54- حدیث دیگر دربارۀ اسماء و صفات و «معرفة الله بالله»


54

حدیث دیگر دربارۀ اسماء و صفات و «معرفة الله بالله»

طریق شناخت خدا، فقط تسبیح و تنزیه، است

ج4 ص160 و161 و ص164.

متن حدیث:ابْنُ الْمُتَوَكِّلِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنِ ابْنِ أَبَانٍ عَنِ ابْنِ أُورَمَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ خَالِدِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ اسْمُ اللَّهِ غَيْرُ اللَّهِ‏ وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ وَقَعَ عَلَيْهِ اسْمُ شَيْ‏ءٍ فَهُوَ مَخْلُوقٌ مَا خَلَا اللَّهَ فَأَمَّا مَا عَبَّرَتِ الْأَلْسُنُ عَنْهُ أَوْ عَمِلَتِ الْأَيْدِي فِيهِ فَهُوَ مَخْلُوقٌ وَ اللَّهُ غَايَةُ مَنْ غَايَاهُ [غَايَةٌ مِنْ غَايَاتِهِ‏] وَ الْمُغَيَّا غَيْرُ الْغَايَةِ وَ الْغَايَةُ مَوْصُوفَةٌ وَ كُلُّ مَوْصُوفٍ مَصْنُوعٌ وَ صَانِعُ الْأَشْيَاءِ غَيْرُ مَوْصُوفٍ بِحَدٍّ مُسَمًّى لَمْ يَتَكَوَّنْ فَتُعْرَفَ كَيْنُونَتُهُ بِصُنْعِ غَيْرِهِ وَ لَمْ يَتَنَاهَ إِلَى غَايَةٍ إِلَّا كَانَتْ غَيْرَهُ لَا يَزِلُّ مَنْ فَهِمَ هَذَا الْحُكْمَ أَبَداً وَ هُوَ التَّوْحِيدُ الْخَالِصُ فَاعْتَقِدُوهُ وَ صَدِّقُوهُ وَ تَفَهَّمُوهُ بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يَعْرِفُ اللَّهَ بِحِجَابٍ أَوْ بِصُورَةٍ أَوْ بِمِثَالٍ فَهُوَ مُشْرِكٌ لِأَنَّ الْحِجَابَ وَ الْمِثَالَ وَ الصُّورَةَ غَيْرُهُ وَ إِنَّمَا هُوَ وَاحِدٌ مُوَحَّدٌ فَكَيْفَ يُوَحِّدُ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ عَرَفَهُ بِغَيْرِهِ إِنَّمَا عَرَفَ اللَّهَ مَنْ عَرَفَهُ بِاللَّهِ فَمَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ بِهِ فَلَيْسَ يَعْرِفُهُ إِنَّمَا يَعْرِفُ غَيْرَهُ لَيْسَ بَيْنَ الْخَالِقِ وَ الْمَخْلُوقِ شَيْ‏ءٌ وَ اللَّهُ خَالِقُ الْأَشْيَاءِ لَا مِنْ شَيْ‏ءٍ يُسَمَّى بِأَسْمَائِهِ فَهُوَ غَيْرُ أَسْمَائِهِ وَ الْأَسْمَاءُ غَيْرُهُ وَ الْمَوْصُوفُ غَيْرُ الْوَاصِفِ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُؤْمِنُ بِمَا لَا يَعْرِفُ فَهُوَ ضَالٌّ عَنِ الْمَعْرِفَةِ لَا يُدْرِكُ مَخْلُوقٌ شَيْئاً إِلَّا بِاللَّهِ وَ لَا تُدْرَكُ مَعْرِفَةُ اللَّهِ إِلَّا بِاللَّهِ وَ اللَّهُ خِلْوٌ مِنْ خَلْقِهِ وَ خَلْقُهُ خِلْوٌ مِنْهُ وَ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً كَانَ كَمَا أَرَادَ بِأَمْرِهِ مِنْ غَيْرِ نُطْقٍ لَا مَلْجَأَ لِعِبَادِهِ مِمَّا قَضَى وَ لَا حُجَّةَ لَهُمْ فِيمَا ارْتَضَى لَمْ يَقْدِرُوا عَلَى عَمَلٍ وَ لَا مُعَالَجَةٍ مِمَّا أَحْدَثَ فِي أَبْدَانِهِمُ الْمَخْلُوقَةِ إِلَّا بِرَبِّهِمْ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يَقْوَى عَلَى عَمَلٍ لَمْ يُرِدْهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ زَعَمَ أَنَّ إِرَادَتَهُ تَغْلِبُ إِرَادَةَ اللَّهِ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ. [1]

متن سخن علامه مجلسی(ره):أقول لا يخفى أن هذا الوجه و ما أوردته سابقا من الاحتمالات التي سمحت بها قريحتي القاصرة لا يخلو كلّ منها من تكلّف(1) و قد قيل فيه وجوه أخر أعرضت‏ عنها صفحاً لعدم موافقتها لأصولنا.

و الأظهر عندي أنّ هذا الخبر موافق لما مرّ و سيأتي في كتاب العدل أيضا من أنّ المعرفة من صنعه تعالى و ليس للعباد فيها صنع و أنّه تعالى يهبها لمن طلبها و لم يقصر فيما يوجب استحقاق إفاضتها و القول بأنّ غيره تعالى يقدر على ذلك نوع من الشرك في ربوبيّته و إلهيّته فإنّ التوحيد الخالص هو أن يعلم أنهّ تعالى مفيض جميع العلوم و الخيرات و المعارف و السعادات كما قال تعالى ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ فالمراد بالحجاب إمّا أئمة الضلال و علماء السوء الذين يدّعون أنهم يعرفونه تعالى بعقولهم و لا يرجعون في ذلك إلى حجج الله تعالى فإنّهم حجب يحجبون الخلق عن معرفته و عبادته تعالى فالمعنى أنّه تعالى إنّما يعرف بما عرف به نفسه للناس لا بأفكارهم و عقولهم أو أئمة الحق ایضاً فانّه لیس شأنهم الاّ بیان الحقّ للناس فأما إفاضة المعرفة و الإيصال إلى البغية فليس إلاّ من الحق تعالى كما قال سبحانه إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ و يجري في الصورة و المثال ما مرّ من الاحتمالات.

متن سخن علامه طباطبائی(ره):و لقدأنصف رحمه الله في الاعتراف بأن الرواية لاتتضح بما أورده من الوجوه، و أما ما استظهره من أن المراد بها ما ورد في الاخبار من أنه لاصنع لغيره تعالى في المعرفة فهو أهون من الوجوه السابقة فان مدلول تلك الاخبار بيان أن الفاعل للمعرفة هو الله سبحانه و أما نفى الواسطة و الوسيلة من البين فلا، كيف والقرآن صريح في أن التقوى و الانابة و التدبر و التفكر و التعقل و كذا الانبياء و الملائكة و الائمة وسائل لمعرفة الله في آيات كثيرة و قد قال في خصوص القرآن «يهدى به الله من اتبع رضوانه» الاية، فالروايات المذكورة لا تنفى الواسطة بهذا المعنى. و أما هذه الرواية فهى صريحة في نفى الواسطة، و فى أنه تعالى معروف بذاته و كل شئ سواه معروف معلوم به على خلاف ما اشتهر أن الاشياء تعرف بذاتها أو صفاتها أو آثارها و أن الله يعرف بالاشياء فالرواية تحتاج في بيانها إلى اصول علمية عالية غير الاصول الساذجة المعمولة المذكورة في الكتاب، و لايضاحها محل آخر.

ترجمۀ حدیث: عبدالاعلی می گوید: امام صادق(ع) فرمود: اسم خدا، غیر از خدا است. و هر شیئ که بتوان به آن شیئ گفت، مخلوق است مگر خدا. هر چیزی که زبان ها از آن تعبیر کنند (یعنی هر چیزی که زبان ها آن را بسازند= الفاظ و کلمات)، یا هر چیزی که دست ها در آن ها عمل کند، پس آن مخلوق است. و «اللَّهُ غَايَةُ مَنْ غَايَاه»- این جمله را فعلاً ترجمه نمی کنم زیرا عمده بحث بر سر همین جمله است- در حالی که شیئ غایتمند غیر از غایت است. و غایت موصوف است، و هر موصوف، مصنوع است. و آفرینندۀ اشیاء با هیچ حدّی موصوف نمی شود، حدّ با هر نام و عنوان. او به وجود نیامده (ازلی است) تا به وجود آمدنش کار شیئ دیگر باشد. و دربارۀ خدا به هیچ نتیجۀ شناختی، رسیده نمی شود، مگر این که او غیر از آن نتیجه است (یعنی در چیستی خداوند به هر نتیجه ای برسید، خدا آن نیست، آن مخلوق ذهن شماست).

[توضیح: 1- لفظ «یُتناه» با صیغه مجهول، است 2- لفظ غایة در این جمله با غایت در جمله پیشین فرق دارد؛ در آن جا به معنی «پایان امتداد» است و در این جمله به معنی نتیجه است].

هرگز نمی لغزد کسی که این حکم را بفهمد. این است توحید خالص پس به آن معتقد باشید، آن را تصدیق کنید و بفهمید باذن الله عزّ و جلّ.

و هر کس گمان کند که خدا را با حجاب یا با صورت و یا با مثال، می شناسد، او مشرک است. زیرا حجاب، مثال و صورت، غیر از او هستند.

او واحد و موحَّد است. پس چگونه او را توحید می کند کسی که گمان می کند او را به وسیلۀ غیر او شناخته است.

جز این نیست کسی خدا را شناخته است که او را با خود او بشناسد. پس هر کس او را با خودش نشناسد، او را نشناخته است، غیر او را شناخته است.

بین خالق و مخلوق، شیئ دیگری نیست (شیئ سومی نیست تا مخلوقات را از آن شیئ سوم آفریده باشد) و خدا اشیاء را آفریده نه از چیزی.

خداوند با اسمائش موسوم می شود، او غیر از اسمائش است و اسماء نیز غیر از او هستند. و واصف (یعنی اسم و صفت، که هر کدام صفتی را بر خداوند نسبت می دهند) غیر از موصوف (خدا)، است.

پس هر کس گمان کند که به آن چه نمی شناسد ایمان دارد، او از شناخت خدا گمراه است.

[توضیح: در فقرات بالاتر فرمود: در شناخت چیستی خدا به هر نتیجه ای برسید، آن خدا نیست. یعنی ذات خدا به هیچ وجه قابل شناخت نیست. و این که در این جا می فرماید: اگر کسی بدون شناخت، به خدا ایمان داشته باشد، گمراه است. یعنی شناخت ذات محال است اما شناخت او با همین طریق که هر صفت از او سلب شود، او پایانمند و غایتمند تلقی نگردد، و از هر آن چه دربارۀ ذاتش به ذهن برسد منّزه دانسته شود، و همچنین سلب های دیگر. این شناخت سلبی باید باشد و بدون آن گمراهی است.]

و هیچ مخلوقی چیزی را (درباره خدا) درک نمی کند مگر با خود خدا (نه با حجاب، صورت و مثال). و شناخت خدا حاصل نمی شود مگر با خود خدا.

و خداوند خالی از مخلوق ها است و مخلوق ها نیز خالی از او هستند (خدا در همه جا هست اما جائی را اشغال نمی کند، با همه چیز هست نه به معنی ظرف و مظروف. زیرا میان ظرف و مظروف سنخیّت لازم است و خداوند متعال با هیچ چیزی همسنخ نیست).

و وقتی که اراده کند چیزی را آن چیز به وجود می آید همان طور که اراده کرده، با اَمر او بدون نطق.

از آن چه قضا کرده، برای بندگانش پناهگاهی نیست. و در آن چه به آن راضی شده، جای اعتراضی برای بندگان نیست. در بدن های مخلوقه شان نه قدرت عمل دارند و نه قدرت معالجه، مگر با خواست پروردگارشان. پس هر کس گمان کند که بر عملی که خدای عزّ و جلّ اراده نکرده، توانمند است پس گمان کرده که اراده اش بر ارادۀ خدا غلبه می کند. تبارک الله ربّ العالمین.

ترجمه سخن علامه مجلسی(ره): مقدمه: مرحوم مجلسی چهار و نیم صفحه در تفسیر این حدیث به ویژه درباره جملۀ «اللَّهُ غَايَةُ مَنْ غَايَاه» توضیح داده است در آخر صفحه سوم می گوید:

اقول: مخفی نماند این وجه اخیر و نیز آن چه پیش از آن به عنوان احتمالات بیان کردم، مطالبی هستند که بر قریحۀ قاصر من رسیده اند که هیچ کدام از آن ها خالی از تکلّف نیستند. در این باره وجوه دیگری نیز گفته اند چون با اصول ما (شیعه) موافقت نداشتند از آوردن آن ها خود داری کردم.

و آن چه به نظر من اظهر است این است که: این حدیث موافق است با آن چه گذشت (یعنی موافق است با خطبه امام رضا-ع- که در مبحث شماره 38 به شرح رفت و حدیث های مبحث شماره 39 و امثال شان). و در کتاب عدل خواهد آمد که «شناخت» از صنع خداوند متعال است و بندگان را در آن صنعی نیست. و خداوند شناخت را به هر کس که بخواهد هبه می کند. و در آن چه که موجب استحقاق اعطای شناخت می شود، کوتاهی نکرده است.

و باور به این که «غیر از خداوند کسی قادر به این است» نوعی از شرک است در ربوبیّت خدا و در الهیّة او. زیرا توحید خالص آن است شخص بداند که خداوند افاضه کنندۀ همۀ علوم و خیرات و معارف و سعادات است همانطور که خودش فرموده است: «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِك[2]». پس مراد از حجاب، ائمّه ضلال و علماء سوء هستند؛ آنان که ادعا دارند خدا را به وسیلۀ عقل هایشان می شناسند. و در این (راه خدا شناسی) به حجج خداوند متعال مراجعه نمی کنند. پس آنان حجاب هائی هستند که مردم را از شناخت خدا و عبادت او باز می دارند.

پس معنی حدیث چنین می شود: خدای متعال فقط به آن وسیله ای شناخته می شود که خودش از آن طریق خودش را برای مردم معرفی کرده است. نه با افکارشان و عقول شان. و حتی نه از طریق ائمّۀ حق، زیرا شأن ائمه(ع) فقط بیان حق است بر مردم. و اما افاضۀ شناخت، و رسانیدن به هدف، نیست مگر از ناحیه خدای متعال. همان طور که فرموده است: «إِنَّكَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْت‏[3]». و دربارۀ صورت و مثال، آن احتمالات می آید که قبلاً بیان شد.

ترجمه سخن علامه طباطبائی(ره): مقدمه: مرحوم طباطبائی، آن جا که مرحوم مجلسی می گوید «این احتمالات که من دادم همگی خالی از تکلّف نیستند» شماره پاورقی را گذاشته و به شرح زیر مرقوم فرموده است:

بتحقیق مجلسی رحمه الله انصاف نموده اعتراف کرده است که حدیث مورد بحث، با آن وجوهی که او آورده، واضح نمی شود. و اما آن استظهار که (بعد از این اعتراف) کرده و می گوید: «مراد حدیث این است که غیر از خداوند هیچ کسی در شناخت، صنع ندارد»، سست تر از وجوه قبلی است. زیرا آن حدیث ها بیان می کنند که فاعل شناخت، خداوند سبحان است. اما واسطه و وسیله را در آن میان، نفی نمی کنند.

چگونه چنین چیزی ممکن است؟! در حالی که در آیه های فراوان، تصریح دارد که تقوی و انابه و تدبّر و تفکّر و تعقّل و نیز انبیاء و ملائکه و ائمّه، وسیله هائی هستند بر شناخت خدا.

و در خصوص قرآن فرموده است: «يَهْدي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ[4]». پس روایات مذکور واسطه به این معنی را نفی نمی کنند.

اما این حدیث (مورد بحث) صریح است در نفی واسطه، و صریح است که خداوند متعال شناخته می شود به وسیله ذات خودش، و هر چیز دیگر غیر از او شناخته و معلوم می شود به وسیله او. بر خلاف آن چه مشهور شده است که «اشیاء به وسیله خودشان و صفات شان و آثارشان، شناخته می شوند. و خداوند به وسیله اشیاء شناخته می شود».

پس این حدیث در تفسیرش، نیازمند اصول علمیّۀ عالیه است، غیر از اصول ساذجه (بی ارزش و پیش پا افتاده) که در این کتاب (بحار) بطور معمول ذکر می شوند. و برای ایضاح آن اصول علمیه عالیه، محل دیگر لازم است.



[1] ظاهراً این همان حدیث است که علامه طباطبائی در مبحث شماره 39 به آن تکیه کرده بود

[2] آیه 79 سوره نساء

[3] آیه 56 سوره قصص

[4] آیه 16 سوره مائده