ابدى بودن كائنات و انسان

ابدى بودن كائنات و انسان:

ادامه متن:

ـ و لهذا قيل فيه «الآخر» فلو كانت اوليّته اولية وجود التقييد، لم يصحّ ان يكون الآخر للمقيّد، لانّه لا آخر للممكن: و به همين جهت به او «آخر» نيز گفته مى شود پس اگر اوليّت خدا اوليت تقييدى (افتتاح وجود از عدم) باشد صحيح نيست كه او را آخر تقييدى (اختتام وجود به عدم) بدانيم، زيرا (مقيدات و) ممكنات، آخر ندارند و پايانى براى شان نيست.

ـ و انّما كان آخراً لرجوع الامر كلّه اليه بعد نسبة ذلك الينا: و از اين جهت خدا را آخر مى ناميم كه بازگشت كل امر به اوست پس از نسبت آن امور به ما.

ـ فهو الآخر فى عين اوليّته، و الاوّل فى عين آخريته: پس او آخر است در عين اوليّتش، و اول است در عين آخريّتش.

توضيح: 1ـ يعنى به خدا، اول گفته مى شود نه به معنى «اولين پديده». زيرا او ازلى است همان طور هم به او آخر گفته مى شود نه به معنى اين كه همه پديده ها به عدم تبديل مى شوند و خدا در آخر مى ماند، زيرا كائنات و پديده هاى آن ابدى هستند. پس مراد از آخر، اين است كه برگشت همه امور به اوست. امورى كه ما به خودمان نسبت مى دهيم: علم انسان، وجود انسان، ماهيت انسان و… و…

فلسفه و عرفان قرآن و اهل بيت(عليهم السلام) مى گويد: برگشت همه كس و همه چيز «به سوى اوست» نه «به اوست». اين مطلب پيش تر به طور مشروح گذشت.

مراد محى الدين از «ابدى بودن كائنات» (همان طور كه قيصرى گفته) اين است كه ذات همه موجودات در ذات خداوند و صفات شان در صفات خدا، و افعال شان در افعال خدا، فانى خواهند شد.

و با بيان ديگر: چيزى از كائنات باقى نخواهد ماند اما معنى اين سخن «عدم شدن كائنات» نيست بل لا حق شدن شان به ذات خداوند، است. و پس از لحوق نيز همچنان با خدا، وجود خواهند داشت.

اما در فلسفه و عرفان قرآن و اهل بيت(عليهم السلام):

كائنات و از آن جمله انسان، ابدى هستند و هميشه خواهند بود و در جاده تحول تكاملى، به تكامل شان ادامه خواهند داد. بهشت ابدى است و بهشتيان در آن ابدى هستند و هر دو رو به كمال مى روند. مى روند كه در كمال به كمال خدا برسند امّا هرگز نخواهند رسيد. زيرا خدا بى نهايت است و بى نهايت قابل رسيدن نيست. آن بى نهايت كه قابل رسيدن باشد، در حقيقت بى نهايت نيست.

مراد از «كُلُّ شَيْءهالِكٌ إِلاّ وَجْهَهُ» [1] و «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فان» [2] و نيز مراد از فناء در حديث ها، تحول از شرايطى به شرايط ديگر است.

قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) ما خلقتم للفناء بل خُلقتم للبقاء، و انّما تنقلون من دار الى دار. بحار، ج 58، ص 78.

و از متون اهل سنت «البداية و النهاية» ج9، ص219: قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله): ايّها الناس انّكم لم تخلقوا للفناء و انّما خلقتم للبقاء و لكنّكم تنقلون من دار الى دار كما نقلتم من الاصلاب الى الارحام، و من الارحام الى الدّنيا، و من الدّنيا الى القبور، و من القبور الى الموقف، و من الموقف الى الجنّة او النّار.

كائنات، آسمان ها و آن چه در آن هاست، همگى در گسترش كمىو كيفى دائمى هستند.

مشروح اين بحث عظيم را در كتاب «تبيين جهان و انسان» آورده ام. بلى اين بحث «عظيم» است قرآن از آن با «نبأ عظيم» [3] ياد كرده است و آنان كه اصطلاح من درآوردى «فناء فى اللّه» را به سر زبان ها انداخته اند و در عين حال شيعه هم هستند، يا به اين اصل عظيم در فلسفه و عرفان اهل بيت(عليهم السلام) توجه نكرده اند يا مانند مسئله «نفخ روح بر آدم» و «انّ اللّه خلق آدم على صورته» [4]، با كمال گستاخى، به تبيين هاى اهل بيت(عليهم السلام)اعتناء نكرده اند، كه البتّه باز هم شيعه اند!…!



[1]ـ  قصص، 88.

[2]ـ  الرّحمن، 26.

[3]ـ  نبأ، 1.

[4]ـ  به مبحث «صورت انسان صورت خداست؟!» كه در چند برگ پيش گذشت، رجوع شود.