17- جای گاه قرعه در احکام

17

جای گاه قرعه در احکام

ج2 ص177.

متن حدیث:20- ير: أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْأَهْوَازِيِّ وَ الْبَرْقِيِّ عَنِ النَّضْرِ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحِيمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(ع) يَقُولُ إِنَّ عَلِيّاً(ع) إِذَا وَرَدَ عَلَيْهِ أَمْرٌ لَمْ يَجِئْ بِهِ كِتَابٌ وَ لَا سُنَّةٌ رَجَمَ بِهِ يَعْنِي سَاهَمَ فَأَصَابَ ثُمَّ قَالَ يَا عَبْدَ الرَّحِيمِ وَ تِلْكَ الْمُعْضِلَاتُ

متن سخن علامه مجلسی(ره):بيان: قوله(ع) ساهم أي استعلم ذلك بالقرعة و هذا يحتمل وجهين الأول أن يكون المراد الأحكام الجزئية المشتبهة التي قرر الشارع استعلامها بالقرعة فلا يكون هذا من الاشتباه في أصل الحكم بل في مورده و لا ينافي الأخبار السابقة لأن القرعة أيضا من أحكام القرآن و السنة و الثاني أن يكون المراد الأحكام الكلية التي يشكل عليهم استنباطها من الكتاب و السنة فيستنبطون منهما بالقرعة و يكون هذا من خصائصهم(ع) لأن قرعة الإمام لا تخطئ أبدا و الأول أوفق بالأصول و سائر الأخبار و إن كان الأخير أظهر(1).

متن سخن علامه طباطبائی(ره):لا یخفی أنه احتمال فاسد لا یمکن اقامة دلیل علیه قطعاً.

ترجمه حدیث: عبدالرّحیم می گوید: شنیدم از امام باقر(ع) که فرمود: اگر علی(ع) با مسئله ای مواجه می شد که قرآن و سنّت دربارۀ آن، حکمی بیان نکرده اند، دربارۀ آن قرعه می انداخت و به نتیجه می رسید (یا: قرعه اش به حقیقت اصابت می کرد). سپس فرمود: ای عبدالرّحیم! و این است معضلات.

ترجمه سخن علامه مجلسی(ره): بیان: عبارت «ساهم» در سخن امام(ع) یعنی به وسیله قرعه به علم آن مسئله دست می یافت. و این را به دو وجه می توان تفسیر کرد:

اول: ممکن است مراد آن احکام جزئیّه ای است که مشتبه می شوند و شارع قرعه را راه به دست آوردن علم آن ها قرار داده است.

با این توجیه، مسئله در «مورد» مشتبه می شود، نه در اصل حکم. و با حدیث های پیشین (که می گویند امام همه مسائل را می داند) منافات پیدا نمی کند. زیرا قرعه از احکام قرآن و سنّت است.

دوم: ممکن است مراد آن احکام کلیّه ای باشد که استنباط آن ها از کتاب و سنّت، برای ائمّه(ع) مشکل باشد، که آن ها را به وسیله قرعه از قرآن و سنّت استنباط می کنند. و این (به دست آوردن علم مسئله از کتاب و سنّت) مخصوص به خود ائمّه(ع) می باشد. (یعنی دیگران نباید این کار را بکنند). زیرا قرعه امام هرگز تخطّی نمی کند.

احتمال اول با اصول و نیز با دیگر حدیث ها، موافق تر است. گرچه احتمال دوم اظهر است.

ترجمه سخن علامه طباطبائی(ره): مخفی نماند (یا: مخفی نیست) که این احتمال دوم، فاسد است. و امکان ندارد دلیلی بر این احتمال اقامه کرد.

بررسی: کاملاً واضح است که حق با علامه طباطبائی است. هم خود احتمال درست نیست و هم هیچ دلیلی نمی توان بر آن اقامه کرد. زیرا:

1- چنین سخنی لازم گرفته که یکی از راه های علم به «واقع[1]» برای ائمّه(ع) قرعه باشد.

2- خود قرعه دلیل فقدان علم است.

3- هیچ دلیلی (از قرآن، سنّت و عقل) نداریم که محصول قرعه، علم باشد.

4- راه قرعه می تواند از خصوصیات فردی که مسئله را نمی داند، باشد و به وسیله قرعه بن بست را باز کند، نه از خصوصیات ائمّه(ع).

5- شگفت این که در بیان مرحوم مجلسی، ابتدا «عدم علم» بر ائمّه(ع) اثبات می شود، سپس قرعه وسیله ای برای علم قلمداد می گردد.

6- می فرماید «قرعۀ آنان هرگز خطا نمی کند». اگر خداوند مقرّر فرموده که قرعه آنان خطا نکند، چرا مقرّر نفرموده که بدون قرعه (که ابزار غیر دانایان است) علم آن مسئله را به آنان بدهد؟

علامه طباطبائی تنها به احتمال دوم علامه مجلسی ایراد گرفته و آن را ردّ کرده است. باید گفت احتمال اول نیز درست نیست و با اصول اعتقادی ما سازگار نیست. و این که مجلسی می فرماید «مراد مشتبه شدنِ مورد است نه مشتبه شدن اصل حکم»، چه فرق می کند امام نسبت به مورد حکم، فاقد علم باشد، یا به اصل حکم. فقدان علم، فقدان علم است خواه در اصل حکم و خواه در مورد حکم.

آیا ائمّه طاهرین به موضوعات نیز علم دارند؟ این که مجلسی(ره) عدم علم ائمّه(ع) به مورد حکم را جایز می داند و عدم علم آنان را به اصل حکم جایز نمی داند[2]، بعدها و پس از زمان او به صورت فراز، از ناحیه برخی از علمای ما (رضوان الله علیهم) عنوان شده است و به صورت یک مسئله بزرگ (نه به صورت احتمال) در آمده است:

به عنوان مثال: یک فقیه در مسئلۀ مقدار آب کُر، وامانده شده و نتوانسته به حقیقت مسئله پی ببرد، ناتوانی خود را به ائمّه(ع)  نسبت داده است.

برای تعیین مقدار آب کرّ، دو گروه حدیث داریم:

1- گروهی از احادیث، حجم آب را تعیین می کنند.

2- گروه دیگر وزن آب را تعیین می کنند.

فقیهی آمده آبی را وزن کرده و در ظرفی که حجم مذکور را دارد، ریخته و مشاهده کرده که با همدیگر سازگار نیستند. فوراً حکم کرده که علم امامت ائمّه بر احکام است نه بر موضوعات(!!!)

پس از زمانی برایش روشن کرده اند که خودش دچار اشتباه است و در پیام گروه دوم فرق میان رطل عراقی و رطل حجازی را درک نکرده است.

از آن زمان (باصطلاح مردمی) به دست افرادی که خودشان را شیعه می دانند اما ریگی در کفش دارند، بهانه افتاده که هرازگاهی این سخن را به زبان می آورند. به ویژه جریان شیعه وصایتی[3] که مورد حمایت همه جانبه غرب هستند.

بر فرضِ صرف نظر از امام معصوم، آیا یک فرد عاقل برای تعیین مقدار چیزی دو معیار می دهد که یکی با دیگری سازگار نباشد!؟! اگر کسی چنین کاری بکند بی تردید دچار مشکل عقلی است.

آیا چنین نسبتی را به افراد معمولی دیگر، می توان داد؟ تا چه رسد به امام(ع). اساساً این مقال چه ربطی به علم امامت دارد؟ چیزی که درباره علم افراد معمولی نادرست است، می توان آن را به امام(ع) نسبت داد؟ آیا امام به اندازه افراد معمولی هم علم ندارد!؟!

اما پیام حدیث: حدیث مورد بحث، هیچ نیازی به توجیه و تأویل ندارد. و همان معنای ظاهری آن هیچ ابهامی یا منافاتی با دیگر حدیث ها ندارد. شرح این بحث نیازمند دو مقدمه است:

مقدمه اول: مطابق عقیده شیعه (تشیع ولایتی نه تشیع وصایتی) انبیاء و ائمه (صلوات الله علیهم) یک روح بیش از دیگران دارند بنام «روح القدس» که با داشتن آن صلاحیت دریافت نبوت و امامت را دارند. براساس انسان شناسی مکتب قرآن و اهل بیت(ع) گیاه یک روح دارد: روح نباتی. حیوان دو روح دارد: روح نباتی و روح غریزی. انسان سه روح دارد: روح نباتی و روح غریزی و روح فطرت. معصومین علاوه بر آن سه، روح چهارم دارند بنام روح القدس. علم غیب آنان نیز به این روح مربوط است.

 این روح چهارم برای علم و عصمت است. و معصومین(ع) موظّف هستند مانند دیگر افراد با روح سوم زندگی کنند و علم غیب را در زندگی شان دخالت ندهند.

در راه تبوک شتر پیامبر(ص) از اردو دور شده و گم شده بود، حضرت افرادی را برای پیدا کردن آن فرستاد، آمدند گفتند: نیافتیم. یکی از منافقین گفت: این آقا برای ما از آسمان و زمین خبر می دهد در حالی که نمی داند شترش به کجا رفته است.

رسول خدا فرمود: شتر من در فلان درّه افسارش به یک درختچه ای گیر کرده، بروید بیاورید.

چون آن منافق، علم غیب پیامبر(ص) را به سخره گرفت، لازم شد که از علم غیب استفاده کند.

علم غیب برای تشریع احکام و حفاظت از اشتباه و گناه (عصمت) و تامین شرایط نبوت و امامت است، نه برای زندگی روز مرّه. اساساً با علم غیب نمی توان زندگی کرد. و حتی نمی توان با علم غیب از دنیا رفت.

این جاست که پاسخ پرسش هائی از قبیل: چرا علی(ع) که می دانست ابن ملجم او را خواهد کشت، از اقدام او جلو گیری نکرد؟ چرا امام حسن(ع) از آن آب مسموم خورد؟

این مسائل را در دیگر نوشته ها آورده ام و در این جا تکرار نمی کنم[4].

بعضی ها روحیه روشن فکری شان تهییج می شود و پذیرش علم غیب ائمّه(ع) برای شان سخت مشکل می شود. در عین حال علم غیب کاهنانی مانند نوستر آداموس، کاهنان سرخپوست، هندی و بودائی را به راحتی می پذیرند. در چند سال اخیر بازار کاهن پرستی در خود شهر مقدس قم به حدّی داغ شده بود که کاهنان را اولیاء الله می نامیدند، چه بت هائی که نساخته بودند؛ فلانی از غیب خبر می دهد، آن یکی انسان ها را در شکل خوک و خرس می بیند، و…. به کهانت، عنوان «عرفان» و به کاهن ها عنوان «عارف» داده بودند.

بحمدالله با کمک برخی از دوستان توانستیم از امواج شُوم و دین برانداز این کاهن پرستی بکاهیم. کهانت در اسلام گناه کبیره و کاهن کافر است؛ اِخبار از غیب کاهنانه با اِخبار از غیب انبیاء الهی و ائمّه طاهرین، هم از نظر ماهیت و هم از نظر ابزار و طریق فرق دارد. که در مقاله «معجزه، کرامت، کهانت» شرح داده ام[5].

مقدمه دوم: قضاوت: پیامبر(ص) و آل(ع) مامور بودند در قضاوت میان مردم نیز از علم غیب استفاده نکنند. فرمود: «إِنَّمَا أَقْضِي بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ الْأَيْمَانِ»: من در میان شما بر اساس شهادت شهود و سوگندها، قضاوت می کنم نه بر اساس علم غیب.

و برای قضاوت، یک قانون نیز تشریع کرده است: اگر در موردی نتوانستید بر اساس شهادت شهود و سوگند قضاوت کنید (یا شاهدی وجود نداشت و موضوع به وسیله سوگند نیز قابل حلّ نبود) قرعه بیندازید.

اکنون علی(ع) قضاوت می کند باید مانند رسول اکرم(ص) علم غیبش را به مسئله دخالت ندهد و در مورد قرعه، قرعه بیندازد تا علاوه بر عدم دخالت علم غیب، به امت نیز عملاً یاد بدهد که موارد قرعه در قضاوت کجاست و قرعه باید چگونه انجام یابد.

امام باقر(ع) نیز به عبدالرّحیم یاد می دهد که در معضلات (موضوعاتی که هیچ راه حلی از شهادت شهود یا سوگند ندارد) از قرعه استفاده می شود تا بن بست شکسته شود. زیرا دادگاه و هر قاضی موظّف است مشکل مردم را حل کند و دعواها را فیصله بدهد.

می گوید در هر امری که علی(ع) با آن مواجه می شد و دربارۀ آن چیزی از قرآن و سنّت نمی یافت، به قرعه عمل می کرد و قرعه اش هم به واقع اصابت می کرد.

نمی گوید: علی(ع) به عنوان امام چیزی از قرآن و سنّت برای آن مسئله نمی یافت، می گوید: علی(ع) به عنوان یک قاضی نمی یافت، نیافتنی که دیگر قاضی های غیر معصوم، نمی یابند.

این در مقام تعلیم امّت و قاضی های امّت است، او می توانست راه حل مسئله را از قرآن و سنّت بیابد. اما همیشه علی(ع) در هر محکمه ای (حتی در زمان خودش) حاضر نخواهد بود که همۀ مسائل را از قرآن و سنّت حل کند. لازم بود در مواردی از قرعه استفاده کند تا امّت یادبگیرند. و کلمه «فَاصاب» می گوید: که چون او علی و امام بود قرعه اش صحیح در می آمد و این یک ویژگی ای است که خدا بر معصومین عطا فرموده است.

بنابراین، در متن حدیث هیچ «عدم علم»ی به علی(ع) نسبت داده نشده، تا نیازمند آن دو توجیه مرحوم مجلسی باشد که «عدم علم» را با همان «عدم علم»، توجیه می فرماید.

کلمه «فاصاب» نصّ است و یک جملۀ کامل در قالب یک کلمه. و نیازی به تأویل و توجیه ندارد. و جملۀ اخیر که می فرماید: «يَا عَبْدَ الرَّحِيمِ وَ تِلْكَ الْمُعْضِلَات» یعنی ای عبدالرّحیم شما ها باید معضلات را با قرعه حل کنید گرچه ممکن است قرعۀ شما به واقع اصابت نکند.

هر دو توجیه مرحوم مجلسی «عدم علم» را لازم گرفته است. و جای سوال است: چرا علامه طباطبائی به توجیه اول علامه مجلسی ایراد نگرفته است تا سخنش بدون اشکال باشد.



[1] واقع در اصطلاح علم اصول فقه

[2] البته مجلسی(ره) این سخن را فقط به عنوان یک احتمال گفته تا منافاتی که میان پیام این حدیث با حدیث های دیگر ملاحظه می شود، حل گردد

[3] دربارۀ شیعه ولایتی، و شیعه وصایتی، رجوع کنید: «مکتب در فرایند تهاجمات تاریخی»- سایت بینش نو. www.binesheno.com

[4] دربارۀ تعدد روح ها در انسان، رجوع کنید: کافی، «کتاب الحجّه» باب «فیه ذکر ارواح الّتی فی الائمّه علیهم السلام» و باب «الرّوح الّتی یسدّد الله بها الائمّة علیهم السّلام».- بحار، ج58 ص43، ح19

[5] سایت بینش نو، بخش مقالات