70- عطف به مبحث شماره 68، باز بحثی در قضا و قدر

70

عطف به مبحث شماره 68

باز بحثی در قضا و قدر

ج5 ص123.

مقدمه: حدیثی که موضوع بحث مبحث شماره 68 بود، در این جا نیز با برخی تفاوت در الفاظ آمده است. و نیز در این نقل، امیرالمومنین(ع) آیه ای را در ضمن کلامش تلاوت کرده است که علامه طباطبائی دربارۀ آیه، توضیحی را می دهد:

متن آیه: «ما يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِكَ لَها وَ ما يُمْسِكْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ[1]»: آن چه خداوند از رحمت برای بندگانش باز می کند، کسی نیست که آن را ببندد. و آن چه خداوند ببندد، کسی نیست که آن را باز و رها کند.

متن سخن علامه طباطبائی(ره):الاية تدل على سبق وجود الرحمة على إيتائها و افاضتها فان الفتح نوع كشف و اظهار يحتاج إلى وجود المكشوف عنه و سبقه على الكشف فتدل على تقدم الرحمة الالهية على أعمال العباد التي تفتح لهم الرحمة فيها و بها، و حينئذ يعود مضمون الكلام إلى ما تقدم في الخبر الذى تحت رقم 35 عن أمير المؤمنين عليه السلام فراجع.

ترجمه: آیه دلالت می کند بر این که: رحمت، پیش از آن که به انسان افاضه شود و به او برسد، وجود دارد (وجود رحمت بر افاضۀ رحمت سبقت دارد). زیرا که «باز کردن» نوعی «کشف و نشان دادن» است که نیازمند است قبلاً آن شیئ، موجود باشد و بر نشان دادن، سبقت داشته باشد. پس آیه دلالت دارد بر تقدم رحمت الهی بر اعمال بندگان، اعمالی که باز می شود رحمت برای شان در آن اعمال و به وسیله آن اعمال.

و در این بیان مضمون کلام بر می گردد به آن چه در بحث از حدیث شماره 35 از امیرالمومنین(ع) گذشت، به آن جا رجوع کن[2].

بررسی: نتیجه فرمایش مرحوم طباطبائی دو چیز است:

1- این آیه دلالت دارد که رحمت قبلاً موجود است سپس به بندگان ایتاء و افاضه می شود.

2- در نتیجه: آیه دلالت می کند رحمت خدا بر اعمال انسان، نیز مقدم است؛ اعمالی که هم رحمت خدا در آن ها است و هم رحمت خدا به وسیله آن اعمال، می رسد. بنابراین مضمون سخن بر می گردد به حدیث شماره 35.

اینک ابتدا رابطه این حدیث با حدیث شماره 35 را بررسی کنیم سپس به ردیف اول (سبقت رحمت) بپردازیم:

بدیهی است نه تنها دو حدیث به همدیگر مربوط هستند، در واقع یک حدیث واحد هستند که در دو نقل و با دو ظبط آمده اند. فرقی که میان آن دو هست و مورد توجه طباطبائی(ره)قرار گرفته، حضور آیه در این نقل دوم است.

علامه طباطبائی در آن جا فرمود: «تقدّم صفة الرّحمة علی الاعمال». و در این جا آیه را نیز بر آن سخنش دلیل می آورد. با این فرق که در آن جا «صفت رحمت» را مقدم بر اعمال بندگان، دانست و در این جا «وجود رحمت» را. این دو با همدیگر تفاوت زیادی دارند:

آن جا می گوید صفت رحمت و رحیم بودن خدا که یک صفت فعل، است بر اعمال بندگان، سبقت دارد. باید گفت: حتی بر وجود خود بندگان نیز مقدم است. زیرا خداوند، رحیم بود پیش از آن که انسان به وجود آید.

در این جا سخنش عوض می شود و می گوید: رحمت خدا نه به عنوان صفت موجود، بل به عنوان شیئ موجود، پیش از اعمال بندگان، حاضر و باصطلاح به طور آماده موجود است پیش از آن که اعمال بندگان به وجود آیند. تنها می ماند این که درب آن مخزن آماده به سوی چه کسی باز شود، و به سوی چه کسی بسته باشد.

و بر این کلام ایشان می توان ظاهر آیۀ «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ[3]» را نیز دلیل آورد.

اما فرمایش ایشان در آن جا، نظر اجماعی همۀ علمای شیعه است، لیکن سخن شان در این جا مورد قبول علما نیست (گرچه با بینش صدرویان مطابق باشد). زیرا آیۀ دیگر معنای «خزائن» را تفسیر می کند، و بر اساس مبنای خود مرحوم طباطبائی در مقام تفسیر قرآن بالقرآن، ظاهر این آیه با آیه دیگر، تفسیر می گردد:

می فرماید: «وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنَّ الْمُنافِقينَ لا يَفْقَهُون[4]». این آیه می گوید: همین آسمان ها و همین زمین، خزائن رحمت خدا هستند. مراد یک مخزن های آماده نیست که رحمت به عنوان موجود آماده و تحقق یافته، در آن ها باشد. مراد این است که اسباب و وسایل رحمت خدا در آسمان ها و زمین، هست.

در آیۀ مورد بحث نیز که در ضمن حدیث امیرالمومنین(ع) آمده، مراد تقدم اسباب و وسایل رحمت، بر اعمال بندگان، است نه وجود تحقق یافتۀ رحمت. و باز شدن درب رحمت یا بسته شدن آن، بل که یعنی به کار افتادن آن اسباب برای به وجود آوردن آن رحمت. و یا به کار نیفتادن آن اسباب برای به وجود آوردن رحمت.

و ارتباط این بحث با «اراده انسان و قضا و قدر الهی»، به شرحی است که درمبحث شماره 68 گذشت. و مرحوم طباطبائی در این جا چیز جدیدی دربارۀ «امر بین امرین» نیاورده است.

و اما ردیف اول: می فرماید: رحمت قبلاً موجود است سپس به بندگان ایتاء می شود.

در این جا پرسش هائی هست:

1- آیا نقمت نیز موجود است؟ رحمت پیش از اعمال نیک بندگان موجود است، آیا نقمت نیز پیش از اعمال بد بندگان، موجود است؟ آیا می شود یک طرف موضوع موجود باشد و طرف دیگرش غیر موجود-؟

2- بحث در اعمال انسان است و اعمال انسان شامل نیک و بد است که عمل نیک موجب رحمت می شود همان طور که گفت: «الرّحمة فیها و بها». و عمل بد موجب نقمت می شود که در این طرف نیز باید می گفت: «النّقمة فیها و بها». چرا علامه طباطبائی در این طرف موضوع، سکوت کرده است؟

3- به فرض پذیرش این که «رحمت خدا پیش از اعمال انسان، موجود است» و در نتیجه خداوند در اعمال بشر دخالت دارد. سخن در همین دخالت است که چگونه است؟ چیستی این دخالت، موضوع بحث است که: آیا همین دخالت آن طور است که اشعریه می گویند؟ یا به طور «امر بین امرین» است و این امر بین امرین چیست؟

4- چرا در این همه مباحث که به محور جبر و اختیار، قضا و قدر، اراده خدا و اراده انسان، است، علامه طباطبائی مستقیماً هیچ بحثی از امر بین امرین، نمی کند؟

آیا نظر به این که رحمت خدا بر اعمال نیک مقدم است، در اعمال نیک اشعری باشیم؟

و دربارۀ اعمال بد، خدا را دخیل ندانیم و معتزلی باشیم؟

معنای امر بین امرین، این است؟

حقیقت این امر بین امرین چیست؟ باز پاسخ این مسئله را به کتاب «دو دست خدا[5]» ارجاع می دهم.

این فرمایش علامه طباطبائی به ویژه واژۀ «افاضه» که آورده، بهانه به دست صدرویان ما می دهد که افاضه را به همان معنی اصطلاحی خودشان بگیرند، زیرا مرشد شان ملاصدرا، از محی الدین بن عربی یاد گرفته که: «وجود خداوند در همۀ اشیاء در سریان است». و رساله «سریان الوجود» را در ارتباط با این موضوع نوشته است. به نظرش رحمت خدا عین وجود خدا است و چون خداوند از وجود خودش به مخلوقات فیضان و سریان می کند، پس رحمت خدا همان وجود خداست که مقدم بر اعمال انسان ها است.

علامه در این سخنش برای پیش گیری از این بهانه، در متن سخنش یک نکته گذاشته است:

نکته: او در ذیل حدیث شماره 35 فرموده: رحمت صفت فعل است، یعنی نه صفت ذات است و نه عین ذات. پس ربطی به فیضان اصطلاحی صدرویان ندارد.

سریان الوجود و فیضان الوجود، با هر توجیه و با هر تأویل و با هر تصور ذهنی، لازم گرفته است که ذات خدا (نعوذ بالله) متغیّر و متحرک باشد. و در مباحث گذشته به شرح رفت که هر شیئ متغیر و متحرک، زمانمند است. زیرا:

سریان= حرکت= تغییر.

فیضان= حرکت= تغییر.

زمان= تغییر= حرکت.

زمان- تغییر= زمان- زمان.

زمان- حرکت= زمان- زمان.

و هر زمانمند= مکانمند.

و هر مکانمند= محدود= پدیده= غیر ازلی.

به گمانم نیازی نیست که همۀ آن فرمول ها را تکرار کنم و تکرار این چند فرمول نیز از روی ضرورت بود. اما لازم است این عبارت را تکرار کنم: «وجود» یک مفهوم صرفاً ذهنی است و در عینیت و واقعیت و حقیقت کائنات، آن چه وجود ندارد، خود «وجود» است. وجود در خارج از ذهن، «عدم» است. و عدم نه سریان دارد و نه فیضان، و نه هیچ چیز دیگر.

و آن چه در خارج از ذهن واقعاً هست، «موجود» است نه وجود.

متاسفانه، ارسطوئیات و صدرویات، همگی غیر از بازی کودکانه با این «عدم» چیزی نیست. و این عزیزان ما، کی از این بازی کودکانه و تخیلات بچگانه دست بر خواهند داشت، معلوم نیست.

موضوع فلسفه شان و عرفان شان، همین «وجود= عدم» است.

بهانۀ دیگر: اگر از صدرویان بپرسید: چرا علامه طباطبائی در این مباحث، طرف مثبت و نیک را عنوان می کند و می گوید: رحمت خدا قبل از اعمال انسان، موجود است. اما سخن از نقمت خدا، نمی آورد؟

می گویند: اساساً هیچ چیز بد و نقمت، در عالم هستی، وجود ندارد. زیرا همه چیز از وجود خداوند نشئت می یابد و همه چیز سریان و فیضان وجود خداوند است و ذات مقدس خداوند «خیر محض» است و در عالم کائنات، «شرّ» وجود ندارد[6].

منشاء این انکار واقعیات، همان خشت اول غلط ارسطو است که آن را «صادر اول» نامیده اند، و شرح آن در مباحث پیشین گذشت. با این همه خودشان را عاقل و تخیلات شان را معقولات می نامند.



[1] آیه 2 سوره فاطر

[2] مبحث شماره 68، این دفتر

[3] آیه 21 سوره حجر

[4] آیه 7 سوره منافقین

[5] سایت بینش نو www.binesheno.com

[6] در مبحث شماره 72 نظر علامه طباطبائی(ره) دربارۀ «شرّ» خواهد آمد