6- صوت و اسم صوت

6

صوت و اسم صوت

ج1 ص187 و ص194.

(توضیح: متن حدیث در صفحه 187 و سخن هر دو بزرگوار در صفحه 194، است).

متن حدیث:كُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ قَالَ خَرَجَ إِلَيَّ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع) فَأَخَذَ بِيَدِي وَ أَخْرَجَنِي إِلَى الْجَبَّانِ وَ جَلَسَ وَ جَلَسْتُ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَيَّ فَقَالَ يَا كُمَيْلُ احْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ يَا كُمَيْلُ الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ يَزْكُو عَلَى الْإِنْفَاقِ يَا كُمَيْلُ مَحَبَّةُ الْعَالِمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ يَكْسِبُهُ [يُكْسِبُهُ‏] الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ فَمَنْفَعَةُ الْمَالِ تَزُولُ بِزَوَالِهِ يَا كُمَيْلُ مَاتَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ هَاهْ إِنَّ هَاهُنَا وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ لَعِلْماً لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَى أَصَبْتُ لَهُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ يَسْتَعْمِلُ آلَةَ الدِّينِ فِي طَلَبِ الدُّنْيَا وَ يَسْتَظْهِرُ بِحُجَجِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ بِنِعَمِهِ عَلَى عِبَادِهِ لِيَتَّخِذَهُ الضُّعَفَاءُ وَلِيجَةً مِنْ دُونِ وَلِيِّ الْحَقِّ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْعِلْمِ لَا بَصِيرَةَ لَهُ فِي أَحْنَائِهِ يَقْدَحُ الشَّكُّ فِي قَلْبِهِ بِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ فَمَنْهُومٌ بِاللَّذَّاتِ سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهَوَاتِ أَوْ مُغْرًى بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ أَقْرَبُ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ كَذَلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ بِحُجَّةٍ ظَاهِرٍ أَوْ خَافِي [خَائِفٍ‏] مَغْمُورٍ لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ الْأَقَلُّونَ عَدَداً الْأَعْظَمُونَ خَطَراً بِهِمْ يَحْفَظُ اللَّهُ حُجَجَهُ حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقَائِقِ الْأُمُورِ فَبَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى يَا كُمَيْلُ أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ هَايْ هَايْ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِي وَ لَكُمْ.

متن سخن علامه مجلسی(ره):و في نسخ نهج البلاغة آه آه و في سائرها في بعضها هاي هاي و في بعضها هاه هاه و على التقادير الغرض إظهار الشوق إليهم و التوجع على مفارقتهم و إن لم يرد بعضها في اللغة ففي العرف شائع.‏

متن سخن علامه طباطبائی(ره): و هذا من عجيب قوله رحمه الله و كيف يتصور أن يكون هناك لفظ يفيد معنى بحسب العرف يستعمله مثله عليه السلام و هو أخطب العرب ثم لا تعرفه اللغة؟! و هل العرف الاّ المعروف من اللغة الذي يعرفه أهلها بحسب مرحلة الاستعمال؟.

ترجمۀ حدیث: کمیل بن زیاد می گوید: علی بن ابی طالب علیه السلام به سوی من بیرون آمد و دستم را گرفت و من را به سوی صحرا بیرون برد، نشست و نشستم. آن گاه سرش را به طرف من بلند کرد و فرمود: ای کمیل: حفظ کن از من آن چه را که برایت می گویم: مردم سه گروه هستند: عالم ربّانی، و متعلّمی که در راه نجات است، و سفلگانی عوام که به دنبال هر ندائی می روند و با هر بادی از جای شان به در می روند، از نور علم روشنائی نمی گیرند، و در پناه پایه ای استوار قرار نمی گیرند.

ای کمیل! علم بهتر از مال است؛ علم از تو حراست می کند در حالی که تو از مال حراست می کنی. مال با مصرف کردن کاهش می یابد در حالی که علم به وسیله مصرف کردن شکوفا می شود.

ای کمیل! محبّت عالم، دینی است که انسان به آن متدیّن می شود، و در زندگانیش اطاعت خدا را کسب می کند، و بعد از مرگش با پیشامد زیبا روبه رو می شود، پس علم منفعت است[1]. [لیکن] مال با زوالش زایل می شود.

ای کمیل! مال اندوزان در حال حیات شان مرده اند، در حالی که دانشمندان تا روزگار هست باقی هستند پیکرهایشان از میان رفته اما شخصیت شان در دل ها حضور دارد. هاه…- در این حال با دستش به سینه اش اشاره کرد- ای کاش برای این علم حاملانی پیدا می کردم، بلی برایش هوشمند فراگیرنده یافتم اما غیر مأمون است که دین را به عنوان وسیله در طلب دنیا به کار می گیرد، و در صدد بهره جوئی از حجت های خدا (علوم الهی) بر علیه خلق خدا است و در صدد بهره جوئی از نعمت های خدا بر علیه بندگانش است تا ضعفای مردم او را به جای ولیّ حق، ولیجه[2] قرار دهند.

یا (برای این علم یاد گیرنده یافتم اما به دلیل ضعف شخصیتش) او را مطیع (کور کورانه) در برابر اهل علم یافتم که بصیرتی در جوانب علم ندارد با اولین شبهه ای که رو به رو می شود شک در قلبش جای می گیرد[3].

آگاه باش! نه این و نه آن[4].

پس کسی که بر لذّات حرص و ولع دارد و به آسانی از شهوات پی روی می کند، یا کسی که برای جمع مال مجذوب شده، هیچ کدام از رعایت کنندگان دین نیستند (یا: از پاس داران دین نیستند)، دام های سائمه بیش از هر چیز به این دو کس شباهت دارند.

این چنین میمیرد علم با مرگ حاملانش.

خدایا؛ بلی درست است که زمین خالی نمی شود از قائمی که حجّت را اقامه کند قائمِ ظاهر باشد و یا قائمِ مخفی غایب. تا دلالت ها و بیّنات الهی باطل نماند. چه قدر هستند آنان و کجا هستند که از نظر عدد اندک و از نظر شأن و نقش، عظیم هستند. به وسیله آنان حفظ می کند خداوند دلالت هایش (دین را) حتی (یک به یک) به همتای خودشان به ودیعه دهند، و بکارند آن را در قلب های افراد مانند خودشان. علم، آنان را به حقایق امور وارد کرده است که با روح یقین هم آغوش شده اند. و سهل گرفتند آن چه را که مال داران رفاه گرا سخت گرفتند (آن چه برای مترفین مهم است در نظر اینان بی اهمیت است). و انس گرفتند با آن چه که نادانان از آن وحشت می کنند. با بدن هائی در دنیا می باشند که روح های شان به محلّ اعلی وابسته است.

ای کمیل! آنان اند خلفای خداوند و دعوت کنندگان به دین خدا، های، های چه شوقی به دیدارشان دارم، و از خداوند برای خودم و شما آمرزش می طلبم.

ترجمه سخن علامه مجلسی(ره):– در صفحه 194-: در نسخه های نهج البلاغه (به جای های، های) آه، آه، آمده است. و در دیگر منابع در برخی «های، های» و در برخی «هاه، هاه» آمده است. و به هر تقدیر مقصود (علی- ع-) ابراز شوق نسبت به آنان و اظهار درد از دوری آنان، است. گرچه بعضی از این ها (: هاه، هاه- های، های) در متون لغت نیامده است اما در عرف شایع هستند.

ترجمه سخن علامه طباطبائی(ره): و این از عجایب سخن (مجلسی) رحمه الله، است و چگونه ممکن است در این میان لفظی باشد و به حسب عرف معنائی داشته باشد، و شخصی مثل علی علیه السلام که سخنورترین عرب است آن را به کار ببرد در عین حال [اهل] لغت با آن آشنا نباشد؟! مگر «عرف» غیر از آن است که در نظر اهل لغت به حسب جایگاه استعمال، شناخته شده باشد-؟.

بررسی: مقدمه: هر صوتی که از دهان انسان صادر شود: یا موضوع است یا غیر موضوع:

موضوع: لفظی است که برای یک معنی وضع شده است. این نیز به سه نوع است: اسم، فعل و حرف.

اسم بر چند قسم است: اسم عین، اسم فعل، مصدر، اسم صوت.

لغت و اهل لغت، فقط برای «کلمات موضوعه» مسؤلیت دارند که معانی آن ها را بیان کنند، نه برای اصوات غیر موضوعه.

اصوات گوناگون و فراوان از دهان انسان می آید که با «وضع» رابطه ای ندارند اما دلالت دارند: دلالت طبیعی: مانند دلالت سرفه بر مشکلی که در سینه یا گلو هست.

اینک شرحی در این باره: وقتی که یک ضربه ای به پهلوی کسی بزنید ممکن است صوت «هع» از دهان او بیاید، و ممکن است «اِهـ» و ممکن است «اِهه» و ممکن است «آه» و ممکن است «هوو» و امثال این ها.

زیدی به زیدی نقل می کند: پرویز با مشت به پهلوی کامبیز زد و او گفت: «اِهـ هـ».

حال بیا معنای این «اِهـ هـ» را در متون لغت پیدا کن. همچنین است اصوات غیر موضوع دیگر.

در موارد درد جسمی و درد روحی نیز چنین است. اصوات مختلف و متفاوت از درون می آید که حاکی از درد درونی روحی هستند و هیچ کدام در لغت یافت نمی شوند. زیرا آن ها نه اسم هستند و نه فعل و نه حرف، صوت محض هستند که تحت هیچ وضع لغوی قرار نمی گیرند.

واضع لغت و عرف و اهل لغت همۀ این اصوات گوناگون را «آه» نامیده اند خواه به صورت آه باشد و خواه به صورت هاههـ ، هاه هاه، آخ، هـ هی، آی، هِی، اِی، وش ش، و… یعنی همه گونه صوتی که با نفس عمیق «تنفّس صعدإ» بیاید، آه است، این آه صوت نیست اسم صوت است و لذا در لغت معنی آن آمده است.

کمیل مجبور نیست «هاه هاه» علی(ع) را با اسم آن، که آه است بیاورد او می تواند همان صوت «هاه هاه» یا «های های» را بیاورد که در لغت یافت نمی شود و در عرف چنین تعبیری (یعنی آوردن خود صوت به جای اسم صوت) رایج و شایع است. و نیز کمیل می تواند اسم صوت یعنی آه را بیاورد، همان طور که در برخی متون، آن ظبط شده و در برخی دیگر این.

بنابر این، علامه طباطبائی(ره) کم توجهی فرموده است زیرا علامه مجلسی(ره) در الفاظ موضوعه از آن جمله اسم صوت، بحث نمی کند، در خود صوت بحث می کند.




[1] اگر لفظ «فمنفعة» به جمله پیش لاحق شود. و اگر به جمله بعدی واصل شود «فمنفعة المال یزول…» پس منفعت مال زایل می شود

[2] ولیجه: باصطلاح فارسی «تو دل برو»- کسی که در قلب کسی جای بگیرد. در قرآن آیه 16 سوره توبه، نیز به همین معنی به کار رفته است

[3] یعنی برای این علم یادگیرندگانی یافتم اما آنان دو گروه هستند: گروه هوشمند که متاسفانه علم را برای اهداف منفی به کار می گیرند. و گروه دوم کسانی هستند که فقط می شنوند و فرا می گیرند، اهل استنباط نیستند و نسبت به اهل علم شخصیت زده هستند. نسبت به علمی که از من می گیرند توان دفاع ندارند؛ با هر سخنی که می شنوند در علمی که از من آموخته اند شک می کنند

[4] هیچ کدام از این دو گروه سزاوار این علم نیستند