گزاره های علمی متافیزیکی نیستند ؟

می پرسد: «برخی از منتقدین مدرن ورود دانشمندان به بحث خدا، معتقدند که گزاره های علمی در این بحث حجیت معرفت شناختی ندارد».

پاسخ استاد: «گزاره های علمی متافیزیکی نیستند اما مشمول تفسیرهای متافیزیکی می شوند. وقتی یک گزارۀ علمی مطرح می شود، افراد گوناگون از جمله خود دانش‌ پیشه‌ ها ممکن است تفسیر و استنباطی متافیزیکی از آن گزاره به‌ دست دهند».

بررسی: 1- چنین نیست که گزاره های علمی همگی متافیزیکی نباشند، بل همان طور که در مبحث «هیچ» به شرح رفت این خود گزاره ها، فرمول ها و قوانین فیزیک است که مستقیماً و بدون واسطه، آن «میدان تولید انرژی» را که یک میدان فیزیکی نیست، و نیز پشتوانۀ آن هم فیزیکی نیست، را اثبات می کنند.

بلی: در درون فیزیک و کیهان شناسی، گزاره ها رابطۀ مستقیم با متافیزیک ندارند و نباید داشته باشند، زیرا موضوع آن ها فیزیک است نه متافیزیک؛ کلاس درس فیزیک، کلاس درس متافیزیک نیست. امّا وقتی که در افق های بالاتر به بررسی آن میدان تولید انرژی (که استاد و برخی از دیگران آن را با نام «هیچ» نامیده اند) می رسد رابطۀ مستقیم فیزیک با متافیزیک، از گزاره های اساسی و پایه ای دانش فیزیک و کیهان شناسی می شود.

و در درون فیزیک و کیهان شناسی نیز همۀ گزاره ها رابطۀ غیر مستقیم با متافیزیک دارند. بل از یک نظر هیچ گزاره ای نیست که رابطۀ مستقیم با خدا نداشته باشد؛ هر قانون و هر فرمول آیه ای از آیات، و نشانی از نشان های آفرینندۀ خود است.

2- اما سزاوار بود که استاد از جناب پرسشگر بپرسد: اولاً: آن «برخی منتقدین مدرن» چه کسانی هستند؟ لطفاً چند نفر از آنان را نام ببرید.

ثانیاً: اگر چند نفری هم باشند (که نیستند) مانند پرسشگر محترم به دنبال هدف غیر علمی هستند که می خواهند جو علمی دنیا را به صورت جوّ علمی قرن هفده و هجده وا نمود کنند، که نه تنها «مدرن» نیستند بل کاملاً مرتجع هستند. و باید به پرسشگر محترم تذکر می دادند که در مصاحبه با یک دانشمند لفظ «مدرن» را این همه ابزار القاء نکند.

جناب پرسشگر می گوید: «ولی این تفسیر خارج از حوزه علم است».

استاد: «بله.»

بررسی: 1- به شرح رفت که مسئلۀ خدا از گزاره های مستقیم فیزیک و کیهان شناسی است. بلی از گزاره های درون فیزیک نیست بل گزاره ای است که پایه و اساس فیزیک و کیهان شناسی است. اگر فیزیک و کیهان شناسی را به یک درخت تشبیه کنید، مسئلۀ وجود خدا ریشه آن درخت می شود. نه از شاخ و برگ آن. گرچه شاخ و برگ نیز حاکی از وجود ریشه است و اقتضاءً آن را به صورت یک گزارۀ علمی ایجاب می کند. و «ایجاب»، «لزوم» و «الزام» ویژگی ترین ویژگی فیزیک و کیهان شناسی است به طوری که هیچ دانشی در این ویژگی ها به پای این دو علم نمی رسد، حتی ریاضی.

2- چرا حضرت استاد که خود سخن از آن میدان تولید انرژی و باصطلاح «هیچ» سخن می گوید، نام این ایجاد، لزوم و الزام فیزیکی و کیهان شناسی که نتیجۀ فرمول های این دو علم است را تفسیر می گذارد تا جناب پرسشگر بگوید که «این تفسیر خارج از حوزۀ علم است»-؟ آیا فرمول های فیزیکی، فیزیکی نیست؟! یافتۀ مستقیم فیزیک، عین فیزیک است یا تفسیر آن؟-؟!

می پرسد: «با توجه به فضای غالب در مراکز علمی معتبر دنیا، به نظر شما امروزه علم و دین در حال نزدیک شدن به یکدیگرند یا در حال دور شدن؟».

نگاهی به ساختار سؤال: یعنی خود پرسشگر محترم پاسخ پرسش خودش را نمی داند؟! امروز کودکان دنیا به ویژه کودکان نا بالغِ خود دانشمندان نیز می دانند که نه «فضای غالب» بل «کلّ فضای» مراکز علمی جهان به سرعت به سوی توحید و خدا شناسی علمی می رود.

پاسخ استاد: «سوال سختی است. پاسخ به این سوال تا حدی در گرو این است که ما چه تلقی ای از علم و دین داشته باشیم. به نظر من، این ها دو پدیدۀ کاملاً متفاوتند و تا زمانی که بشر وجود دارد، این دو پدیده نیز وجود خواهند داشت».

بررسی: 1- حضرت استاد توجه دارند که چرا این سؤال برای شان سخت است برای این که ایشان همان تلقی از دین و علم دارند که در دنیای مسیحیت مطرح است؛ استاد محترم هیچ اطلاع علمی از دین اسلام (اسلام اهل بیت-ع-) ندارد. (البته من آن شرمندگی خودم را باز تکرار می کنم). در مکتب قرآن و اهل بیت(ع) علم و دین، یک حقیقت واحد هستند، نه دو پدیده.

گاهی دیده می شود که برخی نویسندگان حوزوی نیز عبارت «علم دینی» را به کار می برند؛ گوئی علم دو گونه است و دو ماهیت دارد یکی علم دینی دیگری علم غیر دینی(!!!) نقیض «علم»، «جهل» است، علم یا یک گونه و یک ماهیت دارد و یا علم نیست. دو گونه دانستن علم خود جهلی است بزرگ.

دین یا علم است و دقیقاً علمی است- مانند مکتب قرآن و اهل بیت(ع)- و یا جهل است بل بدتر از جهل زیرا که جهالت ها را به دین خدا نسبت می دهد. اساساً «دین غیر علمی» یعنی «یک چیز جهلی» و یک آئین جاهلانه و جهل آور، که نه تنها خودش مصداق جهل است، منشأ جهالت ها هم، است.

2- می فرماید: «به نظر من… این دو معرفت متفاوت گاه در کنار هم قرار می گیرند و گاه در برابر هم».

عرض می کنم اگر یک دین واقعاً دین باشد (نه مثل مسیحیت و امثالش)، اگر علم در مقابل آن قرار گیرد، بی تردید این تقابل ناشی از عدم بلوغ علم در آن مسئلۀ بخصوص، است. و اگر غیر از این باشد و یک دین در مقابل مسلّمات مسلّمِ علم قرار گیرد، نشان از نقص آن دین است.

و امروز، به خوبی روشن است که علوم نه تنها به سوی دین قرآن و اهل بیت(ع) می رود، بل علم قوی ترین تبیین کنندۀ آن است و روز به روز آن را بیشتر و بهتر معرفی می کند. البته اگر ما ها دست از تخیلات ارسطوئی و صدروی برداریم.

استاد در ادامه می فرماید: «اما اینکه مطلقاً بگوییم که علم و دین در حال دور شدن از یکدیگرند، این ادعای بسیار بزرگی است».

بررسی: عرض می کنم: این فرمایش استاد کاملاً قابل تمجید است. اما اگر کم لطفی نمی کردند، می فرمودند که: این دو به سرعت به همدیگر نزدیک می شوند. ایشان این لطف را وقتی می کردند که با دین اسلام شیعی بیشتر آشنا می شدند.

عصر ایران می پرسد: «ریچارد داوکینز و امثال او در واقع می گویند که علم باید دین را از زندگی بشر بیرون کند؟».

استاد: «بله. البته این فقط  برخی دانش‌ پیشگان نیستند که چنین حرفی می زنند. برخی از افراد عادی هم چنین حرفی می زنند. در شوروی هم کمونیست ها تلاش کردند چنین وضعی را محقق کنند».

بررسی: بنده بیش از داوکینز و امثال او به این موضوع معتقدم؛ و این از بی عرضگی و محافظه کاری علم و علما است که هنوز ادیان فاقد علم بل ضد علم از قبیل مسیحیت کلیسائی، در دنیا هستند. مراد داوکینز و هر مخالف دینی نیز همین است.

و این واقعیت، خواستۀ جناب پرسشگر را برآورده نمی کند که جوانان شیعه و دانشجویان تشیع با همان دید که علم به مسیحیت نگاه می کند، به دین خودشان بنگرند.

می پرسد: «چنین نگاهی به رابطه علم و دین، علم را تبدیل به نوعی ایدئولوژی نمی کند؟».

نگاهی به ساختار پرسش: جناب پرسشگر که نتوانست «فرمان الحاد و حکم عدم اعتقاد به خدا» را از زبان استاد به طور همه بُعدی بگیرد، اینک در صدد است که القاء کند: اگر دین هم در عرصه باشد باید دین جدای از ایدئولوژی، و «یک امر فردی» باشد و از حصار فرد به سوی جامعه خارج نشود.

پاسخ استاد: «بله. قطعاً این طور می شود و به همین دلیل باید گفت که این کار، کاری غیر علمی است. بررسی نقش دین در جامعه، وظیفۀ جامعه شناس است نه وظیفۀ یک فیزیکدان یا یک زیست شناس. یک فیزیکدان بر چه مبنایی دین را پدیده ای مضر در جامعه بشری می داند؟ من اصلاً با صحت و سقم حرف او کاری ندارم بلکه می گویم چنین ادعایی فراتر از علم فیزیک یعنی حوزه تخصصی آن فیزیکدان است».

بررسی: 1- چرا یک مصاحبه به محور فیزیک و با یک دانشمند فیزیک، ناگهان به محور اساسی ترین و پایه ای ترین مسائل جامعه شناسی و انسان شناسی، تبدیل می شود؟ از آغاز مصاحبه معلوم است که هدف، یک هدف فیزیکی نبوده و پرسشگر محترم در صدد شکار یک یا چند «حکم» از زبان استاد محترم است که نتیجۀ نهائی سست شدن عقیدۀ جوانان و دانشجویان باشد.

2- جناب پرسشگر چه استیحاشی از ایدئولوژی دارد؟! ایدئولوژی یعنی چه و چیست؟ مگر ممکن است یک انسانی پیدا شود و فاقد ایدئولوژی باشد؟

چرا باید هر وقت غربی ها یک آدامس به دهان ما انداختند، سال ها آن را بجویم؟ سپس آن را بلعیده و باز آورده و نشخار کنیم؟!؟

این موضوع از موضوعات اساسی جامعه شناسی است، اما باید پیش از آن، تکلیف اولیّۀ موضوع در دانش «انسان شناسی» روشن شود همان طور که خود استاد نیز به آن تصریح کرده است.

امیل دورکیم می گفت: اگر معتقد بودم که علم ایدئولوژی را نمی دهد، هرگز زحمت علم اندوزی را بر خودم تحمیل نمی کردم.

آگوست کنت نه تنها علم را منشأ ایدئولوژی می دانست، بل می کوشید یک دین نو بر اساس دانش خودش بر جامعۀ بشری ارائه دهد، و در واقع عملاً هم به آن پرداخت. و همین طور دیگر سران جامعه شناسی، و نیز اندیشمندان دیگری از افلاطون تا به امروز.

اگر علم در زندگی اجتماعی بشر نقش نخواهد داشت، پس به چه دردی می خورد غیر از بمب اتم سازی-؟