62- در معنی «الْقُرْآنَ مُحْدَثٌ غَيْرُ مَخْلُوق»

62

در معنی «الْقُرْآنَ مُحْدَثٌ غَيْرُ مَخْلُوق»

ج5 ص31 و33.

مقدمه: حدیث مورد بحث این مبحث، فرمایش امام صادق(ع) است که از صفحه 30 شروع شده و دو صفحه کامل می باشد، که هر جمله آن روح دانش و جان اندیشه است. و به همین دلیل شرح همۀ آن نیازمند یک رساله ویژه است. لذا تنها بخش کوچکی از آن که موضوع مباحثه سه بزرگوار (صدوق-ره- علامه مجلسی و علامه طباطبائی) است، را می آورم:

متن بخشی از حدیث:وَ سَأَلْتَ رَحِمَكَ اللَّهُ عَنِ الْقُرْآنِ وَ اخْتِلَافِ النَّاسِ قِبَلَكُمْ فَإِنَّ الْقُرْآنَ كَلَامُ اللَّهِ مُحْدَثٌ غَيْرُ مَخْلُوقٍ وَ غَيْرُ أَزَلِيٍّ مَعَ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ وَ تَعَالَى عَنْ ذَلِكَ عُلُوّاً كَبِيراً كَانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا شَيْ‏ءَ غَيْرُ اللَّهِ مَعْرُوفٌ وَ لَا مَجْهُول‏.

متن سخن صدوق(ره):قال الصدوق رحمه الله كأنّ المراد من هذا الحديث ما كان فيه من ذكر القرآن و معنى ما فيه أنّه غير مخلوق أي غير مكذوب و لا يعني به أنّه غير مُحدَث لأنه قد قال مُحدَث غير مخلوق و غير أزلي مع الله تعالى ذكره.

متن سخن علامه مجلسی(ره):و لعل المنع من إطلاق الخلق على القرآن إما للتقية مماشاة مع العامة أو لكونه موهما لمعنى آخر أطلق الكفار عليه بهذا المعنى فقالوا إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاقٌ. كما أشار إليه الصدوق رحمه الله.

متن سخن علامه طباطبائی(ره):بل الحق أن الكلام هو اللفظ لا بما انّه صوت بل بما أنّه دالّ على المعنى أى المعنى المدلول عليه بما أنّه مرتبط بالصوت الذى هو كيف مسموع، و هذا معنى اعتبارى لا يتعلق به الجعل و هذا بخلاف الحدوث؛ و لتفصيل الكلام محل آخر.

ترجمۀ بخشی از حدیث: امام صادق(ع) نوشت: و خدای رحمتت کند، که دربارۀ قرآن، و اختلاف مردم شهرتان دربارۀ آن، پرسیدی. قرآن کلام خدا، مُحدَث و غیر مخلوق است. اَزلی نیست که در کنار خداوند ازلی متعال باشد. و خداوند برتر است از این، برتری کبریائی. خداوند بود و هیچ چیزی وجود نداشت غیر از او. نه چیز شناخته شده ای وجود داشت و نه چیز مجهولی.

ترجمه سخن صدوق(ره): صدوق(رحمه الله) گفته است: مراد از آن بخش این حدیث که دربارۀ قرآن است این است که قرآن غیر مخلوق است یعنی مکذوب نیست. مراد امام این نیست که قرآن غیر مُحدَث و غیر مخلوق است. قرآن مُحدَث است، مخلوق نیست و اَزلی نیست که در کنار خداوند ازلی متعال باشد.

ترجمه سخن علامه مجلسی(ره): این که امام(ع) کلمۀ «مخلوق» را به قرآن اطلاق نکرده، شاید برای یکی از دو وجه باشد:

1- برای تقیّه بوده و خواسته است با عامّه مماشات کند.

2- اگر می گفت قرآن مخلوق است معنی دیگری به ذهن ها می آمد که عبارت است از سخن کفّار: «ان هذا الاّ اختلاق[1]»: نیست این قرآن مگر یک چیز ساختگی. چنان که صدوق(رحمه الله) نیز به آن اشاره کرده است.

توضیح: هر دو بزرگوار کلمه «مخلوق» را در این حدیث به معنی «ساختگی» گرفته اند.

ترجمه سخن علامه طباطبائی(ره): بل حق این است که گفته شود: کلام همان لفظ است اما نه با ماهیت صوت بودنش بل با ماهیتی که بر معنی دلالت می کند. یعنی کلام عبارت است از معنائی که به آن دلالت می شود به وسیله چیزی که مرتبط با صوت است، صوت که کیف مسموع است.

و این معنی اعتباری است که «جعل» بر آن متعلّق نمی شود. و این غیر از حدوث است. و برای شرح تفصیلی این بحث محل دیگری لازم است.

توضیح: می فرماید: 1- شیئ دو نوع است: شیئی که وجود حقیقی دارد. و شیئی که وجود حقیقی ندارد و اعتباری است.

2- هر دو نوع (غیر از خدا) مُحدَث و پدیده هستند. اما:

3- شیئ حقیقی با «جعل» پدید شده و به وجود می آید.

4- شیئ اعتباری با اعتبار و قرار داد مردمی و اجتماعی، به وجود می آید.

5- نباید گمان کنیم: الفاظ که صوت های طبیعی هستند و چون وجود طبیعی حقیقی دارند خود به خود بر معانی دلالت می کنند. درست است صوت یک «کیف» طبیعی است اما اصوات بر اساس قراردادها به معانی دلالت می کنند، نه با وجود طبیعی و حقیقی شان. پس کلام یک شیئ طبیعی نیست که خلق شده باشد. مُحدَث و پدیده است زیرا پیش از قرارداد، وجود نداشت. اما غیر مخلوق است.

بررسی: این بنده حقیر و شاگرد کوچک علماء عرض می کنم: هر سه بزرگوار به یک نکته بل به یک اصل بزرگ در «هستی شناسی» توجه نکرده اند، در مباحث پیش، به این اصل اشاره شده اینک اشاره ای دیگر:

خلق و اَمر:

خداوند متعال دو نوع کار دارد[2]: خلق و امر- کار خلقی و کار امری: «لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْر[3]»:

1- خلق: خلق یعنی آفریدن و پدید آوردن چیزی از چیز دیگر.

2- امر: امر یعنی آفریدن چیزی نه از چیز دیگر بل ایجاد، ابداء، ابداع، انشاء و اِحداث آن چیز است بدواً و ابداعاً بدون این که از چیزی خلق شده باشد.

کار خلقی «از» را لازم دارد، اما کار امری «از» ندارد.

خداوند آن پدیده اولیۀ کائنات را نه از چیزی که قبلاً وجود داشته باشد، آفریده و نه آن را از وجود مقدس خودش صادر کرده، بل آن را ایجاد کرده و با اَمر «کن فیکون» اِحداث کرده است. و «صادر اول» که اصطلاح و اعتقاد ارسطوئیان است، یک خیال نادرست محض، است که مرکب بودن و متجزّی شدن ذات مقدس خدا را لازم گرفته است. و همین عقیدۀ ارسطوئیان که خشت اول بینش شان است، ضد عقل بل ناقض عقل و تعقل است گرچه مدعی عقل گرائی هستند.

امام(ع) می فرماید: قرآن مُحدَث است اما مخلوق نیست؛ یعنی قرآن یک پدیدۀ امری است نه خلقی. خداوند قرآن را از چیز دیگر خلق نکرده بل آن را ایجاد و احداث کرده است.

همان طور که عقل و روح نیز مُحدَث هستند نه مخلوق: «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي‏[4]». و همه آیاتی که عبارت «کن فیکون» در آن ها آمده مانند: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون‏[5]». و آیات دیگر.

باید اعتراف کرد: با وجود این همه آیات و احادیث، بحثی کافی و کار علمی لازم، دربارۀ «کار امری» خدا، در تاریخ علم ما، انجام نیافته است و این خلاء به دو دلیل است:

1- شیعه در طول تاریخ یک حزب قاچاق و همیشه مورد تهاجمات، قتل عام ها، تحریم های اقتصادی و تضییقات جانکاه بوده است، با این وضعیت اهتمام بیش تر را بر پرورش و سازمانمند کردن فقه، به کار برده و کار جانانه ای در این باره انجام داده است که در جهان نظیری ندارد. لیکن در تدوین تاریخ، تدوین متون تفسیری، و کار گسترده در علوم خارج از فقه، آن چنان توفیق را نداشته است.

دانشمندان بزرگ ما در عرصه فقه باصطلاح بی شمار هستند اما دانشمندان بزرگ در عرصه خارج از فقه به تعداد انگشتان نیز نمی رسند که عبارتند از: صدوق، مفید، شیخ طوسی، خواجه نصیر، علامه حلّی و مجلسی (رضوان الله علیهم)[6] و بقیه اگر کاری کرده اند یا به محور همان گفته های اینان به شرح و توضیح پرداخته اند و یا دربستر تفسیر سنیان تفسیر نوشته اند و یا در بستر تاریخ سنیان تاریخ نگاری کرده اند.

2- ارسطوئیان مسلمان، کائنات و جهان خلقت را جغرافی بندی کردند؛ بخشی از آن را «عالم امر» و در بالا قرار دادند. و بخش دیگر را «عالم خلق» نامیده و در پائین قرار دادند. و روی این جغرافی بندی خیالی مانورها دادند، به حدی که اصل سرچشمۀ «اَمر» به معنی قرآنی و اهل بیتی، در عرصه اندیشه و علم، مدفون گشت.

علامه طباطبائی می فرماید: معانی الفاظ، اعتباری هستند، و اعتباریات وجود حقیقی ندارند تا کلمه مخلوق بر آن ها صدق کند. اما:

1- در مسئلۀ بزرگ «آیا قرآن اَزلی است یا مخلوق» که به یک جنجال بزرگ تبدیل شده بود، هیچ کسی با لفظ و الفاظ، کاری نداشت. همه می دانستند که الفاظ، ابزاری برای ارائه معنی هستند. تورات اصلی (نه تحریفی) با الفاظ زبان عبری آمده بود و قرآن با الفاظ و زبان عربی، و هر دو یعنی هم تورات و هم قرآن، موضوع آن مباحثات جنجالی بودند. عدّه ای می گفتند: خدا اَزلی است پس کلامش نیز اَزلی است.

2- و همچنین است صوت؛ کسی که کر و لال است نه صوتی را می شنود و نه لفظی را. معانی ای را که در ذهن دارد با اشارات، ابراز می کند. بنابراین، آنان که در این مباحثات می گفتند «قرآن» مرادشان قرآن لفظی، قرآن صوتی و شفاهی، نبود و اساساً آنان این قبیل قرآن ها را عکس و تصویر قرآن می دانستند نه خود قرآن.

خود قرآن که معانی نظاممند و سازمانمند است، موضوع بحث شان بود که آیا آن مخلوق است یا نه.

3- علامه طباطبائی باید به این پرسش جواب می داد که این «خود قرآن» وجود واقعی دارد یا وجودش اعتباری است؟-؟ اگر اعتباری باشد، فرمایش ایشان درست است. اما بدیهی است که معانی نظاممند حتی در ذهن انسان ها نیز یک وجود واقعی و حقیقی دارد. معانی همین چند سطر که ایشان در این پاورقی آورده اند، آیا در ذهن شان واقعاً و حقیقتاً وجود نداشته اند؟ که با این الفاظ و اصوات که هر لفظ بر یک معنائی به طور قرار دادی دلالت می کند، معنی نظاممند موجود در ذهن شان را ابراز کرده اند.

ارسطو: پیش تر هم اشاره شد که اولا خدای ارسطو اساساً «کار» ندارد، فاعل نیست، موجَب و بدون اراده و بدون اختیار است. به خلاف فرمایش امام خمینی(قدس سرّه) که خطاب به کارگران گفت: خدا خود کارگر است.

ثانیاً: ارسطو همین کار بی اراده و بی اختیار خدا را نیز به سیستم لوله کشی شدۀ علّت و معلول، محدود کرده است که جریان «خلق» است. خدای ارسطو از کار امری و ایجاد و اِحداث، عاجز است. و خدای عاجز، خدا نیست.

ارسطوئیان مسلمان پیش از آن که درباره «آیا قرآن مخلوق است یا نه» بحث کنند، باید درباره «آیا قانون علّت معلول مخلوق است یا نه» بحث کنند تا برای شان روشن شود؛ این قانون که خود مُحدَث و پدیده است نمی تواند شامل به وجود آورندۀ خود شود و او را و قدرت او را به نظام لوله کشی شدۀ علت و معلول، محدود و منحصر کند. آفرینندۀ این قانون می تواند بدون آن نیز، کار کند، که کار اَمری است نه خلقیِ علّی معلولی.

آن کدام دلیل عقلی است که از قانون علّت و معلول طنابی درست کرده و دست قدرت خدا را با آن محکم بسته است-!؟!

آیا خداوند قانون علّت و معلول را آفریده و مانند دستبند کلانتری ها بر دستان قدرت خود بسته است!؟!.

برگردیم به بحث دربارۀ قرآن: خود قرآن، خودش را مُحدَث می داند؛ «ما يَأْتيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ يَلْعَبُون[7]» و «وَ ما يَأْتيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلاَّ كانُوا عَنْهُ مُعْرِضين[8]».

آنان که به ازلی بودن قرآن معتقد بودند، کلمه مُحدَث را در این دو آیه به «جدید= تازه» معنی می کردند؛ یعنی هر وقت سوره جدیدی نازل می شود این گونه برخورد می کنند. و توجه نداشتند به هر صورت و با هر تاویل و با هر تصور، چیزی که نزول پذیر و تجدد پذیر باشد، پدیده است و نمی تواند ازلی باشد. لیکن پدیدۀ ایجادی و اِحداثی، پدیدۀ اَمری نه خلقی.

توجه: لفظ «خلق» و «مخلوق» دو کاربرد دارند:

1- مخلوق در مقابل خالق: در این اصطلاح، مخلوق یعنی هر آن چه پدیده است خواه پدیده اَمری باشد و خواه پدیده خلقی.

2- مخلوق در مقابل مُحدَث: در این اصطلاح، مخلوق یعنی پدیده خلقی که بر اساس قانون علّت و معلول به وجود آمده باشد، و مقابل آن پدیده اَمری است.

قرآن مُحدَث است و پدیده خلقی نیست. زیرا اگر گفته شود قرآن پدیده خلقی است، پرسیده می شود: خداوند قرآن را از چه چیز خلق کرد؟ و چنین پرسشی معنائی ندارد.

و این است معنای «الْقُرْآن مُحْدَثٌ غَيْرُ مَخْلُوق».



[1] سوره نحل، آیه 7

[2] برای شرح بیش تر این موضوع، رجوع کنید: کتاب «دو دست خدا» در سایت بینش نو

[3] آیه 54 سوره اعراف. و خیلی از آیه هائی که در آن ها کلمۀ امر، و عبارت «کن فیکون» آمده است

[4] آیه 85 سوره اسراء

[5] آیه 82 سوره یس

[6] و شاید چند نفری نیز باشند که به ذهن من نرسیده اند

[7] آیه 2 سوره انبیاء

[8] آیه 5 سوره شعراء