چرا دشمنان اسلام به سران صوفيه مهر مي ورزند؟

چرا دشمنان اسلام به سران صوفيه مهر مىورزند؟

فرح پهلوى هزاره شيخ عطار را در ايتاليا با زرق و برق تمام بر گزار كرد. ليكن حتى براى ريا نيز نسبت به هيچ كدام از بزرگان پيروان اهل بيت(عليه السلام) توجهى نكرده و نبايست مى كرد زيرا او و اربابانش همگى دشمن «اهل بيت» بودند و هستند. هويداى بهائى يكى از مبلغان و مروجان خانقاه صفى على شاه، بود. «اسلام در ايران» دياكونوف كمونيست، را بيبنيد، همه متون مستشرقان غرب را مطالعه فرمائيد تا مهرورزى ها، فراز كردن ها، مداحى ها، تكريم ها، تشويق هاى شان نسبت به صوفيان را مشاهده كنيد.

اما در همان كتاب دياكونوف ببينيد راجع به موسى بن جعفر(عليه السلام)چه نوشته است. و در ساير متون با اهل بيت چه بر خورد شده است. غربى ها هم در دوران پيش از عموم شمول شدن ليبراليسم و هم پس از آن، صوفيان را در مقابل سنيان، ارجمند و سنيان را در مقابل شيعيان برتر واصيل تر جلوه داده اند.

و بالعكس، هميشه سعى كرده اند شخصيت هاى بزرگى از شيعه را سنى معرفى كنند (نمونه اش فردوسى) و اگر نتوانستند دست كم زيدى قلم داد كنند (مانند ابن سينا) و شخصيت هاى سنى را صوفى معرفى نمايند.

در ايران افرادى مانند كسروى را بر انگيختند كه بر عليه على(عليه السلام) بنويسد و در مصر افرادى مانند طه حسين را گماشتند تا بر عليه عثمان بنويسد، نه به نفع شيعه بل براى هدم هر چيزى كه به نام اسلام است.

اين فقط يك نمونه از آثار حضور اين پديده در فرهنگ جامعه است.

باند فروغى:

در ايران قيچى ديگر ساختند كه يك تيغه اش ايران باستان پرستى و تيغه ديگرش غرب زدگى است  براى قطع تنها درخت تشيع. در مصر نيز تيغه مصر باستان پرستى درسه دهه اخير ساخته و تيز شده با تيغه غرب زدگى به راه افتاده است، كم نيستند جوانان عرب كه منكر عربيت خود مى شوند و با اشتياق در صدد وصل نسب خود به مصريان قديم هستند و اين روند به طور روز افرون پيش مى رود.

اما در ايران از اوايل سلطنت رضا خان با دستان دانشمند خود فروخته محمد على فروغى، گروهى قلم به دست را به كار گماشتند آنان نيز ابتدا از لا به لاى متون با ستان عنوان «پهلوى» را براى رضا خان هديه كردند سپس به احياى فرهنگ افليج قديم پرداختند، چه ها كه نكردند.

اما اين قيچى نه در ايران ضررى به صوفيان داشت و دارد و نه در مصربا آن سر ستيز دارد. چرا و به چه علت؟؟

زيرا آنان كه «پاى وحدت بر سر كفر و مسلمانى  زدند» نه براى اروپاى لائيك ضرر دارند و نه براى اروپاى مسيحى و نه براى مخالف اسلام و يا هر دشمن اسلام و يا براى هر دشمن  شيعه.

اين هم نمونه آثار و جودى اين پديده در عرصه سياسى  درونى و بين المللى.

در درون جامعه خودى  نيز هميشه لات ها، چاقوكش ها، و گردنه گيرها، فاسق و فاجرها كه شراب خوارى را نشان مردانگى و تجاوز را علامت مروت مى دانستند، هميشه چاكر سينه چاك و فدائى جان نثار صوفيان بوده اند. زيرا آنان نيز با همه نادانى شان به طور ناخود آگاه احساس مى كردند كه تسامح و اباحه گرى صوفيان به نفع شان است.

شعار صوفيان و شعار اين لات مذاق ها هميشه يكى بوده: «دلت صاف باشد فلان گناه مهم نيست»، يعنى ذبح شريعت در پيش پاى طريقت. ياشعار «عيسى به دين خود و موسى به دين خود» كه اساس ليبراليسم است. و چندين وحدت عقيدتى  و عملى مشترك ميان اين دوگروه. اين هم نمونه اجتماعى مسئله و نقش اين پديده در درون جامعه.

پادشاهان و عرفاى اصطلاحى:

هيچ پادشاهى با عارف (عارف اصطلاحى = صوفى) در گير نشده و برايش ايجاد مزاحمت نكرده است.هارون الرشيد امام كاظم(عليه السلام) را در زندان به زنجير كشيده آنگاه مى رود پيش فلان صوفى كه «عظنى» مرا موعظه كن. او موعظه مى كند و هارون خون خوار اشك مى ريزد وانمود مى كند مثلا خيلى تحت تاثير موعظه هاى صوفيانه او قرار گرفته است احاديث جدش  عبد الله ابن عباس  در او تاثير نكرده. اينك مانند صراف ماهر، مشترى درّ سخنان يك قلندر شده است!!!

پادشاهان هميشه سهميه خانقاه هارا با كمال ميل و به طور وافر با دستان خود تقديم مى كردند يا مى فرستادند، از طرفى هميشه زندان شان، تيغ برنده شان متوجه اهل بيت(عليه السلام)وقتل عام پيروان شان بوده است، چرا؟ چرا آن چنان و  چرا اين چنين؟ـ؟

گذشته از اصول و فروع مكتب، چرا چشممان را به اين حقايق و واقعيات تاريخى مسلم مى بنديم كه در عرصه هاى سياسى، اقتصادى، فرهنگى، سياسى بين المللى كاملا فراز و مانند قله هاى بزرگ مشهود هستند.

تقسيم غنايم پس  از پيروزى بر اهل بيت(عليه السلام):

پاد شاهان حكومت اهل بيت(عليه السلام) را تملك كردند و ولايت اهل بيت را به صوفيان واگذاشتند. هميشه سران صوفيه مى پائيدند كه شاهان ولايت را نيز از آنان نگيرند و شاهان نگران بودند كه مبادا فلان صوفى حكومت را از او بگيرد. اما اين نگرانى ها هرگز به درگيرى نمى انجاميد. براى نمونه كافى است رفتار مداهنه آميز شاه رخ تيمورى و سيد نعمت الله كرمانى را مطالعه كنيد.

يكى از عوامل مهم سقوط خلافت فاطمى مصر، تصوف گرائى خليفه هايش بود، كافى است عصر حاكم باللّه فاطمى را به طور تحليلى بررسى كنيد، صوفيان همه جا بر عليه آنان تبليغ كردند و مردم را از پشتى بانى  آنان باز داشتند، وقتى عاضد باللّه سقوط كرد تنها و بى كس بود.

صوفيان اولا ولايت را «تعميمى» كرده و آن را از انحصار اهل بيت(عليه السلام) خارج كردند و در ميان خودشان پخش كردند و سران صوفيه خودشان را «اوليا» ناميدند. و در ابتدا مردم گمان مى كردند مراد صوفيان از «ولى الله» يا «اولياء الله»، دوست و دوستان خدا است. اما به تدريج پذيرفتند قطب ها و لى الله هستند. مردمى كه زير بار ولايت على(عليه السلام)نرفت زير بار ولايت هر كسى رفت و اينك بر خى از شيعيان…

 در مباحث آينده راجع به اين مسائل به قدر كافى بحث خواهد شد.