3- باز بحث در مجردات

3

باز بحث در مجردات

ج1 ص103، 104:

متن کلام علامه مجلسی(ره): و أما المعنى السادس فلو قال أحد بجوهر مجرد لا يقول بقدمه و لا يتوقف تأثير الواجب في الممكنات عليه و لا بتأثيره في خلق الأشياء و يسمّيه العقل و يجعل بعض تلك الأخبار منطبقا على ما سمّاه عقلا فيمكنه أن يقول إن إقباله عبارة عن توجهه إلى المبدأ و إدباره عبارة عن توجهه إلى النفوس لإشراقه عليها و استكمالها به. فإذا عرفت ذلك فاستمع لما يتلى عليك من الحق الحقيق بالبيان و بأن لا يبالي بما يشمئزّ عنه من نواقص الأذهان.

فاعلم أن أكثر ما أثبتوه لهذه العقول قد ثبت لأرواح النبي و الأئمة(ع) في أخبارنا المتواترة على وجه آخر فإنّهم أثبتوا القدم للعقل و قد ثبت التقدم في الخلق لأرواحهم إمّا على جميع المخلوقات أو على سائر الروحانيين في أخبار متواترة و أيضا أثبتوا لها التوسط في الإيجاد أو الاشتراط في التأثير و قد ثبت في الأخبار كونهم ع علة غائية لجميع المخلوقات و أنه لولاهم لما خلق الله الأفلاك و غيرها و أثبتوا لها كونها وسائط في إفاضة العلوم و المعارف على النفوس و الأرواح و قد ثبت في الأخبار أن جميع العلوم و الحقائق و المعارف بتوسطهم تفيض على سائر الخلق حتى الملائكة و الأنبياء.

و الحاصل أنه قد ثبت بالأخبار المستفيضة أنهم ع الوسائل بين الخلق و بين الحق في إفاضة جميع الرّحمات و العلوم و الكمالات على جميع الخلق فكلّما يكون التوسل بهم و الإذعان بفضلهم أكثر كان فيضان الكمالات من الله أكثر و لما سلكوا سبيل الرياضات و التفكرات مستبدين بآراءهم على غير قانون الشريعة المقدسة ظهرت عليهم حقيقة هذا الأمر ملبّسا مشتبها فأخطئوا في ذلك و أثبتوا عقولا و تكلّموا في ذلك فضولا.

متن کلام علامه طباطبائی(ره): بل لانّهم تحقّقوا أولا أن الظواهر الدينية تتوقف في حجيّتها على البرهان الذي يقيمه العقل، و العقل في ركونه و اطمينانه إلى المقدمات البرهانية لا يفرق بين مقدمة و مقدمة، فإذا قام برهان على شئ اضطر العقل إلى قبوله، و ثانيا أنّ الظواهر الدينية متوقفة على ظهور اللفظ، و هو دليل ظنّي، و الظن لا يقاوم العلم الحاصل بالبرهان لو قام على شئ. و أما الاخذ بالبراهين في أصول الدين ثم عزل العقل في ما ورد فيه آحاد الاخبار من المعارف العقلية، فليس إلاّ من قبيل إبطال المقدمة بالنتيجة التي تستنتج منها، و هو صريح التناقض- و الله الهادي- فإن هذه الظواهر الدينية لو أبطلت حكم العقل لابطلت أوّلا حكم نفسها المستند في حجيّته إلى حكم العقل.

و طريق الاحتياط الديني لمن لم يتثبّت في الابحاث العميقة العقلية أن يتعلق بظاهر الكتاب و ظواهر الاخبار المستفيضة و يرجع علم حقائقها إلى الله عزّ اسمه، ويجتنب الورود في الابحاث  العميقة العقلية إثباتا و نفيا. اما إثباتا فلكونه مظنّة الضلال، و فيه تعرض للهلاك الدائم، و أما نفيا فلما فيه من وبال القول بغير علم و الانتصار للدّين بما لا يرضى به الله سبحانه، و الابتلاء بالمناقضة في النظر.

و اعتبر في ذلك بما ابتلي به المؤلف رحمه الله فإنه لم يطعن في آراء أهل النظر في مباحث المبدأ و المعاد بشئ إلا ابتلي بالقول به بعينه أو بأشدّ منه كما سنشير إليه في موارده، و أول ذلك ما في هذه المسألة فإنّه طعن فيها على الحكماء في قولهم بالمجردات ثم أثبت جميع خواص التجرد على أنوار النبي و الائمة عليهم السلام، ولم يتنبه أنه لو استحال وجود موجود مجرد غير الله سبحانه لم يتغير حكم استحالته بتغيير اسمه، و تسمية ما يسمّونه عقلا بالنور و الطينة و نحوهما.

ترجمه سخن علامه مجلسی(ره): و اما معنی ششم [که مورد نظر فلاسفه است]: پس اگر کسی به جوهر مجرّد قائل باشد بدون آن که به قدیم بودن آن قائل باشد. و تاثیر خداوند در ممکنات را به آن جوهر مجرد متوقف نکند، و نیز به تاثیر آن در خلق اشیاء معتقد نباشد، و نام آن را عقل بگذارد، و برخی از حدیث ها را بر همین چیز که نامش را عقل گذاشته، منطبق کند، پس برای چنین شخصی ممکن است بگوید: اقبال عقل عبارت است از توجه به مبدأ، و ادبارش[1] عبارت است از توجهش به نفوس، چون بر نفوس اشراق دارد و نفوس به وسیله آن کمال می یابند.

اکنون که این مطلب را دانستی، پس بشنو مطلبی را که برایت تلاوت می شود؛ مطلب حقّی که سزاوار بیان است و سزاوار است که بدون اعتنا به ناخوشایندی آن برای برخی از ذهن های ناقص، باید گفته شود:

بدان: اکثر ویژگی هایی که فلاسفه برای این عقول معتقد هستند، در احادیث متواتر ما به صورت دیگر برای ارواح پیامبر و ائمّه علیهم السلام، ثابت شده است؛ آنان قِدم را برای عقل ثابت می دانند. در حالی که در اخبار متواتر، تقدم در آفرینش، برای ارواح آن ها ثابت شده است. یا تقدم بر جمیع مخلوقات، و یا تقدم بر موجودات روحانی.

و نیز فلاسفه عقول را «واسطه در وجود» می دانند یا آن ها را «شرط تأثیر» می دانند. در حالی که در حدیث ها ثابت شده که پیامبر و آل علیهم السّلام علّت غائی جمیع مخلوقات هستند که اگر آنان نبودند خداوند افلاک و دیگر اشیاء را خلق نمی کرد.

و [نیز] فلاسفه معتقدند که عقول «واسطه در افاضۀ علوم و معارف» هستند علوم و معارف بتوسط آن ها بر نفوس و ارواح می رسد. در حالی که در اخبار ثابت است که همۀ علوم و حقائق و معارف بتوسط پیامبر و آل علیهم السلام به دیگر خلایق می رسد حتی ملائکه و انبیاء.

و حاصل سخن این است که: در اخبار مستفیضه ثابت شده است پیامبر و اَئمّه علیهم السلام وسیلۀ میان خلق و خدا هستند در افاضۀ همۀ رحمت ها و علوم و کمالات بر جمیع خلق. پس به همان میزان که توسّل به آنان بیش تر شود و به فضل شان بیش تر اذعان شود، به همان میزان فیض کمالات از جانب خدا نیز بیش تر خواهد بود.

و وقتی [گروهی] با آراء مستبدانۀ خودشان راه ریاضت ها و تفکرات را می پیمایند، در مسیری غیر از آن چه در دین مقدس مقرر شده قرار می گیرند و حقیقت این امر برای شان به صورت ملبّس و مشتبه ظاهر می شود. در نتیجه به خطا رفته و به عقل هائی [متعدد] معتقد می شوند و دربارۀ آن ها به سخنان غیر لازم[2] می پردازند.

ترجمه کلام علامه طباطبائی(ره): بل آنان (فلاسفه) اولاً: تحقیق کرده اند که حجیت ظواهر دینیّه متوقف است بر برهانی که عقل آن را اقامه می کند. و عقل در پذیرش و اطمینانش به مقدمات، میان مقدمه ای با مقدمه دیگر فرقی نمی گذارد. پس وقتی که برهانی بر چیزی اقامه شد، عقل مجبور است آن را بپذیرد.

و ثانیاً: ظواهر دینیّه متوقف است بر ظهور لفظ، و آن [ظهور لفظ در یک معنی] دلیل ظنّی است. و ظنّ نمی تواند در مقابل علمی که به وسیله برهان حاصل می شود مقاومت کند.

و اما پذیرش برهان ها در اصول دین و سپس کنار گذاشتن عقل دربارۀ معارف دینیّه ای که دربارۀ شان اخبار احاد[3] آمده، نیست مگر از قبیل «ابطال مقدمه به وسیله نتیجه ای که از همان مقدمه استنتاج شده است». و این تناقض صریح است. والله الهادی.

و اگر این ظواهر دینیّه حکم عقل را ابطال کنند، پیشاپیش حکم خودشان را ابطال کرده اند. زیرا حجّیّة خودشان مستند به حکم عقل است.

و طریق احتیاط برای کسی که در مباحثات عمیق عقلی به حدّ تثبّت [و آشنائی لازم] نرسیده، این است که به ظاهر قرآن و احادیث مستفیضه بچسبد، و فهم حقایق آن ها را به خداوند عزّاسمه واگذارد. و از ورود به بحث های عمیق عقلی اثباتاً و نفیاً پرهیز کند.

اما اثباتاً باید پرهیز کند، برای این که مظنّۀ ضلالت است، و در آن افتادن به هلاکت دائم است.

و اما نفیاً باید پرهیز کند، برای این که در آن وبال «قول بغیر علم»[4] هست و یاری کردن بر دین به وسیله چیزی که خود خداوند سبحان به آن رضایت ندارد، است. و مبتلا شدن به تناقض در ابراز نظر، هست.

و در این باره عبرت بگیر از آن چه مولّف (مجلسی) رحمه الله گرفتار شده است. زیرا او در مباحث مبدأ و معاد به چیزی از آرای اهل نظر (فلاسفه) حمله نکرده مگر این که خودش به عین همان باور و یا شدید تر از آن، مبتلا شده است. همان طور که در آینده به آن اشاره خواهیم کرد.

و اولین مورد از این مبتلا شدن، آن است که در همین مسئله است؛ او (مجلسی) بر فلاسفه دربارۀ اعتقادشان به مجرّدات حمله کرده است. سپس خودش همۀ ویژگی های تجرّد را بر انوار پیامبر و ائمّه علیهم السلام، اثبات کرده است. و متوجّه نشده که اگر وجود موجود مجرد غیر از خدا محال بود، حکم محال بودنش با تغییر اسم، تغییر نمی کند که آن چه آنان (فلاسفه) عقل می نامند، نور یا طینت نامیده شود.

توضیح: یعنی خود مجلسی پس از آن که وجود جوهر مجرد غیر از خدا را انکار کرده که از جمله آن ها عقل مجرد است، سپس برگشته همان عقل مجرّد را تحت عنوان و اسم نور و طینت پذیرفته است.

البته اگر چنین باشد درست است. اما ببینیم چنین است یا نه؟-؟



[1] مراد پیام حدیث «لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَر» است.- کافی کتاب العقل والجهل، ح1

[2] لغت: الفضول:الزّائدة عن الحاجه. با اصطلاح رایج امروزی در میان مردم، اشتباه نشود

[3] خبر واحد حدیثی است که نه مستفیض است و نه متواتر

[4] و قول بغیر علم در قرآن نکوهش و ممنوع شده است