72- خیر، مخلوق خدا است. آیا شرّ نیز مخلوق خدا است؟

72

خیر، مخلوق خدا است. آیا شرّ نیز مخلوق خدا است؟

ج5 ص161 و162.

متن حدیث: 23- سن: الْبَزَنْطِيُّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ فَقَدْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْخَيْرَ وَ الشَّرَّ إِلَيْهِ فَقَدْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ

متن کلام علامه طباطبائی(ره): الخير موجود مخلوق من غير شك و أما الشر فليس بموجود ولا مخلوق بالاصالة و إنما يتحقق بالعرض و بمقايسة شئ إلى شئ نحوا من المقايسة، و الدليل على ذلك قوله تعالى: «و الله خالق كل شئ» الاية و قوله: «الذى أحسن كل شئ خلقه» الاية حيث عدّ كل شئ خلقا لنفسه ثم عده حسنا غير سئ، و قال تعالى: ما أصابك من سيئة فمن نفسك الاية فعدّ بعض الاشياء كالبلايا و الامراض سيئات و ذكرها بالمساءة، مع أنها من حيث وجودها و خلقها حسنة فليست مساءتها إلا من جملة العرض و المقايسة. 

فالاشياء أعم من الخيرات و الشرور من حيث وجودها و خلقها مستندة اليه تعالى كما ذكر في خبر المحاسن رقم 21 وكذلك مع المقايسة إذا كان الاستناد أعم مما بالذات و بالعرض و الشرور من حيث هى شرور لا تستند إليه تعالى بالاصالة كما ذكر في هذا الخبر.

ترجمۀ حدیث: امام صادق (ع) فرمود:کسی که گمان کند خداوند به ناهنجاری ها (گناهان) امر کرده است، پس بتحقیق بر خداوند دروغ بسته است. و هر کس که گمان کند خیر و شرّ در دست خود اوست، پس بتحقیق بر خداوند دروغ بسته است.

ترجمۀ سخن علامه طباطبائی(ره): خیر، موجود است و مخلوق است بدون شک. و امّا شرّ، به طور بالاصاله نه موجود است و نه مخلوق. و غیر از این نیست که شرّ محقق می شود بالعرض و با مقایسۀ چیزی بر چیز دیگر؛ که نحوی از مقایسه است.

و دلیل بر این (که شرّ بالاصاله موجود و مخلوق نیست) گفتۀ خداوند متعال است که می فرماید: «اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ[1]». و نیز می فرماید: «الَّذي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَه[2]». که (در آیه اول) همۀ مخلوقات را مخلوق خودش شمرده است. سپس (در آیه دوم) همۀ مخلوقاتش را حَسَن (زیبا و نیکو) شمرده که نکوهیده نیستند.

و نیز فرموده است:«وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَة فَمِنْ نَفْسِك[3]». پس برخی از اشیاء مانند بلاها و بیماری ها را سیئات شمرده و آن ها را «نکوهیده ها» نامیده است. در حالی که آن ها از حیث وجودشان و خلقت شان، حسنه هستند.

پس بدی و نکوهیدگی شان، نیست مگر از جملۀ عَرَض و مقایسه.

بنابراین، اشیاء اعم از خیرها و شرّها از حیث وجودشان و خلق شان به خداوند متعال مستند هستند. همان طور که در حدیث محاسن شماره 21 ذکر شده است، و چنین است اگر استناد به خدا اعم از بالذات و بالعرض باشد.

و شرّها از حیث این که شرّ هستند به طور بالاصاله به خداوند متعال مستند نمی شوند. همان طور که در این حدیث آمده.

بررسی: 1- درباره «حَسَن» و «سیّئ»: اگر (مثلاً) علی(ع) به اعدام کسی حکم کرده، کار علی(ع) حسن است. و اگر هر قاضی عادل این کار را بکند کارش حَسَن است، در عین حال موضوع حکم او «سیّئه» است؛ خداوند می فرماید: «جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها[4]». یعنی شخص خوب و عادل کار خوبی را انجام داده که سیئه را با سیئه مکافات کرده است.

حاکم عادلی که شمشیر را برداشته و گردن یک قاتل را زده، کارش سیّئه است نه حسنه، سیئه ای است که در مقابل سیئه به عنوان مکافات محقق شده است. کدام عاقل می تواند اعدام و قتل را حسنه بنامد.

باصطلاح، اتفاقاً قضیّه بر عکس است: اعدام آن شخص، سیّئه ای است که حسن بودن آن بالعرض است. و آیه به طور نصّ آن را سیّئه شمرده است، و همچنین آیه «وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى‏ إِلاَّ مِثْلَها[5]» و آیه «وَ الَّذينَ كَسَبُوا السَّيِّئاتِ جَزاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِها[6]» و آیه «مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلا يُجْزى‏ إِلاَّ مِثْلَها[7]».

2- هیچکدام از این دو سیّئه، نسبی نیستند، هر دو واقعا          ً سیّئه هستند به طور مساوی.

3- اما آیه «الَّذي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ» نمی گوید که خداوند چیز سیّئی نیافریده، بل می فرماید: سیّئ ها را نیز در سیّئ بودن شان، خوب، احسن و بر اساس حکمت آفریده است؛ در آفریدن سیّئ ها کار بد یا کار ناقص، یا به اصطلاح مردم کوچه و بازار به طور «گُتره» نیافریده بل با حساب و کتاب و بر اساس حکمت آفریده است.

4- اما آیه «ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِك» اتفاقاً بر علیه سخن مرحوم طباطبائی است. همان طور که خود آن مرحوم در مبحث شماره 70 گفت: رحمت مقدم بر اعطای آن به بنده است و رحمت قبلاً وجود دارد سپس به بنده می رسد. ما نیز در این جا همان سخن را می گوئیم: آیه دلالت دارد که سیّئه قبلاً هست سپس به بنده می رسد. پس سیّئه هم موجود است و هم مخلوق.

و اما عبارت «فمن نفسک»، و این از شخصیتی مانند مرحوم طباطبائی شگفت است که توجه نکرده «جارو مجرور= من نفسک» به فعل «اصابک» متعلق است و هیچ ادیبی غیر از این را صحیح نمی داند.

یعنی علّت «اصابت» در نفس خود بنده است. نه سیّئ بودن سیئه.

5- همین طور نیز علامه در حدیث مورد بحث، در «ارجاع ضمیر» در عبارت «وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْخَيْرَ وَ الشَّرَّ إِلَيْه»، دچار عدم توجه شده است. ضمیر «الیه» به «مَن» بر می گردد. نه به «الله» که در عبارت پیشین است. می گوید: خیر و شرّ در دست خدا است نه در اختیار بنده. که اگر در اختیار بنده باشد، همان باور معتزله می شود که انسان را در خیر و شرّ زندگیش کاملاً مفوّض و به سرخود رها شده می دانند.

بدین سان مرحوم طباطبائی از توجّه به دو قاعدۀ روشن و مسلّم ادبی، باز مانده است. ارجاع ضمیر به مرجع دور، از فصاحت و بلاغت به کنار است، مگر در موردی که دلیل آن را اقتضاء کند. و در حدیث مورد بحث، هیچ دلیلی وجود ندارد و امام(ع) به راحتی می توانست بگوید: «وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْخَيْرَ وَ الشَّر إِلَى اللَّه فَقَدْ كَذَبَ عَلَى اللَّه».

6- توجه ندارد که اگر ضمیر «الیه» به «الله» برگردد، در این صورت نه خیر موجود و مخلوق می شود نه شرّ. زیرا در این صورت هر دو از خداوند سلب می شوند.

7- طباطبائی(ره) میان دو حدیث فرق می گذارد و می فرماید: حدیث محاسن که به شماره 21 آمده یک معنی دارد و این حدیث یک معنی دیگر.

اینک متن حدیث شماره 21: سن: الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سُلَيْمَانَ الْجَمَّالِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) وَ ذُكِرَ عِنْدَهُ الْقَدَرُ وَ كَلَامُ الِاسْتِطَاعَةِ فَقَالَ هَذَا كَلَامٌ خَبِيثٌ أَنَا عَلَى دِينِ آبَائِي لَا أَرْجِعُ عَنْهُ، الْقَدَرُ حُلْوُهُ وَ مُرُّهُ مِنَ اللَّهِ وَ الْخَيْرُ وَ الشَّرُّ كُلُّهُ مِنَ اللَّه.

ترجمه: شنیدم از امام صادق(ع)- در آن حال که در حضورش سخن از قَدَر و کلام استطاعت[8]، آمد- فرمود: این کلام خبیث، است. و من در دین پدران خود هستم و از آن بر نمی گردم؛ قَدَر: شیرینش و تلخش از خدا است. خیر و شرّ همگی از خدا است.

این حدیث که به طور نصّ می گوید خیر و شرّ از خدا است، با نصّ ترین نص می گوید: شیرینی و تلخی قَدَر نیز از خدا است. یعنی آن چه که علامه آن را محصول مقایسه می داند، امام صادق(ع) آن را نیز بالاصاله مخلوق خدا می داند.

علامه می فرماید: در حدیث محاسن، با صرف نظر از این که خیر وجود واقعی دارد و شرّ وجود بالعرض دارد، هر دو را به خدا مستند می کند. اما معلوم نیست دلیل ایشان بر این «صرف نظر» چیست؟

تنها دلیلی که به نظر ایشان رسیده ارجاع ضمیر در «الیه» به «الله» است. که گفته شد اولاً خلاف قواعد ادبی است. و ثانیاً در آن صورت هم خیر و هم شرّ هر دو به خداوند مستند نمی شوند، نه فقط شرّ. و چرا ایشان به این بدیهی توجه نکرده واقعاً جای شگفتیِ شگفت تر، است.

در این جا لازم است حدیث های شماره 18، 19 و 20 نیز مورد توجه قرار گیرند:

18- سن: ابْنُ مَحْبُوبٍ وَ عَلِيُّ بْنُ الْحَكَمِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَقُولُ إِنَّ مِمَّا أَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُوسَى وَ أَنْزَلَ فِي التَّوْرَاةِ أَنِّي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا خَلَقْتُ الْخَلْقَ وَ خَلَقْتُ الْخَيْرَ وَ أَجْرَيْتُهُ عَلَى يَدَيْ مَنْ أُحِبُّ فَطُوبَى لِمَنْ أَجْرَيْتُهُ عَلَى يَدَيْهِ وَ أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا خَلَقْتُ الْخَلْقَ وَ خَلَقْتُ الشَّرَّ وَ أَجْرَيْتُهُ عَلَى يَدَيْ مَنْ أُرِيدُ فَوَيْلٌ لِمَنْ أَجْرَيْتُهُ عَلَى يَدَيْهِ.

 19- سن: أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(ع) يَقُولُ إِنَّ فِي بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِي كُتُبِهِ إِنِّي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا خَلَقْتُ الْخَيْرَ وَ خَلَقْتُ الشَّرَّ فَطُوبَى لِمَنْ أَجْرَيْتُ عَلَى يَدَيْهِ الْخَيْرَ وَ وَيْلٌ لِمَنْ أَجْرَيْتُ عَلَى يَدَيْهِ الشَّرَّ وَ وَيْلٌ لِمَنْ قَالَ كَيْفَ ذَا وَ كَيْفَ ذَا.

 20- سن: مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنْ حُسَيْنِ بْنِ أَبِي عُبَيْدٍ وَ عَمْرٍو الْأَفْرَقِ الْخَيَّاطِ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ كُلُّهُمْ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ أَنَا إِلَهٌ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا خَالِقُ الْخَيْرِ وَ الشَّرِّ وَ هُمَا خَلْقَانِ مِنْ خَلْقِي فَطُوبَى لِمَنْ قَدَّرْتُ لَهُ الْخَيْرَ وَ وَيْلٌ لِمَنْ قَدَّرْتُ لَهُ الشَّرَّ وَ وَيْلٌ لِمَنْ قَالَ كَيْفَ ذَا.

شاید در تاریخ بشر سخنی نصّ تر از این حدیث ها، نباشد. و اگر این ها قابل تاویل باشند در آن صورت هیچ سخنی در جهان نبوده و نیست که نصّ باشد.

لطف علامه در این جا برای ارسطوئیان و صدرویان گل کرده و می خواهد با صرف نظر از آیات، و احادیث، به وسیله این تک حدیث، آن هم با تاویل عجیب و غریب، و نیز با عدم توجه به قواعد ادبی، اعتقاد آنان را مثلاً مستدل کند که می گویند: مخلوق از وجود خود خداوند صادر شده، و چون در ذات خداوند شرّی نیست پس شرّ، موجود و مخلوق نیست در حالی که اساس این اعتقادشان که بنای اصلی همه بینش شان است، نادرست است. هیچ چیزی از وجود خدا صادر نشده نه خیر و نه شرّ بل همه چیز و هر خیر و هر شرّ را خداوند آفریده است و آن پدیدۀ اولیّۀ کائنات را نیز «ایجاد» کرده و آن را از چیزی خلق نکرده است. به شرحی که در مباحث پیشین گذشت.



[1] آیه 16، سوره رعد.- و آیه 62، سوره زمر

[2] آیه 7، سوره سجده

[3] آیه 79، سوره نساء

[4] آیه 40 سوره شوری

[5] آیه 160 سوره انعام

[6] آیه 27 سوره یونس

[7] آیه 40 سوره غافر

[8] دربارۀ استطاعت، در مباحث پیشین، بحث شده است