مقدمه

مقدمه

قال علی(ع):

سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْض

علی(ع): سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْض:[1] بپرسید از من پیش از آن که مرا از دست بدهید، زیرا دانش من به راه های آسمان، بیش تر است تا به راه های زمین.

قوانین حاکم بر محتوای آسمان (= جهان) که کل جهان را مدیریت می کنند اصلی و اساسی و پایدار هستند. امّا قوانین زمینی که زمین و اشیاء زمین را اداره می کنند؛ جزئی و فرعی و در موارد زیادی متحوّل هستند. این است که دانش علی(ع) بر قوانین کیهانی بیش تر و پایدار تر از دانش او بر قوانین و راه های زمین است.

دیروزی بود که زمین ما وجود نداشت و فردایی خواهد آمد که باز از بین خواهد رفت، هم خودش و هم قوانین اش[2]. امّا قوانین عمومی جهان از آغاز پیدایش تا اَبد خواهند بود و جهان را اداره خواهند کرد.

این است معنای سخن پدر علم و دانش. گاهی به برخی از ذهن ها خطور می کند: چگونه ممکن است کسی نسبت به زمین زیر پایش، دانش کمتر داشته باشد اما نسبت به آسمان وسیع و گسترده و دور از دسترس، دانش بیشتری داشته باشد؟

سخنان قرآن، پیامبر(ص) علی(ع) فاطمه(ع) و ائمه طاهرین (ع) نکته به نکته و ذرّه به ذرّه، سنجیده و بر اساس حقیقت و واقعیت است و هرگز با تسامح و مسامحه های احساساتی، شعاری، بی دقّتی، همراه نیست.

بنده با همۀ جهل و نادانی ام، پیرو این مکتب هستم؛ می کوشم گوشه هایی از این مکتب علم و دانش را دریابم و بر این که در این مسیر قرار گرفته ام افتخار می کنم و آن را والاترین نعمت می دانم که خداوند به بنده اش می دهد.

کار وکوشش در هر دانشی شیرین و لذت بخش است، اما در هستی شناسی و کیهان شناسی شیرین تر و لذت بخش تر است. آیات زیاد و بخش هائی عمده در قرآن، به این دانش اختصاص یافته است و همین طور احادیث فراوانی[3]در محور آن آیات. که متأسفانه هیچ کاری در این باره انجام نیافته است.

مقالات و کتاب هایم را برای عموم نمی نویسم و در عرصۀ خواص نیز با مشکلاتی روبرو هستم: چون کارم شرح مکتب قرآن و اهل بیت(ع) است مخاطبانم باید (به اصطلاح) ذو جنبتین باشند؛ اکثریت دانشگاهیان با زبان و ادبیات عرب آشنایی کافی ندارند. جوّ عمومی غالب ( نه همگان) در حوزه نیز به یک توقع، و به یک «بی توقعی» دچار است:

توقع هست که در تفسیر قرآن و حدیث، بر آن چه بزرگان پیشین ما گفته اند بسنده شود. و بیش تر ناخودآگاه ها نسبت به مباحث ابتکاری و نوآوری با دیده تردید و پیش داوری ذهنی می نگرند، که البته حق دارند. زیرا اکثریت نوآوری ها به ویژه در طول قرن بیستم، با تقلید از غرب در بستر غرب زدگی، بر مکتب ما تحمیل شده است.

بنابراین همیشه باید نسبت به ابتکارات و نوآوری ها حساس باشیم. لیکن نباید حساسیت مان، راه هر ابتکار و پویش و پژوهش را به روی مان ببندد که مکتب را به رکود محکوم کند.

در این میان آن چه تلخ تر است موضع گیری یونان زدگان و بودا زدگان است که خود را در کانون مرکزی این حساسیت قرار می دهند و به ابتکارات علمی و بیان اصول علمی مکتب، به طور مطلقا اعتراض می کنند و می کوشند همیشه مکتب (تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ)[4]را در محبس یونانیات و بودائیات محبوس کنند که در سده های پیشین، اولی را از غرب و یونان گرفته اند و دومی را از هند و چین.

بی توقعی: در همان جوّ غالب (نه همگان) توقّعی نیست که قرآن و اهل بیت(ع) کاری با علوم به ویژه علوم تجربی داشته باشند. گوئی اسلام نیز مانند مسیحیت و یهودیت برای احکام و اخلاق آمده است نه در مقام تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ.

در جائی از این دفتر توضیح داده ام که اتفاقاً آیه «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء»[5]شامل همه علما است اما در سیاق بحث از علوم تجربی آمده است. یعنی تاج افتخاری که در این آیه هست در ردیف اول به علمای تجربی می رسد. و دیگر آیه ها درباره علم و علما به جای خود، و همین طور در حدیث ها.

 

اگر گمان کنیم قرآن و حدیث را نسبت به علوم به ویژه علوم تجربی، در محجوریت نمی بینیم، بی تردید خودمان را (به اصطلاح) گول زده ایم. با این اوضاع و شرایط، نه تنها مخاطبان بنده عموم مردم نیست، در میان خواص (اعم از دانشگاهی و حوزوی) با کمبود مخاطب روبرو هستم.

 

اما چرا می نویسم؟: از جانب دیگر، آمار مراجعه به سایت «بینش نو» آمار مطالعه ها، دانلودها، ایمیل ها، نشان می دهد که در عرصۀ داخل کشور و در عرصۀ جهانی (از شرق آسیا تا غرب اروپا، و از کانادا تا شیلی) پژوهشگران، اندیشمندان و دانشمندان فراوان این بندۀ حقیر خدا را مورد لطف قرار داده و می دهند، در حدی که تشویق می شوم شب و روز کار کنم، اگر احیاناً در مسافرت باشم، در درازنای جاده ها و کوه ها نیز به اندیشه در آیات قرآن و احادیث اهل بیت(ع) و تطبیق و مصداق یابی آن ها در جهان هستی و انسان، بپردازم.

 

زمانی آمارها منحصر به خود سایت بینش نو، بود و آمار ارباب رجوع را دقیقاً می دانستم، اکنون که محتوای آن در سایت های متعدد داخلی و خارجی قرار گرفته، از آمار دقیق بی خبرم، البته همان که به دستم می رسد برای تشویق، کافی است که از لطف همگان تشکر می کنم.

 

دربارۀ این دفتر: در سال 1372 که کتاب «تبین جهان و انسان» پس از سال ها تحقیق و چندین دوره تدریس در حوزه و دانشگاه، چاپ می شد، دو شخص محترم که زحمت چاپ آن را به عهده داشتند، می دانستند که در نظر، فکر و اندیشه من، مسائل هستی شناسی و کیهان شناسی تنها آن نیست که در کتاب مذکور آمده است، اصرار داشتند در روی جلد آن عبارت «جلد اول» نوشته شود، می خواستند در عمل انجام شده قرار بگیرم و جلد دوم را نیز بنویسم، با این که مخالفت کردم باز رقم «1» را در پشت جلد قرار دادند.

 

می خواستم مسائل باقی، بیش تر پخته شود تا دستکم در حدی استوار و مستحکم باشد که با آسودگی خیال و اطمینان لازم تدوین شود. اینک 16 سال از آن می گذرد که موضوع را همیشه در کانون کار و تحقیق قرار داده بودم، کارهای دیگری داشتم اما این یکی همیشه مانند ستون فقرات در نظام آن کارها حضور داشت. آنان که لطف کرده و آثار بنده را مطالعه می فرمایند، مشاهده می کنند مثلاً در کتاب «دو دست خدا»- قضا و قدر- مباحثی که در این دفتر آمده حضور دارند. حتی در کتاب «انسان و چیستی زیبائی» که بیش تر جنبۀ علوم انسانی دارد و… .

 

در تاخیر شانزده ساله این دفتر علاوه بر عامل اصلی فوق، عامل دیگری نیز دخالت دارد: وقتی که کتاب «تبیین جهان و انسان» به چاپ رسید، همکاران دانشگاهی به ویژه آقای دکتر نور محمدی رئیس دانشکده، اصرار داشتند که مجلداتی از آن را به برخی از دانشگاه های دنیا بفرستیم، می گفتند: اگر بفرستیم به طور کتبی اعلام وصول خواهند کرد و این به مثابۀ ثبت این ابتکارات به نام شما خواهد بود وگرنه، دیگران اصول این کتاب را به سرقت خواهند برد. به ویژه رئیس دانشکده و دو استاد دیگر که تحصیل کرده امریکا و به اصطلاح دارای مدرک پی، اچ، دی، بودند و با اوضاع و احوال محافل و عرصه های دانشگاهی غرب آگاهی داشتند، بر پیشنهادشان اصرار می ورزیدند. به چند دانشگاه معروف امریکا و اروپا (هر کدام دو مجلد) فرستادیم که اعلام وصول هم کردند و نامه های شان همراه تشکر، در دست است.

 

پس از سپری شدن زمانی، ناگهان دو نفر از کمبریجی ها اعلام کردند که یک نظریه ابتکاری در کیهان شناسی و هستی شناسی دارند و به زودی در کتاب ویژه ای به اطلاع عموم خواهند رسانید. به مختصر توضیحی که در این باره در نشریه «ساندی تایمز» داده بودند نگاه کردیم و دیدیم که آقایان با همۀ نام و آوازه که دارند اصولی از کتاب مذکور را به راحتی تملک می کنند. به هر نحوی بود جلو کارشان گرفته شد. پس از زمانی فرد سوم از همان کمبریج اصل قرآنی (عمر پیرترین کهکشان های کنونی 000/500/687/13 سال است) را در کتاب خود و به نام خود آورده تنها رقم را رُند کرده و 000/000/700/13 نوشته است.

 

این ماجرا به شدت مأیوسم کرد و سخت ناراحت بودم که: نکند کار اشتباهی کردم و اصول قرآن و اهل بیت(ع) را بیان و روشن کردم و به دست آنان دادم تا به نام خود ثبت کنند. آیا کارم اشتباه بوده؟ در این صورت باید هیچ گوشه ای از مکتب را شرح و بیان نکنیم. آیا فرو گذاشتن مکتب صحیح است؟ همان طور که در ضمن مصاحبه ای (در سایت نیز هست) گفته ام زمانی تصمیم گرفتم دستکم این بخش از هستی شناسی و کیهان شناسی را منتشر نکنم تا دیگران تملک نکنند.

 

اکنون از آن تصمیم منصرف شده ام (یا: منصرفم کردند) و قرار شد ماجرای فوق در نوشته ها، مقالات و کتاب ها تکرار شود تا حضرات دانشمند دربارۀ این دفتر به آن کار ناپسند اقدام نکنند.

 

مشکل دیگر ویژۀ این دفتر:

 

دربارۀ کتاب «تبیین جهان و انسان»، با نظریه ها و بینش های مفسرینی که در طول قرن ها به تفسیر قرآن پرداخته اند و خدای شان اجر دهد، مشکل عمده ای نداشتم، اگر یافتۀ من با یکی از آن بزرگواران، مخالف بود، با نظر چندین شخصیت دیگر از آنان موافق بود. یعنی (با عبارت بی تعارف) ابتکارات بنده با نظریه های آنان در اصل و اساس هیچ تضادی نداشت و ندارد. اما در این دفتر چنین تضادی هست، خوش بختانه همۀ مفسرین دربارۀ آیه هائی که موضوع بحث این دفتر است هیچ نظر قطعی ابراز نکرده اند و اقوال متعدد و مختلف را در قالب «احتمال» آورده اند.[6]

 

متاسفانه همین نظریه ها و اقوال احتمالی، در ناخودآگاه ما و گاهی در خودآگاه ها، به منزلۀ نظریه های قاطع، تلقی می شوند. و این مشکل بزرگی است و ایجاب می کند بخش اول کتاب به بررسی- گرچه خیلی اختصاری- اقوال مفسّرین، مختص گردد. و می دانم که مطالعه این بخش برای خوانندگان محترم کمی خسته کننده است. اما من چاره ای ندارم و باید به این کار تن در دهم.

 

مفسرین علاوه بر این که سخن قاطعی دربارۀ آیه های مورد بحث ما نیاورده اند، نظریه های احتمالی شان دربارۀ اکثر الفاظ آیات، کاملاً و به طور آشکار برخلاف قواعد مسلّم زبان عرب است. چرا؟

 

برای این که معنی و تفسیر آیه های مورد نظر، مانند معنی و تفسیر آیۀ «الله الصمد»، و معنی اصلی دیگر آیات سورۀ توحید، به علمای آخرالزمان واگذار شده است. (شرح این موضوع در متن کتاب خواهد آمد) اقوال محتمل که مفسرین آورده اند، فقط احتمالاتی است که قضاوت در آن ها به عهدۀ آیندگان گذاشته شده، و معنی احتمال غیر از این نیست.

 

 

اگر همه چیز آخرالزّمان نکوهیده باشد، لیکن امام سجاد(ع) یک امتیاز به علمای آخرالزمان داده است: يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ أَقْوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ الْآيَاتِ مِنْ سُورَةِ الْحَدِيدِ إِلَى قَوْلِهِ وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ فَمَنْ رَامَ وَرَاءَ ذَلِكَ فَقَدْ هَلَك.[7]

 

 

خطر: گرچه بحث ما دربارۀ این آیه ها در اصل «کیهان شناسی نظری» است، لیکن خود کیهان شناسی نظری به نوعی از علوم تجربی است و نیز رابطه شدید با فیزیک تجربی دارد.

 

آیه ها و بخش های فراوانی در قرآن به محور کیهان شناسی- آن هم به محور اصلی ترین اصول کیهان شناسی- است و باید دقیقاً مورد تفسیر، تحقیق، و مباحثات اساسی کیهان شناسی، قرار گیرند. و این کار از نظر فقهی دستکم واجب کفائی است.

 

 

اما در این مسیر، چند شرط ضروری وجود دارد:

 

 

1- محقق، غرب زده نباشد، یعنی بینش و فرهنگ و روحیه مستقل داشته باشد.

 

 

2- علوم غربی و یافته های غربیان را در این موضوع «حجت» نداند.

 

 

3- اگر از علوم روز استفاده کند، باید از مسلم ترین مسلّمات، خارج نشود؛ از اصولی استفاده کند که اگر در حدّ «دو، دوتا مساوی چهار» به قطعیت نرسیده باشد، دستکم به درجۀ کامل اطمینان، رسیده باشد.

 

 

این مبحث چیزی نیست که با تمسّک به قاعدۀ «علی طاقة البشريه»، دچار مسامحه شویم.

 

4- معیار، سبک و روش صحیح در این راه عبارت است از:

 

 

اگر تفسیری که از قرآن می شود، علوم روز را به دنبال خود بکشد و آن ها را اصلاح یا نقض و ابرام کند، یعنی قرآن رهبر و پیشرو باشد و علوم روز پیرو آن، در این صورت کار، یک کار درست و همان طور که گفته شد یک عمل واجب کفائی است.

 

 

و اگر در این راه قرآن را یا حدیث را پیرو علوم کنیم، کارمان نادرست و مصداق تحمیل بر قرآن و مکتب می شود و چنین کاری بس خطرناک است. همان طور که قرن ها پیش کیهان شناسی قرآن را بر کیهان شناسی ارسطو تطبیق کردند و هر برداشت نادرست را بر قرآن و مکتب، تحمیل کردند.

 

 

معتقدم در این دفتر، معیار مذکور کاملاً رعایت شده است. ممکن است خواننده به یکی دو سطر برسد که مثلاً بویی از اصالت دادن به علوم روز استشمام کند. قول می دهم اگر مطالعه را ادامه دهد خواهد دید که چنین نیست. و اگر این کتاب را به طور مرتب مطالعه کند، خواهد دید علاوه بر این که این دفتر یافته های علوم روز را در مواردی تکمیل می کند مانند قانون گسترش جهان، و در مواردی قانون نو و جدید معرفی می کند که علوم روز از آن بی خبر است مانند قانون جوشش از مرکز جهان، ویا قانون دخالت حیات در نظام و جریان اصول فیزیک. و در مواردی نیز اصل یک یافته غربی را به طور مستدل رد می کند مثلاً در اواخر کتاب نه تنها فیزیک نیوتونی نقد اساسی می شود، فیزیک نظری روز نیز درباره «جاذبه» از ریشه و اساس، مردود می گردد.

 

 

و خواننده گرامی خواهد دید که آن چه درباره نظام رشته ای- ریسمانی جهان در این کتاب آمده، غیر از آن است که به عنوان یک نظریه در غرب مطرح است.

 

 

خداوند به همۀ ما به ویژه به پژوهشگران جوان ما توفیق دهد که در تشریح و تبیین مکتب (عمیق، تام، کامل و بدون کوچک ترین نقصِ) قرآن و اهل بیت(ع) کار کنیم، کار صحیح در سبک و روال صحیح. و باید بدانیم اگر کار نکنیم، مکتب تنها در محدوده احکام و اخلاق، محبوس خواهد ماند، از دیگر علوم انسانی و تجربی مهجور خواهد ماند، که باید به صراحت گفت: متاسفانه امروز این مهجوریت هست. مشکل بزرگ و خلاء کاری، عظیم است. اما با توسّل به قرآن و اهل بیت(ع)، آسان می شود. درست است: با یک یا زهرا(ع) ی دیگر.

 

 

روز میلاد مردی که گفت: دانش من به راه های آسمان، بیش از دانش من به راه های زمین است.

 

 

دوشنبه: 13/8/1430هـ ، ق.

 

15/4/1388، ش.

 

مرتضی رضوی

 

 


[1]  شرح نهج البلاغه؛ ابن ابی الحدید، ج13 ص101- ینابیع المودّة؛ شیخ سلیمان قندوزی شافعی؛ ج1 ص208- نهج البلاغه؛ صبحی صالح خ189- فیض: 231. 

 

[2] رجوع کنید: «تبیین جهان و انسان» در سایت بینش نو (www.binesheno.com)    .

 

[3] یک نگاه به پی نویس های کتاب «تبیین جهان و انسان»، نمونه ای از این فراوانی را نشان می دهد.  

 

[4] سوره نحل، آیه 89.

 

[5] سوره فاطر، آیه 28.

 

[6] مگر تنها یکی از آنان. که او نیز پس از ابراز نظر قطعی، باز اقوال محتمل را ردیف کرده است.

 

[7] شرح بیش تر در متن کتاب.