16- باز در ماهیت علم ائمّه علیهم السلام

16

باز در ماهیت علم ائمّه علیهم السلام

ج2 ص175 و176.

لازم است در این مبحث، سه حدیث و دو بیان از علامه مجلسی و سخن علامه طباطبائی را مشاهده کنیم:

متن حدیث ها و دو بیان علامه مجلسی(ره): ير: ابْنُ مَعْرُوفٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيٍّ عَنْ سَوْرَةَ بْنِ كُلَيْبٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) بِأَيِّ شَيْ‏ءٍ يُفْتِي الْإِمَامُ قَالَ بِالْكِتَابِ قُلْتُ فَمَا لَمْ يَكُنْ فِي الْكِتَابِ قَالَ بِالسُّنَّةِ قُلْتُ فَمَا لَمْ يَكُنْ فِي الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ قَالَ لَيْسَ شَيْ‏ءٌ إِلَّا فِي الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ قَالَ فَكَرَّرْتُ مَرَّةً أَوِ اثْنَتَيْنِ قَالَ يُسَدَّدُ وَ يُوَفَّقُ فَأَمَّا مَا تَظُنُّ فَلَا

 16- ير: ابْنُ يَزِيدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ رِبْعِيٍّ عَنْ خَيْثَمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ قُلْتُ لَهُ يَكُونُ شَيْ‏ءٌ لَا يَكُونُ فِي الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ قَالَ لَا قَالَ قُلْتُ فَإِنْ جَاءَ شَيْ‏ءٌ قَالَ لَا حَتَّى أَعَدْتُ عَلَيْهِ مِرَاراً فَقَالَ لَا يَجِي‏ءُ ثُمَّ قَالَ بِإِصْبَعِهِ بِتَوْفِيقٍ وَ تَسْدِيدٍ لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ

 بيان: قوله(ع) بتوفيق و تسديد أي بإلهام من الله و إلقاء من روح القدس كما يأتي في كتاب الإمامة. و ليس حيث تذهب من الاجتهاد و القول بالرأي.

ير: أحمد بن الحسين بن سعيد عن الميثمي عن ربعي مثله

 17- ير: مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ سَأَلَهُ سَوْرَةُ وَ أَنَا شَاهِدٌ فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ بِمَا يُفْتِي الْإِمَامُ قَالَ بِالْكِتَابِ قَالَ فَمَا لَمْ يَكُنْ فِي الْكِتَابِ قَالَ بِالسُّنَّةِ قَالَ فَمَا لَمْ يَكُنْ فِي الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ؟ فَقَالَ لَيْسَ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا فِي الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ قَالَ ثُمَّ مَكَثَ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ يُوَفَّقُ وَ يُسَدَّدُ وَ لَيْسَ كَمَا تَظُنُّ.

 بيان: قوله(ع) يوفق و يسدّد أي لأن يعلم ذلك من الكتاب و السنة لئلا ينافي الأخبار السابقة و أول هذا الخبر أيضا(1)

متن کلام علامه طباطبائی(ره):بل المراد أنّ له طريقا من العلم إليه، و ليس كما تظن أى بالطرق العادية، فهو القاء في الفهم و قذف في القلب معا من غير طريق الفهم العادى، و لا ينافى ذلك لا صدر الخبر و لا غيره من الاخبار فافهم.

ترجمه سه حدیث و دو بیان علامه مجلسی(ره): حدیث 15: سوره بن کلیب می گوید: به امام صادق(ع) گفتم: امام بر اساس چه چیزی فتوی می دهد؟ فرمود: بر اساس قرآن. گفتم: اگر چیزی در قرآن نباشد-؟ فرمود: بر اساس سنّت. گفتم: اگر چیزی نه در کتاب باشد و نه در سنّت-؟ فرمود: هیچ چیزی نیست مگر که در قرآن و سنّت هست.

سوره می گوید: یک بار یا دو بار سئوالم را تکرار کردم. فرمود: امام تقویت می شود، توفیق به او داده می شود، و اما آن چه تو گمان می کنی آن طور نیست.

حدیث 16: خیثم می گوید: به امام صادق(ع)  گفتم: آیا ممکن است چیزی باشد که نه در قرآن باشد و نه در سنّت-؟ فرمود: نه. گفتم پس اگر چیزی پیش آید-؟ فرمود: نه. حتی چند بار پرسشم را تکرار کردم. فرمود: چنین چیزی پیش نمی آید. آن گاه انگشت بالابرده و فرمود: (امام آن را) با توفیق و تقویت (می داند). آن طور نیست که فکر می کنی، آن طور نیست که تو فکر می کنی.

مجلسی: بیان: «بتوفیق و تسدید» یعنی با الهام از ناحیه خداوند و القاء از روح القدس. همان طور که در کتاب امامت (از بحار) خواهد آمد.

و جملۀ «لیس حیث تذهب» یعنی آن چه در ذهن تو هست که امام (نیز مانند دیگران) اجتهاد کرده و به رأی شخصی خود عمل می کند، آن نیست.

حدیث 17: حمّاد می گوید: وقتی که سوره از امام صادق(ع) پرسید، من هم حضور داشتم، سوره گفت: فدایت شوم، امام بر چه اساس فتوی می دهد؟ فرمود: بر اساس قرآن. سوره گفت: اگر چیزی در قرآن نباشد-؟ فرمود: بر اساس سنّت. سوره گفت: اگر چیزی نه در کتاب باشد و نه در سنّت-؟ فرمود: هیچ چیزی نیست مگر این که در قرآن و سنت هست.

امام لختی درنگ کرد و فرمود: امام توفیق داده می شود، تقویت می شود.

مجلسی: بیان: یعنی موفق می شود و تقویت می شود تا آن مسئله را از قرآن و سنّت به دست آورد. باید این گونه معنی کنیم تا با پیام حدیث های پیشین و نیز با صدر همین حدیث، منافات نداشته باشد.

ترجمه سخن علامه طباطبائی(ره): بل مراد این است که برای امام(ع) بر آن مسئله، راه دیگری هست، و این راه از راه های عادی و معمولی نیست، القاء بر فهم و قذف در قلب است با هم، نه از طریق فهم عادی. و اگر چنین معنی کنیم نه با صدر این حدیث منافات دارد و نه با حدیث های دیگر. پس بفهم.

بررسی: در این بحث دو موضوع وجود دارد:

1- علمی که به دست می آید.

2- راهی که این علم از آن راه به دست می آید.

موضوع بحث مجلسی(ره) آن علم است که به دست می آید. می گوید علمی که از راه توفیق و تقویت به دست می آید باز خارج از کتاب و سنّت نیست. زیرا همان طور که دیدیم امام(ع) در هر سه حدیث فرمود: چیزی نیست که در قرآن و سنّت نباشد.

 و موضوع سخن علامه طباطبائی(ره) راه رسیدن به آن علم است. می گوید: امام(ع) به علم آن مسئله از راه توفیق و تقویت که عبارت است از القاء به فهم و قذف در قلب، که غیر از طریق عادی و معمولی است. و اگر بدین گونه معنی کنیم هیچ منافاتی با پیام حدیث ها ندارد.

بنده هر چه فکر کردم و به طور مکرّر هم متن حدیث ها و هم کلام هر دو بزرگوار را بررسی کردم چیزی از فرمایش علامه طباطبائی دستگیرم نشد. زیرا:

اولاً: مجلسی در موضوع اول بحث می کند.

ثانیاً: مجلسی هرگز نگفته است که «منافات» در موضوع دوم هست. او منافات را در موضوع اول می بیند و هر کس نیز این منافات را مشاهده می کند. و روشن است که راه حلّ آن نیز همان تفسیر است که مجلسی بیان کرده است.

ثالثاً: با پذیرفتن فرمایش مرحوم طباطبائی، باز منافات در موضوع اول، سرجای خود هست، می فرماید: راه رسیدن به آن مسئله، راه قذف و القاء به فهم، است. نه راه عادی و معمولی. این درست.

اما پرسش این است آن علمی که از همین راه غیر عادی به دست می آید، آیا خارج از کتاب و سنّت است؟ یا همین راه غیر عادی نیز به چیزی می رسد که در قرآن و سنّت بوده است؟ مگر قرآن «تبیان کلّ شیئ» نیست؟ و در هر سه حدیث  تاکید شده که چیزی نیست مگر این که در قرآن و سنّت هست.

و شگفت این است که مجلسی همین سخن طباطبائی(ره) را در بیان اول، آورده و می گوید: توفیق و تقویت، راه اجتهاد نیست و القاء روح القدس است.

بنابراین در موضوع دوم (راه علم آن مسئله) هر دو بزرگوار یک نظر واحد دارند و باصطلاح هیچ «ثمرۀ خلاف»ی در مخالفت مرحوم طباطبائی با نظر مرحوم مجلسی، حاصل نمی شود و این نقد ایشان، سالبه بانتفاء موضوع است.

ممکن است برخی گمان کنند ثمره خلاف این است که: مجلسی راه توفیق و تقویت را در طول کتاب و سنّت می داند. بدین شرح: برای دانستن مسائل دو راه وجود دارد:

1- کتاب.

2- سنّت.

توفیق و تقویت، راهی است به همان دو راه.

اما مرحوم طباطبائی، راه توفیق و تقویت را در عرض دو راه قرآن و سنّت می داند راهی که (باصطلاح دست اندرکاران علم اصول فقه) به «واقع» می رود واقع را کشف می کند، و راه سومی است غیر از قرآن و سنّت.

پس در این مباحثه، «ثمرۀ خلاف»ی هست و مباحثه بی ثمر نیست.

لیکن باید گفت: این سخن با اشکالات زیر مواجه است:

یک: محور بحث «منافات» است که در موضوع اول ملاحظه می شود نه در موضوع دوم که «راه» است، راه هر چه باشد، خارج از دایره بحثِ «منافات» است.

دو: همان طور که گفته شد، اساساً در موضوع دوم منافاتی لحاظ نمی شود تا با بیان مرحوم طباطبائی حلّ شود که می فرماید «ولا ینافی ذلک صدر الخبر و لاغیره».

سه: بر فرض دربارۀ موضوع اول (راه) اگر یکی به «عرض» معتقد باشد و دیگری به «طول». این مسئله ای است جدای از بحث منافات.

چهار: اتفاقاً در این بحث، هر دو بزرگوار به «طول» معتقد هستند. به ویژه مرحوم طباطبائی که به طور مبنائی به انحصار علم پیامبر(ص) در وحی معتقد است. زیرا مطابق مبنای ایشان باید راه توفیق و تقویت نیز به آن چه در وحی آمده، برسد.