9- بازهم بحث در مجردات


9

بازهم بحث در مجردات

ج2 ص33.

متن سخن علامه مجلسی(ره): و قيل إن النفس لمّا كان مجرّدا يعرف بالتفكر في أمر نفسه ربه تعالى و تجرّده و قد عرفت ما فيه.

ترجمه: و برخی ها گفته اند: چون نفس مجرّد است، شخص با تفکر در نفس خودش، خدایش و نیز مجرّد بودن خدایش را می شناسد. و پیش تر اشکال این سخن را شناختی.

توضیح: در وسط صفحه101 جلد اول، فرمود: از اخبار برنمی آید که (غیر از خدا) وجودی مجرد باشد.

متن سخن علامه  طباطبائی (ره):اشارة الی ما تقدّم منه انّ ظاهر الاخبار عدم کون النفس مجرّدة. والحقّ انّ الکتاب و السنة یدلاّن علی التجرّد من غیر شبهة. و اما اصطلاح التجرّد و المادّیة و نحو ذلک فمن الامور المحدثه.

ترجمه: (این سخن مجلسی) اشاره است بر آن چه پیش تر گذشت که «ظاهر اخبار، عدم مجرّد بودن نفس است». و حق این است که کتاب و سنّت بر تجرّد دلالت دارند، بدون شبهه ای. و اما اصطلاح تجرّد و مادّیت و امثال شان، از امور مستحدثه (بعداً پیدا شده) هستند.

بررسی: هر دو بزرگوار، مخاطب را به آن چه پیش تر گفته اند (مجلسی در صفحه 101 و طباطبائی در صفحه 104 جلد اول) ارجاع داده اند، بنده نیز به شرحی که در همان جا آورده ام، ارجاع می دهم.

اما مرحوم طباطبائی در این سخنش مطلبی را افزوده است و می فرماید: اصطلاح تجرّد و مادّیت بعداً پیدایش یافته اند.

این جمله پاسخی است به مجلسی که می گوید: از ظاهر اخبار چیزی به دست نمی آید که دلالت کند بر وجود مجردی (غیر از خدا).

و طباطبائی(ره) می گوید: چون اصطلاح تجرّد بعدها پیدا شده، بنابراین در این باره از ائمه طاهرین(ع) پرسش نشده تا در ظاهر حدیث ها بیاید.

و اگر کسی به آن مرحوم اشکال کند که: چرا اصطلاحی که در زمان پیامبر(ص) و ائمه(ع) نبوده، ایجاد کرده اند؟ پاسخ می شنود که: اصطلاحات فراوانی حتی در فقه نیز داریم که در زمان معصومین (ع) نبودند و علما آن ها را از قرآن و احادیث استنباط و استخراج کرده اند.

و این پاسخ کاملاً حق و درست است. اما:

اولاً: بحث از ماده، هیولا، صورت و این که «مصدر» – خدا- و نیز «صادر اول» نه ماده دارد، و نه هیولا، و نه صورت و مجرّد از این ها است از همان 2300 سال پیش که ارسطو در حال مشی و مشّایانه بحث می کرد، بودند. و اگر این مباحثات از مبانی اندیشه ارسطو، حذف شود مکتب او هیچ و صفر می شود. پس باید گفت وجود ارسطو و مباحثاتش همگی افسانه ای است که بعداً ساخته شده، اما کسی چنین سخنی را نمی پذیرد.

ثانیاً: علت این که لفظ تجرّد (یا هر لفظی که به آن دلالت کند) در تخاطبات و محاورات ائمه(ع) با اصحاب شان نیامده، این است: آنان همگی به حدّی ارسطوئیات را باطل می دانستند، چنین اصطلاحات را مسلّم البطلان و مفروغ عنه، می دانستند و آن را قابل بحث نمی دانستند. تنها هشام بن حکم برای روشن شدن دیگران، کتابی در ردّ ارسطوئیات نوشته است.

ثالثاً: این که می فرماید«کتاب و سنّت بر تجرّد دلالت دارند بدون شبهه ای» دربارۀ خداوند متعال، کاملاً صحیح است. اما سخن دربارۀ موجودات غیر از خدا است. حتی یک آیه یا یک حدیث (اعم از نصّ و ظاهر) نداریم که به موجود مجرّد غیر از خدا، دلالت کند، اعم از دلالت ظاهری و دلالت باطنی و اعم از دلالت مطابقی و تضمنی و التزامی. مگر برداشت هائی که دقیقاً مصداق تحریف قرآن و حدیث است.

رابعاً: در مباحث پیشین روشن شد که ارسطوئیان پیشین، واقعیت نور، عکس در آینه، زمان، مکان، را نمی دانستند و لذا سخن از مجرّدات گفته اند. اما امروز ببرکت علم فیزیک واقعیت همۀ این ها روشن شده، و از مسلّمات اولیه گشته است که غیر از خدا همه چیز زمانمند و مکانمند است و زمان و مکان عین مادّه هستند، و محال است که چیزی مجرّد از مادّه باشد (غیر از خداوند متعال). و این ارسطوئیان و صدرویان امروزی ما، هستند که همچنان به این باورهای باطل اصرار می ورزند.