45- دربارۀ علم، قدرت، سمع و بصر خداوند متعال

45

دربارۀ علم، قدرت، سمع و بصر خداوند متعال

ج4 ص71 و72.

متن حدیث:مَاجِيلُويهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الطَّيَالِسِيِّ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَقُولُ لَمْ يَزَلِ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ رَبُّنَا وَ الْعِلْمُ ذَاتُهُ وَ لَا مَعْلُومَ وَ السَّمْعُ ذَاتُهُ وَ لَا مَسْمُوعَ وَ الْبَصَرُ ذَاتُهُ وَ لَا مُبْصَرَ وَ الْقُدْرَةُ ذَاتُهُ وَ لَا مَقْدُورَ فَلَمَّا أَحْدَثَ الْأَشْيَاءَ وَ كَانَ الْمَعْلُومُ وَقَعَ الْعِلْمُ مِنْهُ عَلَى الْمَعْلُومِ وَ السَّمْعُ عَلَى‏ الْمَسْمُوعِ وَ الْبَصَرُ عَلَى الْمُبْصَرِ وَ الْقُدْرَةُ عَلَى الْمَقْدُورِ قَالَ قُلْتُ فَلَمْ يَزَلِ اللَّهُ مُتَكَلِّماً قَالَ إِنَّ الْكَلَامَ صِفَةٌ مُحْدَثَةٌ لَيْسَتْ بِأَزَلِيَّةٍ كَانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا مُتَكَلِّمَ.

متن سخن علامه مجلسی(ره):بيان: قوله(ع) وقع العلم منه على المعلوم أي وقع على ما كان معلوما في الأزل و انطبق عليه و تحقق مصداقه و ليس المقصود تعلّقه به تعلّقا لم يكن قبل الإيجاد. أو المراد بوقوع العلم على المعلوم العلم به على أنه حاضر موجود و كان قد تعلق العلم به قبل ذلك على وجه الغيبة و أنه سيوجد و التغير يرجع إلى المعلوم لا إلى العلم. و تحقيق المقام أن علمه تعالى بأنّ شيئا وجد هو عين العلم الذي كان له تعالى بأنه سيوجد فإن العلم بالقضية إنما يتغيّر بتغيّرها و هو إما بتغيّر موضوعها أو محمولها و المعلوم هاهنا هي القضية القائلة بأن زيدا موجود في الوقت الفلاني و لا يخفى أن زيدا لا يتغيّر معناه بحضوره و غيبته نعم يمكن أن يشار إليه إشارة خاصة بالموجود حين وجوده و لا يمكن في غيره و تفاوت الإشارة إلى الموضوع لا يؤثر في تفاوت العلم بالقضية و نفس تفاوت الإشارة راجع إلى تغير المعلوم لا العلم.

متن سخن علامه طباطبائی(ره): العلم الذى لا يتغير حاله مع وجود المعلوم الخارجى و عدمه و قبله و بعده كما هو لازم هذا البيان علم كلى و سيأتى طعن المؤلف على من يقول به، و الحق أن علمه تعالى حضورى لاحصولى و تفصيل بيانه في محله و عليه ينبغى أن يوجّه الخبر لا على العلم الحصولى.

ترجمۀ حدیث: ابو بصیر می گوید: شنیدم از امام صادق(ع) که می فرمود: خداوند (جلّ و عزّ) پروردگار ما، از اَزل بود، علم ذاتش بود در حالی که معلومی وجود نداشت، سمع ذاتش بود در حالی که مسموعی وجود نداشت، بصر ذاتش بود در حالی که چیز قابل مشاهده ای وجود نداشت، قدرت ذاتش بود در حالی که مقدوری وجود نداشت. آن گاه که اشیاء را احداث کرد و «معلوم»، به وجود آمد علم او بر معلوم واقع شد. و سمع بر مسموع، و بصر بر مُبصَر، و قدرت بر مقدور.

ابو بصیر می گوید: گفتم: پس همچنان از اَزل متکلّم بود؟ فرمود: کلام صفت حادث شده است اَزلی نیست، خداوند بود و متکلَّم (سخن) وجود نداشت.

ترجمۀ سخن علامه مجلسی(ره): بیان: سخن امام(ع) که می فرماید «وقع العلم منه علی المعلوم»، یعنی واقع شد بر آن چه از اَزل معلوم بود که مصداقش محقق گشت و با آن منطبق شد. و مقصود این نیست که علم بر معلوم تعلّق یافت، تعلّقی که قبل از ایجادِ معلوم، نبود.

یا مراد از «وقوع علم بر معلوم»، علم بر حضور معلوم است که موجود شده (و قبلاً موجود نبود)، پیش از آن علم به وجود آن بر وجه غیبت بود که به وجود خواهد آمد. (علم خدا بر معلوم غایب، بود و اینک بر معلوم حاضر است. و گمان نکنید که تغییری در علم خدا حاصل شده. زیرا:) تغیّر در معلوم رخ داده نه در علم خدا.

و تحقیق این مطلب این است که: علم خدای متعال بر این که «چیزی به وجود آمد» عین همان علم است که بود بر این که «آن چیز به وجود خواهد آمد»، (و هیچ تغییری در علم حاصل نشده). زیرا علم به یک قضیّه و گزاره، فقط با تغییر آن قضیّه، تغییر می یابد. و تغییر قضیه یا با تغییر موضوع آن است و یا با تغییر محمول آن.

و معلوم، در این جا عبارت است از قضیه ای که می گوید: «زید موجود است در فلان وقت». آن گاه که زید به وجود می آید، (موضوع این قضیه که «زید» است تغییر نمی یابد. زیرا) بدیهی است که معنای زید با حضور و غیبتش تغییر نمی یابد. بلی درست است: وقتی که او وجود دارد اشاره به او ممکن است، اشاره ای که در حین عدم وجودش، ممکن نبود.

و تفاوت اشاره بر موضوع، در علم به آن موضوع، تفاوتی را در علم به قضیه، ایجاد نمی کند. و خود تفاوت اشاره، بر می گردد به تغیّر معلوم، نه به تغیّر علم.

ترجمۀ سخن علامه طباطبائی(ره): علمی که با وجود خارجی معلوم و عدم آن، یا پیش از وجودش و بعد از وجودش، تغییر نمی یابد، «علم کلّی» است. همان طور که لازمۀ این بیان مجلسی نیز همین است. و در (مباحث بعدی) خواهد آمد که مؤلف (مجلسی) به کسی که چنین نظری دارد، ایراد خواهد گرفت.

و حق این است که: علم خداوند متعال حضوری است نه حصولی. و سزاوار است که این حدیث بر اساس آن (علم حضوری) توجیه شود نه بر اساس علم حصولی. تفصیل این مطلب در محل خود.

بررسی: می فرماید: 1- آن علم خدا که تغییر نمی یابد، علم کلّی است. و لازمه سخن مجلسی نیز همین است.

اما مراد مجلسی این نیست که خداوند دو نوع علم دارد: یک علم کلّی دارد که تغییر نمی یابد. و بر هر چیزی که در خارج وجود دارد نیز علم دارد و این علم دوم با تغییر موجود خارجی، تغییر می یابد.

مثال: درختی که قرار است به وجود بیاید و هنوز نیامده، علم خدا بر آن درخت، علم کلّی است و این علم کلّی هرگز تغییر نمی کند اما وقتی که درخت به وجود می آید، خداوند به آن درخت جزئی خارجی، علم جزئی دارد. وقتی که آن درخت خشک شده و پوسیده می شود، علم خدا نیز به درخت پوسیده هست که باز جزئی است و دیگر علم جزئی به آن درخت سبز، وجود ندارد.

و به عبارت خلاصه تر: مجلسی نمی گوید علم خدا بر مراحل وجودی آن درخت، متغیر است به حسب تغییرات درخت.

بل می گوید: چون علم خدا پیشاپیش بر همه مراحل وجودی درخت در خارج، بود این علم تغییر نمی کند.

2- می فرماید: مجلسی(ره) این نظر را در مباحث آینده، رد کرده است در حالی که همین سخنش آن را لازم گرفته است.

درست است و حق با علامه طباطبائی است اگر بخواهیم مسئله را با عینک منطق ارسطوئی بررسی کنیم.

اما موضوع این بحث، یک موضوع فلسفی است نه موضوعی از موضوعات علم ذهن شناسی و مفاهیم شناسی.

پیش تر بیان شد که منطق ارسطوئی (بر خلاف نظر مخالفینش از جمله دکارت) یک منطق صحیح است لیکن منطق علم ذهن شناسی و مفاهیم شناسی است، نه منطق فلسفه. و به کارگیری آن در فلسفه که کارش شناخت جهان واقعی است که در خارج از ذهن وجود عینی دارد، یک کار نادرست است. ارسطوئیان باید از عرصۀ ذهن خارج نشوند و درباره موجودات واقعی (از خدا تا همه چیز) نظر ندهند. زیرا ناچار می شوند که جهان واقعی را وارونه کنند که کرده اند.

کلّی یک برداشت ذهنی از موجودات خارجی است. کلّی وجود خارجی یعنی وجود واقعی ندارد، ذهن آن را می سازد. کلّی فقط یک اعتبار و «فرض» است گرچه اعتبار و فرض درست، است. و کاملاً مورد نیاز اندیشه بشری است.

علم کلّی: کسی که کشور چین را ندیده است، او علم کلی دارد که کشوری به نام چین وجود داد، دارای سرزمین، شهرها، روستاها و… این علم او نسبت به آن کشور، کلی است که به جزئیات موجود که واقعاً در آن جا وجود دارند علم ندارد. وقتی که به آن کشور می رود بر جزئیاتی که در آن جا می بیند علم پیدا می کند.

بدیهی است با پیدایش علم جزئی، تغییراتی نیز در آن علم کلی پیش خواهد آمد. زیرا بخش هائی از آن علم کلی مطابق واقعیت خارجی خواهد بود و بخش هائی نیز غیر مطابق. و آن شخص به اشتباهات خود در علم کلی که داشت پی خواهد برد.

اما علم خدا، علم خدا است و (نعوذ بالله) هیچ خللی در آن نیست. پس با پدید شدن اشیاء هیچ تغییری در علم خدا حاصل نخواهد شد. حتی با تغییرات بعدی آن اشیاء باز تغییری در علم او، رخ نخواهد داد. زیرا همۀ آن تغییرات نیز پیشاپیش در آن علم خدا معلوم بود.

اما مجلسی(ره) نام این علم را «علم کلّی» نمی گذارد. زیرا:

1- کلی همان طور که بیان شد یک برداشت ذهنی است و ذهن، مخلوق خداست و خداوند از داشتن ذهن منزّه است. و سخن امام رضا(ع) را در مبحث 38 دیدیم که فرمود: کیف یجری علیه ما هو اجراه؟

2- موضوع بحث حدیث که فرمایش امام صادق(ع) است، علم خدا است. علم خدا که واقعیت خارجی دارد، نه صرفاً یک مفهوم ذهنی باشد.

خود ارسطوئیان معتقد هستند که علم خدا عین ذاتش است. اگر علمش یک مفهوم صرف باشد ذاتش (نعوذ بالله) نیز یک مفهوم صرف ذهنی می شود. همان طور که ملاصدرا دچار این بینش نادرست شده و در اسفار، دو باب (و بخشی از باب دیگر) بدین عنوان تخصیص داده: «اعلم انّ واجب الوجود کلّ الاشیاء». و استدلال کرده است: اگر چیزی را از خدا سلب کنید خداوند مرکّب می شود. زیرا از یک طرف می گوئید: خدا هست. و از طرف دیگر می گوئید خدا درخت نیست. در این صورت خدا را از دو جنبه «هست» و «نیست» مرکب کرده اید. یعنی خداوند از دو مفهوم مرکب می شود.

در کتاب «نقد مبانی حکمت متعالیه» عرض کرده ام: در عالم وجود یا چیزی بنام «ترکیب و مرکّب» هست یا نیست. اگر نیست پس جائی برای بحث نمی ماند. و اگر هست پس چگونه همه ترکیبات مرکبات را و «کلّ الاشیاء» را عین خدا می داند؟!

او مفهوم خدا را از «ترکیب مفهومی» بریئ می کند، اما خدای واقعی را عین مرکّبات واقعی می کند!!!

مجلسی(ره) برای این که به این درّۀ عمیق جهل سقوط نکند و مخاطبش را نیز به آن وادی هلاکت نکشاند، از آوردن عنوان «علم کلّی» خودداری کرده است. گرچه همین عنوان را با تاویلاتی و توجیهاتی، می توان دربارۀ خدا نیز آورد.

علم حضوری و علم حصولی: مراد مرحوم طباطبائی این نیست که خداوند یک علم حضوری دارد و یک علم حصولی. زیرا علم خدا را عین ذاتش می داند و «حصولی» یعنی پدیده، و هیچ چیزی در ذات خدا پدید نمی شود. مقصودش این است که علم خدا را علم حضوری بدانید و حدیث را بر اساس آن تفسیر کنید.

مرحوم مجلسی نیز در صدد بیان این است که با پدید شدن اشیاء هیچ تغییری در علم خدا حاصل (حصول) نمی شود. لیکن از به کار گیری اصطلاح «حضوری و حصولی» خود داری می کند تا اولاً حتی الامکان از اصطلاحی که در ادبیات قرآن و اهل بیت(ع) وجود ندارد، استفاده نکند و با ادبیات خود آنان سخن شان را تفسیر کند. و ثانیاً ذهن مخاطب دچار اشتباه نشود که تصور کند خدا نیز هم علم حضوری دارد و هم علم حصولی.

وعده: در مبحث شماره 43 که سخن از «صفات الله عین ذاته» بود وعده شد که دربارۀ این حدیث ابو بصیر که موضوع این مبحث است به محور آن موضوع، بحث شود:

در این حدیث عبارت «العلم ذاته.. والسّمع ذاته.. والقدرة ذاته.» آمده. آیا این جملات نصّ است بر این که «صفات الله عین ذاته»؟ در نگاه اول چنین است اما در نگاه دوم و دقیق، روشن می شود که اساساً موضوع این حدیث، صفات نیست، موضوعش «حقیقت علم الله» است. هیچ لفظی از صفت و صفات و نیز هیچ مفهومی از آن، و نیز هیچ اشاره ای بر آن در این حدیث نیست. و لذا مرحوم طباطبائی نیز در ذیل این حدیث چیزی در این باره مرقوم نفرموده در حالی که در همین مبحث شماره 46 که بلافاصله آغاز می شود، بی درنگ حاشیه زده و حدیث آن مبحث را از دلایل «صفات الله عین ذاته» دانسته است.

یک اصل مهم: امام صادق(ع) در این حدیث می فرماید: «فَلَمَّا أَحْدَثَ الْأَشْيَاء»: آن گاه که اشیاء را احداث کرد.

خداوند اصل و اساس کائنات را «اِحداث» کرده است، ایجاد کرده است، ابداء و ابداع کرده است، انشاء کرده است.

و صدها آیه و حدیث بر این گزاره ها داریم.

کائنات نه از چیز دیگر خلق شده اند و نه از وجود مقدس خدا «صادر» شده اند. خدا «مصدر» نیست، «مَبدَأ» نیست؛ هیچ چیزی نه از وجود خدا صادر شده و نه چیزی از وجود مقدس او شروع شده. خدای ارسطوئیان متجزّی است و لذا مرکب هم هست که شرحش گذشت.