پلورئاليسم محى الدين هر فردى در صراط مستقيم است تنها كافى است به چيزى به نام «خدا» قائل شود گر چه خداى گوشتى و استخوانى. فرقه هاى مرجئه، خوارج، اشعرى، معتزلى براى «مومن» شرايطى قائل هستند ولى در فرهنگ صوفيان ايمان شبان مولوى بهترين ايمان است كه موسى توبيخ مى شود چرا به ايمان او ايراد گرفته است.

6ـ قيصرى حديث «السّلمان منّا اهل البيت» را به عنوان دليلى براين غارت ولايت، مى آورد ليكن با حذف اهل بيت و تنها «السلمان منّا» را آورده است اميرالمؤمنين وقتى كه شنيد مدعيان خلافت در سقيفه به قريشى بودن و انتساب خود به پيامبر(صلى الله عليه وآله)استدلال كرده و كانديداى انصار را كنار زده اند، فرمود استدلوا بالشّجرة و اضاعواالثمرة» به درخت استدلال كردند اما ثمره آن را ضايع كردند. قيصرى نيز به سايه درخت استدلال مى كند و اصل آن را از بين مى برد.

سلمان با همه عظمتش ذره اى از ولايت اهل بيت(عليه السلام)سهم نمى برد و نبرده است. نژادگرايان صحابه، سلمان را به دليل ايرانى بودنش تحقير مى كردند پيامبر(صلى الله عليه وآله)براى جلوگيرى از جور و ستم براو، فرمود سلمان از ماست.

كشف و شهود اينان اين چنين «حقيقت ها» را كشف و شهود مى كند و چه ابزار مطمئن و يقين آورى!؟!؟!.

اين ترفندها، و نيرنگ ها و حيله هاى علامه قيصرى نشان مى دهد كه اين مدعيان سلوك طريق حقيقت كه علاوه بر معراج رفتن شان حتى در همين دنياى شان قبل از قيامت نيز به «لقاءالله» مى رسند و شيخ اعظم مى شوند، چه مردمى هستند و چه ايمانى دارند. بشر اين قدر خودخواه و منحرف مى شود؟!!!.

7ـ سم خطرناك اين است كه صوفيه هميشه يك سرى الفاظ شيرين و اصطلاحات قلمبه همراه با اسامى انبياء و آيات و احاديث، را نان ساندويج مى كنند و سم «دين كش» را در لاى آن به خورد مردم مى دهند.

8ـ غربى ها هم ليبراليسم و هم قلم و بيان ليبراليستى را از صوفيان ما گرفته اند (حتى كمونيسم را نيز از فرقه اى از خوارج و صاحب زنج بصرى گرفته اند)، اول زمينه جاذب فراهم مى كنند سپس نظريات خود را طورى «ارسال مسلّم» مى كنند كه گوئى اساساً نظر مخالفى در ميان نيست.

هزاران كعبه فداى يك «دل به دست آوردن» شعارشان است:

دل به دست آور كه حج اكبر است *** يك دل از صد حج اكبر بهتر است

يا: دل به دست آور كه حج اكبر است *** از هزاران كعبه يك دل بهتر است

و در اين جا قيصرى براى به دست آوردن دل، آيه تطهير را فداى به دست آوردن دل ها مى كند تا خودشان ولىّ شوند و بر مردم سوار.

9ـ شگفت است برخى از صوفيان نوپديد هم راه محى الدين را مى روند و هم مدعى طرفدارى از «ولايت فقيه» هستند، راهى كه چيزى از ولايت، به امامان معصوم شان نمى دهد تا چه رسد به فقيه.

ماجراى ما شبيه آن دزد است كه پرسيدند: چه مى كنى؟ گفت: دهل مى زنم. گفتند: صداى دهلت نمى آيد. گفت: فردا صدايش را مى شنويد.

صداى دهل ما پس از چند سال خواهد آمد كه تحصيل كرده هاى مان تحت تاثير اين تصوف نوين نه ولايت فقيه را بپذيرند و نه ولايت امامان معصوم را. براستى ما اين قدر از اصول جامعه شناسى غافل هستيم كه اين واقعيت را پيش بينى نمى كنيم؟!

برويم به ادامه سخنان محى الدين:

ـ امّا بعد، فانّى رايت رسول اللّه فى مبشّرة، اُريتها فى العشر الاخر من المحرم لسنة سبعو عشرين و ستّمائة: اما بعد، من در دهه آخر محرم سال627 رسول خدا(صلى الله عليه وآله)را در خواب بشارت آگين، ديدم.

قيصرى و خواجه پارسا و نويسنده شرح فارسى مى گويند: محى الدين در آغاز مى خواهد دليل و علت اين كه در فصوص الحكم «اسرار» را به مردم گفته، مشخص كند (يعنى اگر دستور پيامبر(صلى الله عليه وآله)نبود اين اسرار را هويدا نمى كردم). زيرا اوليا امانت داران خدا هستند و امين بايد اسرار را فاش نكند.



[1]ـ  در ممالك شرقى اسلامى به اولاد پيامبر(صلى الله عليه وآله) سيد مى گويند و در ممالك غربى اسلامى به آنان شريف مى گويند.