امانيسم حروفيه و نقطویه

امانيسم حروفيه:

امانيسم محى الدين در سال627 هجرى قمرى توسط او مطرح گرديد سپس توسط صدرالدين قونوى و يارانش در قونيه تركيه، و فلسطين و مصر ترويج گشت بيش از همه جا در خوان گاه قونيه تقويت شد و ريشه دوانيد، از آنجا به آذربايجان، گيلان تا گرگان و بخارا پيش رفت.

در سال 788 فضل الله نعيمى فرزند ابو محمد تبريزى و بزرگ شده در استر آباد، «اصالة الانسان» محى الدين را پرورانيد و رسما «انسان خدائى» را اعلام و تبليغ كرد. نعيمى مى دانست براى تبليغ و ترويج مكتبش آذربايجان و آناتولى بهترين محيط است زيرا كسانى مانند صدر قونوى، عبدالرزاق كاشانى، قيصرى ها و… زمينه را در مناطق مذكور آماده كرده بودند. پيروان او «حروفيه» ناميده شدند.

شعر زير از كمال الدين نسيمى داماد، معاون و جانشين نعيمى است:

    بيرون ز وجود خود خدا را       زنهار، مجوى اگر خدايى [1]

انسان خدائى چيزى بود كه محى الدين و قيصرى ها راه را براى آن كاملا باز كرده بودند نعيمى فقط دو كار انجام داده: آخرين قدم را برداشت و خدا بودن انسان را اعلام كرد. محى الدين همان طور كه مشاهده كرديد تا جائى پيش رفت كه گفت «خدا خودش را در آدم مشاهده مى كرد يا بگوييد: خدا خودش را در خودش مشاهده مى كرد». نعيمى تصميم گرفت اين سخن پيچيده را ساده كند وغائله را خاتمه دهد گفت: خدا انسان است و غير از انسان خدائى نيست. همان «لااله الا الانسان» كه قيصرى آن را به نوعى اعلام كرده بود. كه عبارت او را ملاحظه فرموديد.

وفات محى الدين در سال 638 و آغاز تبليغات نعيمى درسال 788 مى باشد يعنى با 150سال  فاصله پيام تبيينى خوان گاه قونيه توسط صدرقونوى، ملا عبدالرزاق كاشانى و شاگردان و قيصرى در شرق تا بخارا و در غرب تا مصر و مراكش، رسيده بود.

امانيسم محى الدين در ميان مردمان عرب و فارس، چندان مشترى اى پيدا نكرد. مردمان ترك آناتولى كه از عصر سلجوقى بر آناتولى مستولى شده بودند و نيز مردمان ترك شيروان، باكو، نخجوان و آذربايجان در اثر تبليغات خوانگاه قونيه تحت تاثير آن قرار گرفته بودند. نعيمى مناطق مذكور را براى افكار خود مناسب يافت و نيز چون پدرش از تبريزى هاى آريائى تبار بود، به آن سوى رفت.

فرقه حروفيه بيشتر به زبان تركى تبليغ مى كردند اشعارشان به زبان تركى توسط درويشان شان همه جا به زبان ها افتاد، كمال الدين نسيمى داماد نعيمى تا درون قصر سلطنتى ابراهيم شاه، شاه شيروان رفت و ايده خود را تبليغ كرد.

كار دوم نعيمى ايجاد سومين عرصه براى توضيحات عرفان اصطلاحى بود. صوفيان از زمان  محى الدين يك عرصه گسترده اى براى «اسماء الله» درست كرده و آن ها را «حقايق عالم» مى دانستند و به محور هر اسم از اسم هاى خدا فصل مستقلى باز كرده و به «وجودشناسى» خيال پردازانه مى پرداختند. محى الدين با نوشتن كتاب فصوص عرصه دوم را نيز مطرح كرد كه به محور «اسامى انبياء» به تخيل پرداخت (اين لفظ تخيل حرف خودشان است). فضل الله نعيمى به محور «حروف» به خيال پردازى مشغول گشت براى هر حرفى، رمزى قائل شد به نظر خودش از هر حرف از حروف علوم گسترده اى را بيرون مى كشيد.

بازى با حروف و ابجد از قديم به دست يهوديان ساخته شده بود. محى الدين يك نوع بازى ديگر با حروف اختراع كرد و در كنار بازى با «اسماءالله» قرار داد.

نعيمى، هم بازى با ابجد يهوديان و هم بازى با حروف محى الدين، را در كنار امانيسم محى الدين، اساس بينش فرقه اى خود قرار داد.

اينك عين عبارت نويسنده محترم شرح فارسى از بخش «فص موسوى» ص 573 را ملاحظه فرماييد كه در ذيل بازى محى الدين با حروف، آورده است:

حروف دلالت بر معانى غيبيه دارند. زيرا كلمات به ازاى حقايق الهيه و كونيه وضع شده اند و بين اسماء و مسميات آن ها، مناسباتى شگفت است و واضع حقيقى در مظاهر انسانى، حق سبحانه و تعالى است. لذا حروف را واسطه وصول به واقع معرفى فرموده اند و شيخ (محى الدين) را در اين موضوع، در رساله حروف به نام «در مكنون و سرّ مصون»، لطايف و نكات شريف است.

فتنه حروفيه بالا گرفت اشعار تركى به تركستان اصلى (سمرقند و بخارا) رسيد علماى سنى تركستان از امير تيمور خواستند جلو اين فتنه را بگيرد با دستور او نعيمى در نخجوان كشته شد. ثقل تبليغى حروفيه به رهبرى دامادش كمال الدين نسيمى به مناطق غربى يعنى دياربكر، قونيه و سوريه منتقل گشت نسيمى نيز به حكم علماى سنى سوريه به دار آويخته شد.

امروز فرقه درويشان بكتاشى «بكتاشيه» در تركيه باقى مانده حركت بزرگ حروفيه است.

امانيسم نقطويه: محمود پسيخانى گيلانى ابتدا از حروفيان بود، پس از مرگ نعيمى در صدد آمد كه از پشم شتر امانيسم حروفى قبائى براى خود درست كند اما دختر و خانواده نعيمى خرقه را به كمال الدين نسيمى كه دامادشان بود دادند ومحمود را از جمعيت حروفيه اخراج كردند. اما پسيخانى  آرام ننشست و به كار خود مشغول بود كه در سال 800 مذهب خود را بنا نهاد كه به «نقطويه»، «نقطويان» و «پسيخانيان» موسوم شدند از لفظ «نقطويان» معلوم مى شود كه اين بار ناف امانيسم در ميان فارسى زبانان، مى زده است. فرقه اودر قرن دهم توسط دولت صفوى برچيده شد.

محمود به «نقطه» بيش از حروف اهميت مى داد، نقطه خودش به ظاهر هيچ است اما وقتى دربالا و پائين حروف قرار مى گيرد معناى آن ها را عوض  مى كند. و اگر در جلو الف قرار بگيرد عدد را تصاعدى ارتقا مى دهد. خاك بى ارزش ترين شىء است اما همه چيز از آن است يك دانه خاك يك نقطه است. بالاخره محمود پسيخانى و فرقه اش «انسان كامل» را مى پرستيدند معاد، بهشت و دوزخ را انكار كردند و به تناسخ  قائل شدند.

محمود3 چيز آورده بود:1 ـ به نقطه نيز در كنار حروف ارزش داد ارزش بيشتر ـ اين كار مبتنى و متفرع به كار نعيمى بود.

2 ـ انكار معاد، او اين اصل را در اصول حروفيه، اصول خوان گاه قونيه و فصوص الحكم محى الدين، مى ديد. همان طور كه خواهد آمد محى الدين عذاب در دوزخ را انكار مى كند، آن را از «عذب» = گوارا، مى گيرد. اركان اعتقاد به معاد را محى الدين متزلزل كرده بود و محمود با يك تكان آن را فرو ريخت.

بلى:اين چنين است، كسانى در زندگى چند روزه شان حرف هائى مى زنند و راهى را مى روند برخى دانسته و برخى ندانسته چنين بلاهائى را بر سر امت محمد(صلى الله عليه وآله)مى آورند.

حضرات صدرائيان كه امروز سرور و نور چشم ما هستند بايد اندكى نيز احتياط كنند، آينده را نيز در نظر بگيرند اين همه در ترويج ارسطوئيات و جوكيات نكوشند خطر اين روش بيش از گذشته است. زيرا تصوف نو پديد عنوان زيباى فلسفه را نيز يدك مى كشد. اين اصطلاحات ارسطوئى و جوكياتى كه نسب در يونان و هند دارند را «سراب» كرده در پيش روى طلبه و دانشجوى جوان كه تشنه علم و دانش هستند قرار ندهيم كه علاوه بر آخرت دنياى اين مردم نيز به خطر مى افتد. چرا عده اى از ماها اهميتى به تاريخ نمى دهيم و نسبت به آن ناآگاهيم، در حالى كه تقريبا يك سوم قرآن به تاريخ پرداخته است.

ادوارد براون مى گويد: آبشخور فكر بابيت و بهائيت از صدرائيات است. آقاى جلال آشتيانى مى گويد: اين سخن درست نيست. من مى گويم: هردو صحيح مى گويند. زيرا بابيت و بهائيت در عينيت وجود تاريخى شان به شيخ احمد احسائى مى رسند، اما اصول و فروعى كه براى خودشان درست كرده اند همه را از مكتب ملاصدرا كه آبشخور آن نيز محى الدين است، گرفته اند. عقايد بابيت و بهائيت هيچ تناسب اساسى فكرى با افكار شيخ احمد ندارد. ادعاى الوهيت كه على محمد باب كرد و عنصر امانيسم بهائيت كه امروز سخت مورد توجه اروپائيان است در كجاى مكتب و بينش شيخ احمد هست؟ گر چه او نيز در افكارش بى بهره از تخيلات نبود.

محى الدين منشأ اين همه اضطرابات و فتنه ها در ممالك اسلامى گشت. افكار او موجب گشت هر كس بتواند اسلام و موضع اسلام را بازيچه قرار دهد و هر كس بخواهد در مورد اسلام خيال بافى كند. به قول خودشان محى الدين اسرار را هويدا كرد ولى در حقيقت حرمت و احترام اسلام را از بين برداشت. و در حقيقت مراد صوفيان از حفظ اسرار حفظ بينش هاى ضداسلامى شان بود. كه اسلام زدائى با نام خود اسلام و با آيه هاى قرآن خود اسلام و با اسامى انبيا، هدف اصلى سران صوفيه بود كه هيچ اصل از اصول اسلام را باقى نگذاشتند و همه را متلاشى و اذهان مردم و روح اجتماعى مسلمانان را آلوده كردند.



[1]ـ  مراد از كلمه «خدائى» يعنى اگر انسان كامل هستى زيرا انسان كامل خداست. اين تفسيرى است كه بعضى ها كرده اند. ليكن نظر به اين كه فرقه حروفيه هر انسان را خدا مى دانستند بايد معنى لفظ «خدائى»، «به خود آئى» اگر حواست جمع باشد ـ باشد.