جلسه یازدهم: اولين سمبل كابالا

جلسه یازدهم

اولين سمبل كابالا

چرائي گزينش بعل به عنوان اولين سمبل

اولين برنامة ابليس

اولين برتري عملي انسان بر حيوان

در ابتداي حضور آدم، ابليس را در كنار او حاضر مي بينيم كه در ماجراي سجده بر آدم رسماً اعلام كرد: «لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ- إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين»[1]: آدم و نسلش همگي را اغواء خواهم كرد. مگر بندگان خالص شدۀ تو. و مي بينيم كه اولين برنامه او دربارة آدم و حوّا لخت كردن آن دو است كه وادارشان كرد از آن درخت ممنوعه خوردند و پوشش شان ريخت[2]. ابليس فوراً فهميد كه اشتباه كرده است زيرا به نفع او بود كه آدم و حوّا در همان لاك سخت خود مي ماندند و اينك به دست خود موجبات كمال آن دو را سرعت بخشيده

است. اگر از آن درخت نمي خوردند نسل ها طول مي كشيد تا انسان از لباس لاكي و سختپوستي به در آيد.

در همان حين متوجه يك نقطۀ حساس روحي آن دو شد: مي ديد آنان به سرعت و با دستپاچگي تمام، به پوشانيدن عقب و جلو خود پرداختند گويا با يك حادثة ناخوشايند بزرگ رو به رو شده اند، رفتاري كه ابليس تا آن روز چنين رفتاري را از هيچ موجود ديگر (حتي موجودات دو پاي پيش از آدم) نديده بود. فهميد كه اين اولين و پايه اي ترين انگيزش است كه انسان را از حيوان متمايز مي كند. تصميم گرفت كه او هم بايد كارش و پايه برنامه اش را از همين نكته شروع كند تا انسان را از سير انسانيت باز داشته و در مسير حيوان ها كه قبلاً‌ ديده بود قرار دهد. در بخش انسان شناسي مبحث پيش اشاره شد كه انسان موجودي است از لختي دو عضو عقب و جلو،‌ به شدت مضطرب مي شود. اين اقتضاي همان روح سوم (فطرت) است كه انسان (علاوه بر روح غريزه كه حيوان هم داراي آن است) داراي آن مي باشد. و منشأ تاريخ، خانواده، جامعه، اخلاق، هنجار و ناهنجار (بايد و نبايد)،‌ قانون، زيبائي خواهي، حتي خنده و گريه در انسان، همين روح سوم است كه قرآن از آن با «نفس لوّامه» و از روح غريزه با «نفس امّاره»‌ تعبير مي كند.

منشأ لباس در انسان چيست؟ چرا انسان پوشش خواه شده است؟‌ به دليل حفاظت از سرما و گرما؟ در حالي كه لباس در اصل نه از سرما حفظ مي كند و نه از گرما و اين نكتة بس مهم است؛ حيوان كه از لباس محروم است خيلي كمتر از انسان دچار سرماخوردگي يا گرما زدگي مي شود. لباس انسان را آسيب پذير كرده است. بحث در انگيزة اصلي لباس است وگرنه انسان در نسل هاي بعدي به خاطر سرما و گرما نيز نيازمند لباس است.

از نظر قرآن منشأ لباسخواهي و پوششجوئی انسان، زيبائي خواهي است به دو صورت:

1- اضطراب شديد روحي از پيدا بودن «سؤات»: انسان با احساس دروني فطري، عريان بودن دو عضو عقب و جلو را خيلي نازيبا، منفور، مشمئز كننده مي داند.

آزمايش: آزمايش اين موضوع با كودكاني كه تحت تربيت پدر و مادر لخت بزرگ شوند، درست نيست. اين آزمايش وقتي صحيح است كه دو كودك دختر و پسر تنها در دامن طبيعت (مانند آدم و حوا) بزرگ شوند. در اين صورت هر دو به محض رشد شخصيتي خود اقدام به پوشانيدن آن دو عضو خواهند كرد.

اين حس در زنان دربارة پستان ها هم هست اما نه به شدت آن دو عضو.

2- زيبائي خواهي دربارة‌ بقيه اندام و بدن: انسان موجودي است كه خود را در لباس زيبا مي داند و در لختي نازيبا. يعني لباس اولين آرايش انسان است.

دربارة هر دو مورد به آيه هاي زير توجه كنيد:

«فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ»[3]: وقتي كه (آدم و حوا) از آن درخت چشيدند سوات شان براي شان پديدار شد و شروع كردند از برگ جنگل بر خود شان مي چسبانيدند.

سوات از ماده سوء و جمع «سوئه»: نا خوشايند، بد، منفور و مشمئز كننده. در ماجراي هابيل و قابيل نيز مي گويد «يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُواري سَوْأَةَ أَخيهِ»[4] قابيل جنازه هابيل را به دوش حمل كرده و سرگردان مي گشت كه چگونه سوئه (جنازه)‌ او را بپوشاند. قابيل احساس مي كرد كه نبايد جنازه را همچنان رها كند زيرا جنازه در احساس او سوئه بود. از نظر قرآن برهنگي عقب و جلو دقيقاً مانند جنازه اي است كه در فضاي بدون پوشش رها مي شود. بل از آن نيز منفورتر،‌ زيرا مشاهده جنازة ديگران و سوئه دانستن آن، شايد قابل تحمل تر از سوئه دانستن خود است.

در آن محيط كه سوات آدم و حوا برهنه شد، چرا فوراً به فكر پوشش افتادند؟ در آن جا كس ديگري و باصطلاح نا محرمي حضور نداشت. پس اين پوششجوئي آنان انگيزش ويژه اي داشته است انگيزش فطري.

به فاصلة دو آيه از آيه بالا كه دربارة‌ لباسجوئي آدم و حوا است، مي فرمايد: «يا بَني‏ آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً يُواري سَوْآتِكُمْ وَ ريشاً وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِكَ خَيْرٌ ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ»[5]: اي بني آدم آفريدم براي شما لباس كه بپوشاند سوات شما را و براي زيبائي شما، و لباس تقوي بهتر است، اين (موضوع و پديدۀ لباس) از آيه ها و نشانه هاي خداوند است اگر آنان فهمنده باشند.

لغت: ريش: زيبائي: وسيله زيبائي.

سه نوع لباس در اين آيه رديف شده: اول لباس سواتي، دوم لباس ريش يعني لباسي كه اگر نباشد در حد نبود لباس سواتي اضطراب آفرين نيست اما انسان باز در آن حالت خود را زيبا نمي يابد. سوم لباس تقوي.

لباس تقوي: لباس سواتي لباس تقوي نيست، بي تقوا ترين افراد نيز آن را ضروري مي دانند مگر برخي افراد كه بيمار باشند. و همچنين لباس ريش نيز در اصل لباس تقوي نيست براي زيبائي خواهي انسان است كه خود را زيبا احساس كند؛ مي تواند همراه با تقوي باشد و
مي تواند بدون تقوي باشد.

تقوي يعني به نداي روح فطرت در توجه به بايد ها و نبايد ها پاسخ مثبت دادن. بي تقوائي يعني مطابق اقتضاهاي غريزي رفتار كردن در اين صورت لباس كه اقتضاي فطرت است ابزاري در اختيار غريزه خواهد بود.

با بيان ديگر: غريزه زيبا خواه نيست هيچ حيواني به طور آگاهانه در صدد زيبائي خود و جنس مخالف، نيست[6]. انسان اگر تنها روح غريزه را داشت مانند حيوان كاري با زيبائي نداشت. غريزه در صورت تسلط بر فطرت زيبا خواهي، فطرت را نيز به خدمت خود
مي گيرد. بر خورد با زيبائي و زيبائي ها مطابق اقتضاي فطرت، يعني تقوي. و برخورد با آن مطابق اقتضاي غريزه يعني بي تقوائي.

و پوشش حجاب (خواه در مرد و خواه در زن، هر كدام با شرايط خود) بخشي از تقوي دربارة لباس است كه براي حفاظت از پديدة اساسي خانواده است. حيوان فاقد روح فطرت است لذا نه خانواده دارد، نه جامعه و نه تاريخ و نه… بيش از اين، اين موضوع تكراري را طول ندهيم[7] بر گرديم به اولين برنامه ابليس:

ابليس با فراست شيطاني خود با مشاهده پوشش جوئي آدم و حوا دانست كه اگر بخواهد انسان را حيوان كند بايد با اين حس پوشش جوئي انسان مبارزه كند، اين حس را در او كور كند و بر اين كار تصميم اكيد گرفت به آية بعدي كه در ادامه آيه پيش آمده توجه كنيد: «يا بَني‏ آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما»[8]: اي بني آدم مواظب باشيد كه ابليس شما را به دام فتنه نيندازد همان طور كه پدر و مادرتان را از آن باغ خارج كرد برداشت از بدن آن دو،‌ لباس شان را تا بنماياند به ايشان سوات شان را.

خداوند در بيان ماجراي آدم و ابليس بلافاصله و فوراً اخطار مي دهد كه ابليس در صدد عريان كردن شما خواهد بود. يعني اين برنامه ابليس را پيش از هر برنامه او، تذكر مي دهد.

فطرت به حدي در پوششجوئي سواتي، قوي بود و هست كه شيطان از اين كه سوات همگان را لخت كند تا حدودي مايوس شد و به سمبل سازي پرداخت و بعل را ساخت. اين است كه اولين سمبل كابالا (قابالا= جريان قابيلی تاريخ) بعل گشته است. بعل در قرن هاي بعدي با سمبل اهرام همراه شد كه نماد ابدي بودن كاخ هاي عياشي است.

ابليس تا عصر مدرنيته حتي در برابر لباس ريش نيز عاجز بود و باصطلاح زورش به فطرت بشري نمي رسيد. در دوران مدرنيته به براندازي لباس ريش، موفق گشت. در سوئيس به استاد جامعه شناسي دانشگاه گفتم:‌ چرا توانستيد همه جاي بدن زنان را لخت كنيد اما اين دو تكه كه نام يكي مايو و ديگري سینه بند است همچنان مانده است؟.؟ گفت: قانون برهنه کردن اين دو بخش بدن را ممنوع كرده تا زنان مورد حمله قرار نگيرند. گفتم با كمي دقت در مي يابي كه منشأ اين قانون چيز ديگر است و آن: ناخوشايندي عريان بودن اين دو بخش از بدن، براي خود زنان است؛ اگر قانون نيز نداشتيد باز زنان از لختي عقب و جلو و پستان ها خودداري مي كردند. دليلش هم روشن است چرا درباره هر قانون،‌ قانون شكني مي شود و اما درباره اين قانون هرگز قانون شكني نمي شود.

وانگهي در اروپا جزيره ها و مكان هائي درست كردند و ورود به آن جاها را با لباس ممنوع كردند و هر كس بايد كاملاً لخت به آن اماكن قدم مي گذاشت. اما اين برنامه كاملاً با شكست رو به رو شد. و نيروي فطرت ثابت كرد كه گزارشات توصيفگران از برخي بوميان بي چارة جزاير دور افتاده، بيانگر ماهيت انسان و انسان شناسي نيست. بل در اثر
بي چارگي است.

امروز جريان كاباليست در برابر پوشش خواهي ريش هم شكست خورده و مردم عريان ترين جامعه به تدريج از لختي بر مي گردند و ابليس در اين موضوع نيز پايان تاريخ خود را مشاهده مي كند.

اهل بيت(ع) گفته اند: حتي در موقع خواب و در توي لحاف هم لخت نباشيد. حتي از امام باقر(ع) حديث داريم كه در حمام نيز يك نخ يا شبيه آن بر دوش تان بياويزيد. تا به آن نداي دروني فطرت هميشه پاسخ داده باشيد. انسان در حالت لختي در زير لحاف در خانۀ خودش نيز آن احساس آسايش روحي و تعادل رواني را ندارد. البته حساب بيماران رواني يا تربيت شدگان در محيط كابالائي، چيز ديگر است.

حديث هائي زيبا و بس علمي در انسان شناسي اهل بيت(ع) در اين موضوع داريم كه نمونه هائي را در كتاب «دانش ایمنی در اسلام» و نیز در کتاب مذکور آورده ام. و در اين جا تكرار نمي كنم. اما به يك نكته در آيه بالا اشاره مي كنم:

فرمود: «ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ»[9]: اين از آيه هاي خداوند است (اگر آنان دقت كنند) شايد بفهمند.

قرآن به هر چيز كه انسان را آگاه كند و به او دانش دهد، آيه مي گويد. يعني اگر در همين مسئلۀ بزرگ «رابطه انسان با لباس» و چيزي بنام «پديدة لباس» انديشه كنند به دانش استوار و پرفايده در انسان شناسي، روان شناسي و جامعه شناسي مي رسند.

در اين آيه به يك نكته ديگر بايد دقت شود: بيان آيه ابتدا با خطاب و «يا بني آدم» شروع مي شود اما سپس به غياب و صيغة غايب «لعلّهم» بر مي گردد. نمي گويد «شايد شما بني آدم بفهميد». اين تغيير بيان از خطاب به غياب، نشان مي دهد كه افراد بني آدم بازيچة دست كاباليسم شده و با ژست محقق و دانشمند، عكس مسئله را علمي خواهند دانست. اما اين كه به پيامبرش مي فرمايد: شايد آن ها بفهمند. نشان مي دهد كه بالاخره روزي جامعه جهاني به اصل و اساس و چگونگي «رابطه انسان با لباس» پي خواهد برد. و ظاهراً (اگر فكرمان دچار عجله نباشد)‌ اين دورة علمي آغاز شده است.

آن روز فرا مي رسد، و يك تاريخ با ماهيت جديد (بدون ماهيت كابالي) دارد مي آيد كه همه چيز قرآن، همۀ سخنان قرآن حتي آن گزاره ها كه مانند گزاره بالا از خطاب به غياب مي گرايند، تحقق پيدا كنند. «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُون»[10]. مي توانيد بگوئيد «و لو كره القابیليون».

[1] آيه82 سورة ص.

[2] در اين باره بحث اساسي هست كه در «تبيين جهان و انسان» به شرح رفته است.

[3] آيه22 سورة اعراف.

[4] آيه31 سوره مائده.

[5] آيه26 سورة اعراف.

[6] شرح بيشتر اين موضوع در كتاب «انسان و چيستي زيبائي» سايت بينش نو.

[7] شرح بيشتر در همان كتاب و نيز «تبيين جهان و انسان».

[8] آيه27 سورة اعراف.

[9] آيه26 سورة اعراف.

[10] آيه8 سورة صف.