55- باز بحثی در اسماء الله عزّ و جلّ

55

باز بحثی در اسماء الله عزّ و جلّ

ج4 ص166 و167.

متن حدیث:الدَّقَّاقُ عَنِ الْكُلَيْنِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ الْبَطَائِنِيِّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ اسْماً بِالْحُرُوفِ غَيْرَ مَنْعُوتٍ وَ بِاللَّفْظِ غَيْرَ مُنْطَقٍ وَ بِالشَّخْصِ غَيْرَ مُجَسَّدٍ وَ بِالتَّشْبِيهِ غَيْرَ مَوْصُوفٍ وَ بِاللَّوْنِ غَيْرَ مَصْبُوغٍ مَنْفِيٌّ عَنْهُ الْأَقْطَارُ مُبَعَّدٌ عَنْهُ الْحُدُودُ مَحْجُوبٌ عَنْهُ حِسُّ كُلِّ مُتَوَهِّمٍ مُسْتَتِرٌ غَيْرُ مَسْتُورٍ فَجَعَلَهُ كَلِمَةً تَامَّةً عَلَى أَرْبَعَةِ أَجْزَاءٍ مَعاً لَيْسَ مِنْهَا وَاحِدٌ قَبْلَ الْآخَرِ فَأَظْهَرَ مِنْهَا ثَلَاثَةَ أَسْمَاءٍ لِفَاقَةِ الْخَلْقِ إِلَيْهَا وَ حَجَبَ وَاحِداً مِنْهَا وَ هُوَ الِاسْمُ الْمَكْنُونُ الْمَخْزُونُ بِهَذِهِ الْأَسْمَاءِ الثَّلَاثَةِ الَّتِي أُظْهِرَتْ فَالظَّاهِرُ هُوَ اللَّهُ وَ تَبَارَكَ وَ سُبْحَانَ لِكُلِّ اسْمٍ مِنْ هَذِهِ أَرْبَعَةُ أَرْكَانٍ فَذَلِكَ اثْنَا عَشَرَ رُكْناً ثُمَّ خَلَقَ لِكُلِّ رُكْنٍ مِنْهَا ثَلَاثِينَ اسْماً فِعْلًا مَنْسُوباً إِلَيْهَا فَهُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ‏ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ الْحَكِيمُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ الْمُقْتَدِرُ الْقادِرُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْبارِئُ الْمُنْشِئُ الْبَدِيعُ الرَّفِيعُ الْجَلِيلُ الْكَرِيمُ الرَّازِقُ الْمُحْيِي الْمُمِيتُ الْبَاعِثُ الْوَارِثُ فَهَذِهِ الْأَسْمَاءُ وَ مَا كَانَ مِنَ الْأَسْمَاءِ الْحُسْنَى حَتَّى تَتِمَّ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ سِتِّينَ اسْماً فَهِيَ نِسْبَةٌ لِهَذِهِ الْأَسْمَاءِ الثَّلَاثَةِ وَ هَذِهِ الْأَسْمَاءُ الثَّلَاثَةُ أَرْكَانٌ وَ حُجُبٌ لِلِاسْمِ الْوَاحِدِ الْمَكْنُونِ الْمَخْزُونِ بِهَذِهِ الْأَسْمَاءِ الثَّلَاثَةِ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏.

متن سخن علامه مجلسی(ره):بيان اعلم أنّ هذا الخبر من متشابهات الأخبار و غوامض الأسرار التي لا يعلم تأويلها إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ و السكوت عن تفسيره و الإقرار بالعجز عن فهمه أصوب و أولى و أحوط و أحرى و لنذكر وجها تبعا لمن تكلم فيه على سبيل الاحتمال(3) فنقول أسماء في بعض النسخ بصيغة الجمع و في بعضها بصورة المفرد و الأخير أظهر و الأول لعله مبنيّ على أنّه مجزّي بأربعة أجزاء كلِّ منها اسم، فلذا أطلق عليه صيغة الجمع. و قوله بالحروف غير منعوت- و في بعض النسخ كما في الكافي «غير متصوت»- و كذا ما بعده من الفقرات تحتمل كونها حالا عن فاعل «خلق» و عن قوله: اسماً. و يؤيّد الأول ما في أكثر نسخ التوحيد: خلق اسماً بالحروف و هو عزّ و جلّ بالحروف غير منعوت‏…(4)

متن سخن علامه طباطبائی(ره): المراد بالرواية أن ذاته تعالى أجل من أن يحيط به مفاهيم الاسماء، يسقط عنده كل اسم و رسم و أن لمعانى الاسماء نحو تأخر عنه عبر عنه بالخلق، و لها مراتب و درجات فيما بينها انفسها و قد شرحنا الرواية في رسالة الصفات من الرسائل السبع بعض الشرح.

هذا من قبيل النقل بالمعنى ارتكبه بعض الرواة إصلاحا للمعنى على زعمه مع منافاته البينة لسائر فقرات الرواية.

ترجمۀ حدیث: امام صادق(ع) فرمود: خداوند تبارک و تعالی، یک اسم خلق کرد که با حروف قابل نعت نیست (از حروف تشکیل نشده) و با لفظ تلفّظ نمی شود. و تشخیص آن مجسّد نیست. و با تشبیه موصوف نمی شود. و با رنگ رنگین نمی شود. بُعد ها از آن نفی شده است (بُعد ندارد) حدها از آن دور شده است. حسّ واهمۀ هر وَهم کننده از آن محجوب است. پنهان است غیر پنهان.

پس قرار داد آن را کلمه ای واحد که دارای چهار جزء با هم، است هیچکدام از آن جزء ها قبل از دیگری نیست. سپس ظاهر کرد از آن چهار اسم سه اسم را چون مردم به آن ها نیاز داشتند. و یکی را محجوب داشت که اسم مکنون و مخزون است به وسیله همین سه اسم که ظاهر شده اند (یعنی آن سه اسم، آن یک اسم را پوشانیده اند).

سه اسم ظاهر عبارتند از: الله و تبارک و سبحان. هر کدام از این سه، چهار رکن دارند که می شود دوازده رکن. سپس خلق کرد برای هر رکن از آن ها، سی اسم که فعل های منسوب به آن ها، هستند که عبارتند از: رحمان، رحیم، ملک، قدّوس، خالق، بارئ، مصوّر، بدیع، رفیع، جلیل، کریم، رازق، محیی، ممیت، باعث، وارث.

این اسم ها و آن چه از اسماء حسنیا است تا برسد به سیصدو شصت اسم، همگی نسبت های آن سه اسم هستند. و این سه اسم ارکان و حجاب های آن اسم واحد هستند که به وسیله این سه اسم، مکنون و مخزون شده است. و این است سخن خدا که می فرماید: «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏[1]».

ترجمه سخن علامه مجلسی(ره): بیان: بدان که این روایت از متشابهات اخبار و غوامض اسراری است که تأویل آن را نمی داند مگر خداوند و راسخون در علم. و سکوت از تفسیر آن، و اقرار به عجز از فهم آن، اصوب، اولی، احوط و سزاوارتر است.

با پیروی از کسانی که در این حدیث بحث کرده اند، ما نیز به عنوان احتمال، یک وجه را ذکر می کنیم:

پس می گوئیم: در برخی نسخه ها «أَنَّ اللَّهَ خَلَق اسماءً بالحروف…» آمده و در برخ دیگر با صیغه مفرد «اسماً» آمده است و این دومی اظهر است. گویا اولی مبتنی بر این می شود که چون آن اسم چهار جزء دارد و هر جزء یک اسم است و لذا صیغه جمع بر آن اطلاق شده است.

و عبارت «بالحروف غیر منعوت»، در برخی نسخه ها از آن جمله نسخه کافی، «غیر متصّوت» آمده است.

و فقرات بعد از آن (از نظر ادبی) دو احتمال دارد: احتمال دارد حال باشد از فاعل «خَلقَ». و احتمال دارد حال باشد از «اسماً».

و آن چه در اکثر نسخه های توحید (صدوق) آمده «خلق اسماً بالحروف و هو عزّ و جلّ بالحروف غیر منعوت»، و این، احتمال اول را تایید می کند….

ترجمه سخن علامه طباطبائی(ره): توضیح: ایشان در این مبحث در دو جای سخن مجلسی(ره) علامت گذاشته که در چاپ بحار، اولی شماره 3 و دومی به شماره 4، چاپ شده است. شماره 3 در آخر جمله «علی سبیل الاحتمال» قرار دارد. و شماره 4 در پایان سخن مجلسی که نقل کردیم. می فرماید:

3- مراد از روایت این است که ذات متعال خداوند اجلّ از آن است که مفاهیم اسم ها بتواند بر آن احاطه کند. در پیشگاه او هر اسم و هر رسم ساقط می شود. و نیز مراد این است که برای معانی اسم ها نوعی تاخّر از خدا هست که از این «تأخّر» با کلمۀ «خلق» تعبیر کرده است. و نیز مراد این است که در میان اسم ها، مراتب و درجات هست.

و ما این روایت را در رساله «الصّفات» از رساله های هفتگانه تا حدودی شرح کرده ایم.

4- این (یعنی آن چه در نسخه توحید صدوق آمده) از قبیل نقل به معنی است که یکی از راویان مطابق گمان خود برای اصلاح معنی، مرتکب شده است. با این که آشکارا با دیگر فقرات حدیث، منافات دارد.

بررسی: علامه طباطبائی، یکی از نسخه های این حدیث را دستکاری شده، می داند. اما باید گفت سرتاسر این حدیث، جعل محض است که خلاصۀ این مطلب به شرح زیر است:

1- پیام این حدیث، با هیچ حدیث دیگری تایید نشده است.

2- موضوع به این بزرگی که یک اصل بزرگ و اساسی را در دین تاسیس می کند، تنها با یک حدیث (خبر واحد)، کاملاً نامشروع و ممنوع است. برای تاسیس چنین اصلی باید دستکم تکیه گاهی از «اخبار متواتر» وجود داشته باشد. و اگر تأمّل شود، این یک نظر و رأی اجماعی است.

3- تعبیرات و ادبیات عجیب و غریب دارد که هیچ تناسبی با ادبیات اهل بیت(ع) ندارند.

4- زایشگاهی برای زایش اسماء از همدیگر باز کرده، که باز با هیچ حدیث دیگری تأیید نشده است. و این نیز یک اصل بزرگ دیگر است که نیازمند نصّ قرآن یا دستکم اخبار متواتر است.

5- تناقضات:

الف: اسم است اما قابل تلفظ به حروف نیست. پس چیست؟ آیا یک مخلوقی است که در کنار دیگر مخلوقات و از قبیل، اشیاء، انسان، ملک، جن، روح و…؟!

ب: اقطار و ابعاد ندارد، اما جزء و اجزاء دارد-!؟! تناقضی صریح تر ازاین در عالم امکان، وجود ندارد.

ج: اجزاء دارد، اما حد و حدود ندارد!؟! که باز تناقضی صریح تر از این در عالم امکان، وجود ندارد.

4- تعبیرات عوامانه دارد:

الف: «تبارک» که یک صیغه فعل است، اسم نامیده شده.

ب: «لا تأخذه سنةٌ» یک جمله است، یک اسم، نامیده شده.

ج: «لا تأخذه..- ولا نوم» باز یک جمله است یک اسم نامیده شده.

5- در شمارش اسماء، کلمه «بارئ» دو بار آمده و تکرار شده.

6- در پایان می گوید: و همین است سخن خدا که می فرماید: «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى». آیا در این آیه تأسیس اصل های مذکور و دایر کردن زایشگاه برای اسماء و…. مشاهده می شود؟ اشاره ای یا ایمائی بر آن ها در آن هست؟ هیچ رابطه ای میان آیه و محتوای این حدیث، هست؟ مگر درست است هر کس سخن مشروح با ابعاد اصلی و فرعی مختلف بگوید آن گاه برای تأیید حرف هایش یک آیه را نیز بخواند-؟

و اما جاعل این حدیث و انگیزه جعلش: سند حدیث چنین است: دقّاق از کلینی، از علی بن محمد، از صالح بن ابی حمّاد، از حسین بن یزید، از ابن بطائنی، از ابراهیم بن عمر، از امام صادق(ع). ‏

صالح بن ابی حمّاد: در منابع رجال تضعیف شده و در روایت های او، توقف می کنند.

حسین بن یزید: شخص شاعر بوده و متهم به غلوّ است. و نقل همین حدیث نیز به افکار غالیانه او دلالت دارد.

ابن البطائنی: این عنوان که به معنی «فرزند بطائنی» است، هم به علی بن ابوحمزه بطائنی اطلاق می شود و هم به پسرش حسن. و خود کلینی(ره) در کافی باب «حدوث الاسماء» ج1 ص112- سند را چنین آورده است… حسین بن یزید از حسن بن علی بن ابی حمزه، از ابراهیم بن عمر. بنابراین مراد از «ابن البطائنی، حسن است.

پدرش از سران بزرگ واقفیه و از موسسین اصلی مذهب وقف، است و خودش نیز واقف بن الواقف است و هر دو دشمن سرسخت امام رضا(ع) که اکثریت شیعه را نگذاشتند به آن امام معتقد شوند و امام(ع) را خانه نشین کردند، اگر سفر خراسان که امام سیلی عظیم در بستر امامت از مدینه تا مرو به راه انداخت، نبود، امامت در مدینه کاملاً منزوی شده بود.

علمای ما آن بخش از حدیث های علی بن ابی حمزه که به پیش از یاغی شدنش، مربوط است را گاهی می پذیرند. اما این حسن که پسر اوست، علمای رجال به او لقب «رجل سوء»، «کذّاب»، «ملعون»، «واقف بن واقف» داده اند.

آیا با حدیث چنین کذّاب، ملعون، رجل سوء، می توان اصل های بدان بزرگی و اساسی را در دین تاسیس کرد؟!

برخی از علما که به محور دعای کبیر و به محور همین آیه که عنوان اسماء حسنیا در آن آمده، کتاب هائی نوشته اند، در ضمن سری هم به همین حدیث زده اند. زیرا در آخر آن، آیه و عنوان اسماء حسنیا آمده است.

مرحوم مجلسی نیز که همیشه می کوشد هیچ حدیثی را رد نکند، علم آن را به خدا واگذار کرده و توجه نکرده محتوای حدیث، اصل هائی را تاسیس می کند که از بدعت ترین بدعت ها است.

اما برخی از صدرویان ما به این حدیث، شرح مستقل نوشته اند و آن را مائده آسمانی برای تخیلات ارسطوئی و محی الدینی و صدروی خود می دانند.

و شگفت این که مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (قدس سره) این حدیث را پایۀ اساسی خدا شناسی قرار داده است.

علامه طباطبائی می گوید: «و انّ لمعانی الاسماء نحو تأخّرٍ عنه»: برای معانی اسماء نوعی تأخّر از خدا، است.

این سخن یعنی چه؟

آیا معانی اسماء موجوداتی هستند که وجودشان از وجود خداوند متأخّر است-؟! آن هم «نوعی تأخّر»؟! آیا اول وجود خداوند به وجود آمده و به دنبال آن وجود معانی به وجود آمده اند؟! این لفظ «تأخّر» یعنی چه؟!

پیش تر با ادلّۀ واضح و مبیّن، در شماره های مختلف از این مباحث روشن شد که اساساً خداوند نه اسم دارد و نه صفت. و از بیان امام معصوم دیدیم که «اسمائه تعبیرٌ»: اسم ها اعتباری هستند تا بندگان بتوانند با خداوند رابطه برقرار کنند، و به دلیل عجز بشر اعتبار شده اند.

و همۀ آن بحث ها بر سر الفاظ اسماء نیست، بر سر معانی الفاظ است. طباطبائی(ره) در این سخنش، معانی الفاظ را موجودات و اشیائی می داند که به دنبال وجود خدا موجود شده اند.

و این بینش محی الدین را تداعی می کند که برای خداوند چارت اداری درست می کند و هر اسم را یک خدا می داند که هر کدام با همکاران و کارمندان شان بخشی از جهان را اداره می کنند. و همۀ خدایان این وزارت خانه ها و معاونت ها با کارمندان شان زیر نظر «الله» کار می کنند، و به نظر او فرق میان این صدها خدا با «الله» فقط در تأخّر است[2].

و این حدیث جعلی ملعون بن ملعون، واقف بن واقف، رجل سوء و کذّاب نیز بهانۀ برخی ها شده است.



[1] آیه 110 سوره اسراء

[2] رجوع کنید: محی الدین در آئینه فصوص، ج1 ص663 تا 667. و نیز ج دوم ص367