15- منشأ و ماهیت علم أئمّه علیهم السلام

15

منشأ و ماهیت علم أئمّه علیهم السلام

ج2 ص174.

متن حدیث:مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنِ ابْنِ بَشِيرٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الْحَارِثِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع)، قَالَ قُلْتُ أَخْبِرْنِي عَنْ عِلْمِ عَالِمِكُمْ. قَالَ وِرَاثَةٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ مِنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع). فَقُلْتُ إِنَّا نَتَحَدَّثُ أَنَّهُ يُقْذَفُ فِي قَلْبِهِ أَوْ يُنْكَتُ فِي أُذُنِهِ. فَقَالَ أَوْ ذَاكَ.

متن سخن علامه مجلسی(ره):بيان: قوله(ع) أو ذاك أي قد يكون ذاك أيضا و سيأتي شرحه في كتاب الإمامة.

متن سخن علامه طباطبائی(ره):ترديده عليه السلام إبهام منه لما سأله و ذلك أن السائل لمّا كان يزعم أن القذف في القلب غير هذا الذى ذكره عليه السلام و أنّ هذه الوراثة إنما هى بالتحمل مثل رواية أحدنا عن مثله و لم يرق ذهنه إلى أزيد من ذلك صدّق عليه السلام ما ذكره بطريق الابهام، و حقيقة الامر أن الطريقان فيهم واحد كما يدل عليه الروايات الاتية.

ترجمه حدیث: به امام صادق(ع) گفتم: به من خبرده از (چگونگی) علم عالم شما. فرمود: وراثتی است از رسول خدا(ص) و علی ابن ابی طالب(ع). گفتم: در میان ما حدیث می شود که به قلب امام انداخته می شود و بر گوشش «نَکت» می شود،-؟ فرمود: و یا آن.

توضیح: 1- عالمکم: از میان شما اولاد پیامبر(ص)- مراد ائمّه طاهرین است.

2- نتحدّث: به همدیگر نقل می کنیم و در میان ما دست به دست می گردد.

3- یُقذف فی قلبه: به قلبش انداخته می شود.

4- یُنکت فی اذنه: نَکَتَ الارض باصبعه: ضربها به حال التفکّر: در حال تفکّر با نوک انگشت بر زمین زد.

نُکته، نیز از همین ماده است. در این حدیث به معنی «نکته های علمی از ناحیۀ خداوند به گوش امام القاء می شود» است.

ترجمه سخن علامه مجلسی(ره): بیان: جملۀ «و یا آن.» که در کلام امام (ع) هست، یعنی: گاهی هم آن (قذف و نَكْت) می شود.

ترجمه سخن علامه طباطبائی: تردید امام صادق(ع) برای «مبهم کردن موضوعی است که راوی از او پرسیده». زیرا راوی گمان می کرده که قذف به قلب، غیر از آن وراثت است که امام فرموده او گمان می کرده که این وراثت فقط از طریق حمل علم – تعلیم و تعلم از همدیگر- است، همان طور یکی از ما ها علم را از فرد دیگر ی مثل خودمان، بر می گیریم. و توان ذهن راوی به بیش از این، نمی رسید.

لذا امام علیه السلام گفتار راوی را به طریق ابهام تایید کرد. در حالی که در حقیقت، هر دو راه (وراثت و قذف در قلب) در ائمه(ع) یک راه واحد است. همان طور که روایات بعدی به این دلالت دارند.

توضیح: یعنی امام(ع) عمداً مسئله را در هالۀ ابهام گذاشت. و این سخن مرحوم طباطبائی، در موارد خودش درست است. زیرا مطابق «نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِم»، گاهی ائمه طاهرین علیهم السلام، با توجه به عدم توان و کشش ذهن مخاطب، موضوع را در هالۀ مبهم، وا می گذاشتند.

بررسی: 1- «در هاله ابهام واگذاشتن»، غیر از «مبهم کردن مطلب» است. اهل بیت(ع) هرگز برای اصحاب ایجاد ابهام، نکرده اند. زیرا چنین رفتاری نقض غرض امامت است.

درست است: در موارد تقیه گاهی چنین رفتاری داشته اند، نه دربارۀ مخاطبی که از توان ذهنی لازم برخودار نیست. درباره چنین اشخاصی مسئله را خیلی باز نمی کردند و آن را با هاله ای از ابهام رها می کردند. نه این که ایجاد ابهام می کردند.

در ادبیات فارسی «ابهام» یعنی مبهم بودن. اما در عربی ابهام یعنی مبهم کردن و ایجاد ابهام در یک مسئله. و علامه طباطبائی سخنش را به عربی نوشته است.

2- راوی که در این حدیث مخاطب امام صادق(ع) است، کیست؟ آیا از افراد هوشمند و دارای ذهن قوی است یا فاقد توان کافی ذهن است؟ این ها پرسش هائی هستند که ابتدا باید پاسخ شان روشن شود، سپس نوبت به داوری مرحوم علامه می رسد.

مخاطب یکی از اصحاب امام صادق(ع) است بنام «حارث»، این شخصیت را به وسیله حدیث دیگر خواهیم شناخت. اما اگر ما باشیم و فقط این حدیث، چون در میان اصحاب آن حضرت افراد زیادی به این نام هستند، تعیین دقیق این شخصیت دشوار است زیرا در این حدیث، بدون لقب، کنیه، نام خانوادگی و طایفه ای، آمده است. اما دو چیز ما را بر اهمیت شخصیت او رهنمون می شود:

1- همین که نام او مطلق و بدون قید و توضیح آمده، حاکی از این است که او در میان افراد موسوم به حارث، شناخته ترین فرد بوده است، چون معمولاً شخصیت های برتر را به طور مطلق و بدون توضیح می آورند و معمولاً شخصیت های ردۀ پایین را با عناوین توضیحی می آورند.

2- شخصی که این حدیث را از او نقل می کند مفضل بن عمر است فرد هوشمندی که حتی به دلیل ذکاوت ذهنش مورد حسادت برخی از اشخاص، بود. تنها یک اثر او در میان آثارش که «توحید مفضل» است در نشان دادن مقام علمی و هوشمندی و توان استعدادی او و نبوغ او، کافی است. منشور علمی ای که برخی از علمای ما هنوز هم در دریافت معانی برخی از ابعاد آن، نا توان هستند.

چگونه ممکن است کسی مانند مفضّل، از یک آدم کم هوش و فاقد توان درک، سخن امام صادق(ع) را روایت کند؟ آن هم در دقیق ترین و حساس ترین مسائل از قبیل «منشأ و ماهیت  علم ائمه- ع-».

اتفاقاً همین روحیۀ استثنائی، و روحیّه بی اعتنائی او نسبت به افراد کم استعداد باعث می شد که بر علیه او شایعه سازی کنند. هر کسی احوالات مفضل را در متون (علم رجال) – از آن جمله: معجم الرجال مرحوم خوئی(ره) از صفحه 315 تا صفحه 330- با دقت مطالعه کند، این واقعیت را به خوبی مشاهده می کند. حتی مخالفانش نیز او را فردی هوشمند می دانند.

بنابراین، فرمایش مرحوم طباطبائی علاوه بر این که بدون دلیل است نوعی ارسال مسلّم، نیز می باشد.

و جالب این که: مفضل که این حدیث را از حارث، از بیان امام صادق(ع) نقل می کند، در زمان امام کاظم(ع) از نو آن را از آن حضرت می پرسد، می گوید: به امام کاظم(ع) گفتم: برای ما از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: علم ما غابر، مزبور، و نکت فی القلوب، و نَقْر در اسماع، است. امام کاظم فرمود: غابر علم سابق ما است، مزبور علمی است که به ما می آید. و نکت فی القلوب، الهام است. و نقر در گوش ها، أمر فرشته است.- کافی، کتاب الحجة باب «جهات علوم ائمه(ع) ح 3.

در این حدیث خود مفضل مخاطب امام است.

و جالب تر این که در حدیث شماره2 همان باب از کافی، مشخص شده که در حدیث مورد بحث ما مخاطب امام صادق(ع) حارث بن المغیره شخصیت نامدار و صحابی مورد وثوق و مورد تایید دانشمندان، بوده است:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي زَاهِرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ قُلْتُ أَخْبِرْنِي عَنْ عِلْمِ عَالِمِكُمْ قَالَ وِرَاثَةٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ مِنْ عَلِيٍّ (ع) قَالَ قُلْتُ إِنَّا نَتَحَدَّثُ أَنَّهُ يُقْذَفُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ يُنْكَتُ فِي آذَانِكُمْ قَالَ أَوْ ذَاك.

اگر افرادی مانند حارث بن المغیره را ضعیف الذّهن بدانیم، آن وقت ما می مانیم و حوض مان.

در این موضوع حدیث های دیگری هست که به برخی از آن ها اشاره خواهد شد.

پرسش: چرا علامه طباطبائی(ره) بدین گونه بدون دلیل ارسال مسلّم کرده و بدون توجه، راوی را ضعیف الذّهن ، دانسته است؟

پاسخ: برای این که مرحوم طباطبائی درباره علم پیامبر(ص)، یک مبنای شخصی دارد. او همۀ علم و علوم رسول اکرم(ص) را منحصر به وحی می داند. و این موضوع  یک موضوع مبنائی است. وقتی که علم پیامبر(ص) را منحصر به وحی دانست، بدیهی است علم ائمه را نیز وراثتی از همان علم که به وحی منحصر است، می داند. چنان که خودش فرمود: «وحقيقة الامر أن الطريقان فيهم واحد».

اما دیدیم که مرحوم کلینی(ره) عنوان باب را «جهات علم ائمه» گذاشته است و علم آنان را از سرچشمه های متعدد می داند.

بنابراین گلوگاه همۀ این مباحث، همان بحث مبنائی است که آیا علم رسول اکرم(ص) منحصر به وحی بوده، یا خداوند از طریق های دیگر نیز علوم را به او اِعطا کرده است از جمله طریق تکوینی و آفرینشی و اعطای استعداد علم برتر در خلقت وجود آن حضرت-؟-؟

به عبارت دیگر: با صرف نظر از وحی، آیا علم آن حضرت با علم دیگر افراد (یا با علم نوابغ) مساوی و یا همسنخ است؟ یا با صرف نظر از آن چه از وحی گرفته، خودش نیز دارای علوم وسیعی بوده است؟

درست است: قرآن «تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ء[1]» است و علوم همه چیز در قرآن هست. اما رسول خدا مبیّن همان تبیان است «لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم[2]». آیا پیامبر(ص) که بیان کننده قرآن است، استعداد و توان همین بیانگری را نیز از قرآن آموخته است؟ یا خداوند او را به حدی مستعد و توانمند و عالم آفریده بود که توان تبیانِ تبیان را داشت؟

روشن است مثلاً کسی که می خواهد خانه ای را بسازد، بنّائی به کار نمی گیرد که علمی به بنّائی ندارد. هیچ کس کاری را به کسی که دانش آن را ندارد نمی سپارد، اگر چنین کاری را بکند غیر عقلانی است. قرآن به همین مسئله دربارۀ خداوند تصریح کرده لیکن چون خداوند خالق عقل است و کار او بالاتر از عقل است می فرماید «ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً[3]»: چرا توقع وقار از خداوند ندارید؟ و خداوند کاری را به کسی که دانش لازم برای آن کار را ندارد، واگذار نمی کند. وسعت علم و دانش پیامبر(ص) به حدی بوده که قرآن عظیم را به او واگذاشته است. پیش از دریافت وحی به حدی از علم و دانش بر خوردار بوده که توان دریافت وحی را داشته است.

قرآن دربارۀ جهات متعدد منشأ علم پیامبر(ص) می فرماید: «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً- إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً- لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ[4]»: خداوند عالم غیب است و ظاهر نمی کند غیبش را برای کسی مگر برای کسی که بپسندد که عبارت است از رسول، پس می رود از روبه رو و از چپ و راست و از پشت سر او راهی (به غیب) برای رصد کردن (امور). [خداوند این راه ها را برای او قرار داده] تا مطمئن باشد که (رسولان) رسالت های او را ابلاغ کرده اند.

لیعلم: تا بداند: مطمئن باشد.- خداوند هرگز نگران نمی شود تا در صدد اطمینان خود باشد. مراد این است که خداوند کار را به کاردان می سپارد نه به هر کس.

به نصّ این آیه، رسول(ص) علاوه بر وحی و پیش از وحی، در جهات مختلف راه هائی به علم غیب دارد. و به وسیلۀ همین علوم است که برای دریافت وحی صلاحیت و لیاقت دارد.

متاسفانه علامه طباطبائی در تفسیر المیزان این آیه ها را به طور خرافه آمیزی به معنی دیگر تعریف کرده و از نصّ آیات عدول کرده است؛ با زمینۀ ذهنی از آیات پیشین که درباره جن و شیاطین است آیه را به آن ها ربط داده و خلاصه بیانش چنین می شود:

وقتی که جبرئیل وحی را می آورد گروهی از فرشتگان در پیش روی جبرئیل و گروه های دیگر در چپ و راست او برای حفاظت از این که شیاطین به محمولۀ وحی حمله نکنند و بر آن دست درازی نکنند، به همراه او می آمدند.

گویا جبرئیل به تنهائی از عهده راهزنان برنمی آمده نیازمند لشکرکشی حفاظتی بوده است، و جن و شیطان که از بسم الله و هر آیه قرآن فرار می کنند، همیشه در صدد یورش به آیات قرآن بوده اند.

فرمایش علامه که می فرماید همه علوم ائمه «وراثت از پیامبر-ص-» است درست است. اما خود رسول اکرم(ص) از جهات مختلف از ویژگی آفرینش وجودش، استعداد خدا دادیش، از راه هائی که به غیب باز می شوند، نیز علم داشت و ائمه(ع) همۀ این ها را دارند. لیکن دو چیز دیگر هم دارند: قذف در قلب، نکت در گوش.

پرسش: در این صورت باید علم ائمه(ع) بیش از علم رسول اکرم(ص) باشد.؟

جواب: اتفاقاً همین سئوال و جواب، میان امام(ع) و برخی از اصحاب، بوده است:

کافی کتاب الحجّة، باب «فِي أَنَّ الْأَئِمَّةَ(ع) يَزْدَادُونَ فِي لَيْلَةِ الْجُمُعَةِ» و باب «لَوْ لَا أَنَّ الْأَئِمَّةَ(ع) يَزْدَادُونَ لَنَفِدَ مَا عِنْدَهُمْ» حدیث های متعدد در این باره آمده که در یکی از آن ها، زراره می پرسد: اگر شما (علاوه بر علم پیامبر-ص- که به ارث برده اید) بر علمتان افزوده شود، پس شما علمی هم دارید که رسول خدا(ص) آن را نمی دانست-؟ امام باقر(ع) می فرماید: پیش از ما بر علم پیامبر(ص) نیز افزوده می شود.

این افزایش علم رسول خدا(ص) در حدیث دیگر از همان باب، نیز آمده است. افزایش علم فقط به زندگی دنیوی محدود نیست جهان بهشت در تکامل است و انسان ها در آن به تکامل می روند. و این که در صلوات می گوئیم «صلّ» یعنی خدا یا پیامبر و آلش را به کمال بالاتر ببر. و علم هستۀ اصلی کمال است.

حدیث مورد بحث که سخن علامه مجلسی و علامه طباطبائی به محور آن است، در جلد1 صفحه 174، است که در صفحه روبه رو حدیث شماره 15، 16، 17، آمده اند و دو منشأ دیگر نیز برای علم ائمّه(ع) نام می برند: «یُسدَّد یُوفَّق»: امام از طرف خداوند تقویت می شود و توفیق برایش می رسد.

بنابراین مبنای علامه مجلسی درست است که علم ائمه(ع) را منحصر به وراثت نمی داند. و نیز علم پیامبر(ص) را منحصر به وحی نمی داند و به احادیث خلقت رسول خدا و ده ها حدیث دیگر توجه دارد، که شرح آن ها از موضوع بحث ما خارج است.

نتیجه: قرآن تبیان کل شیئ است و پیامبر(ص) بیانگر این تبیان است. و سرچشمۀ «توانمندی این بیانگری» متعدد است: استعداد آفرینشی، راه های علم به غیب، وحی- اعم از وحی خود قرآن و دیگر وحی ها- که نتیجۀ همۀ این طریق های علمی اولاً برای آماده بودن و داشتن شرایط دریافت و تحویل گرفتن قرآن، است و ثانیاً برای رسیدن به اعماق پیام همان «تبیان کلّ شیئ» که قرآن حامل آن است، می باشند.

رسول اکرم(ص) تا پایان عمرش، همۀ این چشمه ها و طریق های علمی را داشت. و ائمّه طاهرین(ع) به جای وحی نبوتی، طریق های: قذف در قلب، نکت در گوش، تسدید و توفیق، را داشتند و آخرین شان یعنی امام زمان(عج) آن ها را دارد.

همه علوم پیامبر(ص) که از طریق های مذکور تا آخر عمر مبارکش جمع شده بود، به ائمّه طاهرین(ع) به ارث رسیده است. و چون علم پایان ندارد و همچنین «تبیانِ تبیان»، بنابراین باز بر علم ائمّه(ع) افزوده می شود. همچنانکه پیش از آنان بر علم پیامبر(ص) افزوده می شود. که باز می گوئیم و بگوئیم: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد.

توجه: موضوع مبحث شماره 16 که بلافاصله می آید، همین «یُسدّد و یُوفّق» است.



[1]  سوره نحل، آیه 89

[2]  سوره نحل، آیه44

[3] سوره نوح، آیه13

[4] آیه های 26، 27، 28 سوره جنّ