64- بازهم درباره جبر و اختیار و امر بین امرین

64

بازهم درباره جبر و اختیار و امر بین امرین

ج5 ص39 و40.

متن حدیث:يد: أَبِي عَنْ سَعْدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ عَنْ أَبِي خَالِدٍ السِّجِسْتَانِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ أَبِي إِبْرَاهِيمَ(ع) قَالَ مَرَّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) بِجَمَاعَةٍ بِالْكُوفَةِ وَ هُمْ يَخْتَصِمُونَ بِالْقَدَرِ فَقَالَ لِمُتَكَلِّمِهِمْ أَ بِاللَّهِ تَسْتَطِيعُ أَمْ مَعَ اللَّهِ أَمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ تَسْتَطِيعُ فَلَمْ يَدْرِ مَا يَرُدُّ عَلَيْهِ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) إِنْ زَعَمْتَ أَنَّكَ بِاللَّهِ تَسْتَطِيعُ فَلَيْسَ إِلَيْكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْ‏ءٌ وَ إِنْ زَعَمْتَ أَنَّكَ مَعَ اللَّهِ تَسْتَطِيعُ فَقَدْ زَعَمْتَ أَنَّكَ شَرِيكٌ مَعَهُ فِي مِلْكِهِ وَ إِنْ زَعَمْتَ أَنَّكَ مِنْ دُونِ اللَّهِ تَسْتَطِيعُ فَقَدِ ادَّعَيْتَ الرُّبُوبِيَّةَ مِنْ دُونِ اللَّهِ تَعَالَى فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَا بَلْ بِاللَّهِ أَسْتَطِيعُ فَقَالَ أَمَا إِنَّكَ لَوْ قُلْتَ غَيْرَ هَذَا لَضَرَبْتُ عُنُقَكَ.

متن سخن علامه طباطبائی(ره):لا ريب انّ اسباب الفعل و الالات و القوى كلها من الله و لا خلاف فيه من معتزلى و لا أشعرى و لا إمامى و انما الكلام في أن استطاعة الفعل هل هى قبل الفعل أو معه؟ الثانى للاشعرى و غيره لغيرهم. ثم اختلف في الاستطاعة قبل الفعل هل العبد مستقل بها بحيث يتصرّف في الاسباب و آلات الفعل من غير ان يرتبط شئ من تصرفه بالله أم لله فيه صنع بحيث ان القدرة لله مضافة إلى سائر الاسباب و إنما يقدر العبد بتمليك الله إياه شيئا منها؟ المعتزلة على الاول، و المتحصل من أخبار أهل البيت عليهم السلام هو الثانى، إذا عرفت ذلك ظهر لك ما في تفسير المصنف رحمه الله لمعنى الحديث فقد أوّله تاويلا عجيبا مع أن الروايات صريحة في خلافه.

متن سخن علامه مجلسی(ره):بيان لعلّه أراد(ع) بقوله بالله تستطيع، أن الله يجبره على الفعل فلذا قال فليس إليك من الأمر شي‏ء. و لمّا نفى المتكلّم الثلاثة و قال بالله أستطيع علم أن مراده أني مستطيع قادر بما ملّكني الله من الأسباب و الآلات فلذا لم يردّ(ع) كلامه و قبل منه. و يحتمل على بُعد أن يكون اختار الشقّ الأوّل فقوله(ع) ليس إليك من الأمر شي‏ء أي لا تستقلّ في الفعل بأن تقدر على تحصيل جميع ما يتوقّف عليه الفعل. و الحاصل أنه لما كان قدريا تفويضيا قال(ع) إن اخترت هذا فقد أقررت ببطلان ما تعتقده من استقلال العبد و لا بدّ لك من اختياره.

ترجمۀ حدیث: امام کاظم(ع) می فرماید: امیرالمومنین(ع) بر جمعی از مردم کوفه عبور می کرد که دربارۀ «قَدَر» به مباحثۀ داغ مشغول بودند. به گوینده شان گفت: آیا با خدا بر افعالت استطاعت می یابی؟ یا به همراه خدا؟ یا بدون خدا توان و استطاعت بر فعل را داری؟

آن شخص نتوانست جوابی بدهد.

امیرالمومنین(ع) فرمود: اگر گمان کنی با خدا توان و استطاعت داری، پس نیست بر تو از کار چیزی. و اگر گمان کنی به همراه خدا توان داری، پس گمان کرده ای که شریک خدا هستی در ملکش. و اگر گمان کنی بدون خدا توان داری، پس ادعای ربوبیّت کرده ای ربوبیّتی غیر از خدا.

آن شخص گفت: ای امیرالمومنین، نه. بل معتقد هستم که «با خدا توان دارم» [یعنی به وسیله خدا توان عمل دارم خواه عمل نیک و خواه عمل بد].

امیرالمومنین فرمود: اگر غیر از این گفته بودی گردنت را می زدم.

ترجمه سخن علامه طباطبائی(ره): (توضیح: مرحوم طباطبائی دربارۀ خود حدیث، سخنش را آورده، پیش از بیان مجلسی و در آخر به بیان او نیز متعرض شده است، می فرماید:) شکی نیست که اسباب فعل و آلات و قوا، همگی از خدا هستند، نه معتزلی در این خلاف دارد و نه اشعری و نه امامی. سخن در «استطاعت فعل» است که آیا استطاعت قبل از فعل است یا همراه فعل.

بینش دوم قول اشعری است و بینش اول قول دیگران (معتزله و شیعه) است.

سپس (میان شیعه و معتزله) در «استطاعت قبل از فعل» اختلاف است که آیا بنده وقتی که در اسباب و آلات فعل، تصرف می کند، مستقل است بدون این که چیزی از تصرّفش به خدا مرتبط باشد-؟ یا خدا را نیز در آن تصرف نقشی (صنعی) هست با این حیث که قدرت خدا بر اسباب اضافه باشد و بنده فقط با تملیک خدا به آن فعل از آن اسباب، قادر می شود-؟.

معتزله صورت اول را معتقد هستند. و آن چه از احادیث اهل بیت(ع) حاصل می شود، صورت دوم است.

وقتی که این را دانستی، بر تو روشن می شود اشکالی که در تفسیر مصنف (مجلسی) رحمه الله برای معنای حدیث، آورده، که تأویل کرده حدیث را یک تأویل عجیب در حالی که حدیث بر خلاف آن صراحت دارد.

ترجمه سخن علامه مجلسی(ره): بیان: مراد از سخن امام(ع): «بِاللَّهِ تَسْتَطِيع،‏» را به [دو احتمال می توان تفسیر کرد:]

1- که خداوند او را بر فعل مجبور کند. فلذا امام(ع) فرمود: پس چیزی از کار به تو نمی رسد. اما وقتی که آن شخص متکلم سه صورت دیگر را نفی کرد سپس گفت: «بِاللَّهِ أَسْتَطِيع‏»، امام(ع) دانست که مراد آن شخص این است که مستطیع و قادر هستم به وسیله آن که خداوند من را بر اسباب و آلات مالک کرده است.

و لذا امام(ع) سخن او را رد نکرد و پذیرفت.

2- و احتمال بعید هست که آن شخص همان شق اول را اختیار کرده است. در این صورت سخن امام(ع) که فرمود: در این صورت چیزی از کار به تو نمی رسد. یعنی تو در انجام فعل استقلال نداری که بتوانی همه چیزها را که فعل به آن ها متوقف است، در اختیار داشته باشی. و نتیجه این می شود: چون آن شخص قَدَری و تفویضی بوده، امام به او فرمود: اگر این شق را اختیار کنی در واقع به بطلان آن چه که معتقد بودی که عبارت باشد از استقلال بنده (تفویض) معتقد شده ای و لابد است که چنین کنی (یعنی اعتقاد به تفویض را رها کنی و «استطاعة بالله» را بپذیر).

بررسی:1- برای شناسائی جایگاه زمانی حدیث، که برای شناخت پیامش ضرورت دارد، باید توجه کرد که این حدیث سخن امیرالمومنین(ع) است. و در آن تاریخ نه خبری از معتزله بود و نه از اشعری. معتزله در اواخر عصر بنی امیه و اشعریه در زمان بنی عباس، به وجود آمده اند. و هنوز عنوان هائی از قبیل «استطاعت قبل الفعل» و «استطاعت حین الفعل»، به وجود نیامده بود. پس باید این حدیث را در فضائی آزاد از آن اصطلاحات، تفسیر کرد. نه آن طور که مرحوم طباطبائی تفسیر کرده است.

2- مرحوم مجلسی(ره) در مقام تفسیر همۀ فقرات حدیث نیست، او می کوشد تنها یک جمله از این حدیث را معنی کند، جمله ای که برای هر کس، سوال انگیز است که عبارت است از «فَلَيْسَ إِلَيْكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْ‏ء» که به دنبال «إِنْ زَعَمْتَ أَنَّكَ بِاللَّهِ تَسْتَطِيع» آمده است.

پرسش این است: امام(ع) در پایان، همین «استطیع بالله» را پذیرفته و آن را صحیح دانسته است، پس مرادش از «فَلَيْسَ إِلَيْكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْ‏ء» چیست؟ اگر مرادش این است که بندگان در کارشان هیچ کاره اند، مساوی می شود با جبر. مجلسی با دو وجه محتمل، به این پرسش جواب می دهد:

1- چون آن شخص سه شق دیگر را رد کرد سپس گفت «بالله استطیع» پس مرادش نوع جبری این سخن نیست و امام(ع) نیز همین «استطیع بالله» بدون جبر، را از او پذیرفت.

2- و ممکن است آن شخص همان شقّ اول را با همان معنی دو جمله ای، «فَلَيْسَ إِلَيْكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْ‏ء» را پذیرفته و باید آن را تأویل کنیم و بگوئیم مراد از این جمله این است که فاعل در این صورت استقلال تفویضی ندارد.

و الحاصل: در توجیه اول، امام(ع) جبر را رد می کند. و در توجیه دوم تفویض را.

اینک کجای سخن مجلسی عجیب است؟

بقول عرب ها: لَيْتَ شِعْرِي: که علامه طباطبائی(ره) این جمله را چگونه معنی کرده است؟