43- بحثی در حقیقت صفات خداوند متعال

43

بحثی در حقیقت صفات خداوند متعال.

ج4 ص62.

متن حدیث:الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا عَلِيَّ بْنَ مُوسَى(ع) يَقُولُ لَمْ يَزَلِ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَالِماً قَادِراً حَيّاً قَدِيماً سَمِيعاً بَصِيراً فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ قَوْماً يَقُولُونَ إِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَزَلْ عَالِماً بِعِلْمٍ وَ قَادِراً بِقُدْرَةٍ وَ حَيّاً بِحَيَاةٍ وَ قَدِيماً بِقِدَمٍ وَ سَمِيعاً بِسَمْعٍ وَ بَصِيراً بِبَصَرٍ فَقَالَ(ع) مَنْ قَالَ بِذَلِكَ وَ دَانَ بِهِ فَقَدِ اتَّخَذَ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى وَ لَيْسَ مِنْ وَلَايَتِنَا عَلَى شَيْ‏ءٍ ثُمَّ قَالَ(ع) لَمْ يَزَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَالِماً قَادِراً حَيّاً قَدِيماً سَمِيعاً بَصِيراً لِذَاتِهِ تَعَالَى عَمَّا يَقُولُ الْمُشْرِكُونَ وَ الْمُشَبِّهُونَ عُلُوّاً كَبِيراً.

متن سخن علامه مجلسی(ره):بيان اعلم أن أكثر أخبار هذا الباب تدل على نفي زيادة الصفات أي على نفي صفات موجودة زائدة على ذاته تعالى و أما كونها عين ذاته تعالى بمعنى أنها تصدق عليها أو أنها قائمة مقام الصفات الحاصلة في غيره تعالى أو أنها أمور اعتبارية غير موجودة في الخارج واجبة الثبوت لذاته تعالى فلا نصّ فيها على شي‏ء منها و إن‏ كان الظاهر من بعضها أحد المعنيين الأولين و لتحقيق الكلام في ذلك مقام آخر.

متن سخن علامه طباطبائی(ره): و هذا من عجيب الكلام و دلالة الروايات على عينية الصفات للذات مما لاغبار عليها بمعنى أن لله سبحانه مثلا علما حقيقة بالاشياء لا مجازا و لا أثر العلم و نتيجته و هذا العلم بذاته لا بصفة غير ذاته.

ترجمۀ حدیث: حسین بن خالد می گوید: شنیدم از رضا علی بن موسی(ع) فرمود: خداوند تبارک و تعالی، از اَزل، عالم، قادر، حیّ، قدیم، سمیع و بصیر بود و هست.

گفتم: ای فرزند رسول خدا(ص)، گروهی می گویند: خداوند عزّ و جلّ، از اَزل عالم بود به همراه علم، قادر بود به همراه قدرت، حیّ بود به همراه حیات، قدیم بود به همراه قِدم، سمیع بود به همراه سمع و بصیر بود به همراه بصر.

فرمود: هر کس به آن معتقد باشد و آن را دین خود قرار دهد، پس به همراه خدا خدایان دیگر برگزیده است. و چنین شخصی بر چیزی از ولایت ما نیست.

سپس فرمود: خداوند عزّ و جلّ از اَزل، عالم، قادر، حیّ، قدیم، سمیع و بصیر بود باذاتش. (نه با صفات). منزّه و برتر است از آن چه مشرکان و فرقۀ «مشبّهه» می گویند، برتری کبیر و کبریائی.

ترجمه سخن علامه مجلسی(ره): بیان: بدان که اکثر حدیث های این باب دلالت می کنند بر نفی افزودگی صفات. یعنی دلالت می کنند بر نفی «صفاتی که وجود داشته باشند و بر ذات متعال خدا افزوده شده باشند». اما اگر گفته شود صفات خداوند متعال عین ذاتش است [به یکی از معانی زیر]:

1- یعنی صفات صدق می کنند بر ذات خداوند.

2- صفات خداوند، قائم مقام صفاتی است که در غیر خدا هستند.

3- صفات خداوند، امور اعتباریّه هستند که وجود خارجی ندارند اما واجب الثبوت هستند بر ذات خداوند متعال.

برای هیچ کدام از این معانی [سه گانه] نصّی (در قرآن و حدیث) وجود ندارد. گرچه دو معنی اول و دوم، از ظاهر برخی (از آیات و احادیث) بر می آید. و برای تحقیق این بحث مقام دیگری باید.

ترجمه سخن علامه طباطبائی(ره): این (سخن مجلسی) از عجایب گفتار است؛ و دلالت روایات بر این که «صفات عین ذات هستند»، چیزی است که هیچ غباری بر آن نیست، بدین معنی که خداوند سبحان (مثلاً) حقیقتاً بر اشیاء علم دارد، نه مجازاً. و اَثر علم او و نیز نتیجۀ علمش مجازی نیست. و این علم با ذات او است نه با صفتی غیر از ذاتش.

بررسی: اولاً: بدیهی است که موضوع بحث «علم حقیقی» است و هیچ کسی اعم از عالم و عوام، علم خدا را مجازی نمی داند. و بنا نیست طرفین بحث که هر دو بزرگوار و هر دو علامه هستند، در واضحات بحث کنند.

ثانیاً: علامه مجلسی نمی گوید که دلالتی وجود ندارد، می گوید: دلالت نصّی وجود ندارد.

درست است: او دلالت را به «دلالت ظاهری» منحصر می کند. و این انحصار، دلالت را غبار آلود می کند. اینک حلّ این مسئله که آیا چنین غباری هست یا نیست، با چه طریق ممکن است؟ راه حلّ این مسئله این است که علامه طباطبائی برای نظریه خودش، نصّی بیاورد تا این غبار از بین برود. اما چنین نصّی وجود ندارد.

موضوع اصلی بحث این است: بر اصطلاحِ «صفات خدا عین ذاتش است» که اصطلاح رایج در میان ما است، دلیل نصّی داریم یا نه؟-؟ در آیه ای یا حدیثی آمده است که «صفات الله عین ذاته»؟

حتی در همین حدیث مورد بحث ما، امام رضا(ع) با «لذاته» تعبیر کرده است که ظاهرترین ظهور را همین حدیث دارد. وقتی که این حدیث، نصّ در موضوع ما نیست، تکلیف دیگر ظواهر، روشن است.

اتفاقاً: کسی می تواند بگوید: چون قرآن و اهل بیت(ع) از تعبیر با «صفات الله عین ذاته»، خودداری کرده اند، نشان می دهد که چنین تعبیری را نمی پسندند و گرنه برای شان خیلی آسان بود آن تعبیر را به کار ببرند و مسئله برای همگان تمام شود.

از قضا: اصطلاحِ «صفات خدا عین ذاتش است» خالی از اشکال اساسی نیست. زیرا در عین حال که همۀ صفات زاید بر ذات را نفی می کند، یک صفت بزرگ بر خدا اثبات می کند و آن همین اصطلاح است که دقیقاً صفتِ خدا می شود. که: صفت خداوند این است که همه صفاتش عین ذاتش است. در نتیجه خداوند (نعوذ بالله) مرکّب می شود از ذات و از همین صفت بزرگ.

و این است حکمت پرهیز آنان از چنین اصطلاحی.

باید طوری تعبیر شود که نتیجه اش اثبات این صفت هم نباشد.

بهتر است، بل وظیفۀ واجب و مسلّم است که در این باره از خود اهل بیت(ع) پیروی کنیم که با جدّی ترین و نصّ ترین بیان فرموده اند:

1- در خطبه امام رضا(ع) که در مبحث شماره 38 به شرح رفت، امام فرمود: «فاسمائه تعبیرٌ».- و صفات همان اسماء هستند. مثلاً قادر هم اسم است و هم صفت، همچنین همۀ اسماء و صفات.

2- احادیث باب «حدوث اسماء» و احادیث باب «معانی الاسماء و اشتقاقها» در کافی به ویژه حدیث شماره 7 همین باب دوم که در ذیل آن امام جواد(ع) می فرماید: «فقولک إِنَّ اللَّهَ قَدِيرٌ خَبَّرْتَ أَنَّهُ لَا يُعْجِزُهُ شَيْ‏ءٌ فَنَفَيْتَ بِالْكَلِمَةِ الْعَجْزَ وَ جَعَلْتَ الْعَجْزَ سِوَاهُ وَ كَذَلِكَ قَوْلُكَ عَالِمٌ إِنَّمَا نَفَيْتَ بِالْكَلِمَةِ الْجَهْلَ وَ جَعَلْتَ الْجَهْلَ سِوَاهُ…[1]».

یعنی: خدا قادر است= عجز به ساحت مقدس او راه ندارد.

خدا عالم است= جهل بر ساحت مقدس او راه ندارد.

و همچنین دیگر اسماء و صفات.

3- سنت و سبک و ادبیات قرآن و اهل بیت(ع) این است که: همیشه دربارۀ خداوند متعال، تعاریف و تعبیرهای «سلبی» را به کار می گرفتند، و گزاره های «ایجابی» را نیز به معنی سلبی تفسیر می کنند (همان طور که در حدیث بالا دیدیم). زیرا قضیه ها، گزاره ها و احکام ایجابی، صفت یا صفاتی را بر خدا اثبات می کنند.

4- و مهم تر این که در مبحث شماره 54 خواهیم دید که امام صادق(ع) می فرماید: «يُسَمَّى بِأَسْمَائِهِ فَهُوَ غَيْرُ أَسْمَائِه». که اسماء همان صفات هستند غیر او هستند. بنابراین؛ اصطلاح «صفات خدا عین ذاتش هستند» با اشکال اساسی مواجه است.

تذکّر: در این باره حدیثی هست که ابوبصیر از امام صادق(ع) نقل کرده، در نگاه اول گمان می شود که نصّ است بر این که صفات خداوند عین ذاتش است. این حدیث موضوع مبحث شماره 45 ما است که خواهد آمد.



[1] کافی، ج1 ص117 چاپ دارالاضواء- از ابواب کتاب التوحید