چرائی این سنت نامبارک در متون تفسیری شیعه

چرائی این سنت نامبارک در متون تفسیری شیعه:

1- شیعه که همیشه یک حزب ممنوعه و قاچاق بود و در طول تاریخش مورد قتل عام ها و سنگین ترین محدودیت ها بود، تنها  توانست در میان دود و آتش تهاجمات، غارت ها و قتل عام ها، یک فقه کامل و یک چهارچوبه محکم در اصول دین، بپروراند و از آن حفاظت کند؛ شیعه نتوانست چنان که باید متون تفسیری و متون تاریخی برای خود تدوین کند؛ احادیث شیعه هنوز هم وارد عرصه تفسیر نشده اند. در ادوار بعدی که متون تفسیری شیعه تدوین شدند در همان بستر که تفسیر سنیان جاری بود جاری شدند بدون هیچ تفاوت در سبک و سیاق تدوین؛ سخنان هر دو جریان مذکور (یهودی و افراد غیر مسئول)جایگاه احادیث اهل بیت(ع) را گرفتندو نمونه بارز آن تفسیر معروف و ارجمند «مجمع البیان» است تنها فرقی که دارد گاهی لطف کرده و سخنان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) را در ردیف سخنان افراد مذکور می آورد آن هم معمولاً پس از آنان و در ردیف آخر. آن هم بدون سند و بدون بررسی شرایط به کار گیری حدیث.

به همین دلیل، امروز هر کسی با معلومات اندک که می خواهد اثری از خود به جای بگذارد یا سری در میان سرها بجنباند به تفسیر نویسی می پردازد، چرا که تفسیر نویسی با سبک و سیاقی که دارد چندان نیازی به علم و دانش ندارد.

2- اگر حدیثی در متون تفسیری شیعه آمده باشد بی ملاحظه و بدون بررسی و بدون به کار گیری علوم، لغت، ادبیات عرب، علم رجال و سند شناسی، به طور به اصطلاح فلّه ای به کار گرفته می شود. اجازه دهید ماهیت این روش فلّه ای در ردیف های زیر بیش تر باز شود:

الف: بی اعتنائی به دانش لغت شناسی- و نیز: بی اعتنائی کامل به سرگذشت الفاظی که در طول زمان (از عصر جاهلیت، اسلام و قرون اسلامی) تحولاتی را در کاربرد شان، به خود دیده اند.

ب: بدون بررسی سند و بی اعتنائی به علم رجال و شناخت شخصیت های سلسله شیعه.

ج: بدون تعمّق در محتوای حدیث.

د: می توان گفت: آن چه از حدیث ها به متون تفسیری ما وارد شده اند یک هزارم حدیث هائی هستند که در متون حدیثی داریم. نمونه اش تفسیر مهم و ارجمند المیزان، به حدی در این موضوع کوتاه آمده که به مرز «حسبنا کتاب الله» نزدیک شده است.

عرض کردم یک هزارم: شاید برخی از این سخن تعجب کنند و بگویند: تفسیر نور الثقلین یا البرهان و یا مثلاً بحارالانوار، هر حدیثی را که به یک آیه ای مربوط بوده، آورده اند و کارشان و انگیزه شان نیز همین بود که حدیث های مربوط به آیات قرآن را بیاورند.

پاسخ: 1- پیش از هر چیز باید بگویم: مقصود من جسارت یا خدای نکرده ضایع کردن نام نیک گذشتگان نیست، حتی نام بحارالانوار را بردم که همگان می دانند من از مریدان علامه مجلسی هستم و افتخار می کنم که حق این مرد بزرگ را می شناسم، مقصود یک بحث علمی مستدلّ است بر اساس واقعیات موجود در متون تفسیری ما.

2- درست است سعی کرده اند همۀ حدیث هائی را که به آیه ای از آیات قرآن مربوط می شود جمع کرده و در کتاب شان بیاورند. اما سخن در همین عبارتِ «مربوط می شود» است که کدام حدیث با آیه ای ربط دارد و کدام حدیث ربط ندارد؟-؟

در سبک حضرات تنها حدیث هائی این ربط را دارند که خود آیه یا جمله ای از آیه و یا کلمه ای از آیه در متن حدیث آمده باشد و دیگر تمام.

در حالی که ما هیچ حدیثی نداریم- اعم از حدیث قوی و حتی حدیث های جعلی- که رابطه ای اساسی با قرآن نداشته باشد از قضا (و واقعاً چنین است) معمولاً حدیث هائی که در آن ها لفظی از قرآن نیامده بیش تر با قرآن رابطه دارند. چه کسی گفته است که پیامبر(ص) یا کدام امام(ع) گفته است تنها حدیث هائی به تفسیر مربوط می شوند که لفظی از قرآن در آن ها باشد؟! اولین کسی که این بن بست سهمناک را تا حدودی شکسته مرحوم علامۀ مجلسی است، نظر به این که سبک او سبک موضوع بندی و باب بندی (تبویب موضوعات) بوده، ابتدا باب و موضوع را عنوان می کند سپس آیات مربوط به آن باب را تا جائی که توانسته در بیش ترین حد آورده سپس بحث تفسیری کرده، آن گاه هر چه توانسته (و در این مسیر بهترین توانائی را داشته) حدیث ها را آورده است خواه حدیثی که لفظی از قرآن در آن هست و خواه هیچ لفظی از قرآن در آن نیست.

اما در بخش های تفسیری که در اوایل هر باب می آورد، همان سبک تفسیر نویسان را رفته و گاهی عین سخنان مجمع البیان و تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم را آورده است. و مراد من از آوردن نام بحارالانوار، همین بخش های تفسیری است.

عرض کردم: مرحوم مجلسی این بن بست را تا حدودی شکسته است نه کاملاً. زیرا اولاً او در آغاز بحارالانوار متعهد شده است که از کتب اربعه حدیث نیاورد، دلیل این کارش را نیز توضیح داده و می گوید: تدوین کتب اربعه موجب فراموشی «اصول اربع مأة» شده و همگان به کتب اربعه بسنده کرده اند و من سعی کرده ام که آن 400 کتاب را در حد توانم احیاء کنم. اگر همۀ حدیث های کتب اربعه را بیاورم ممکن است آن ها نیز به فراموشی سپرده شوند.

برای دوام و بقای کتب اربعه چنین تعهدی را کرده و تا حدود 95% به این تعهد عمل کرده و در مواردی اندک از کتب اربعه نیز آورده است. بنابر این محتوای کتب اربعه به دلیل همین نیت مقدس (مجلسی) در بحار نیامده است و آن همه حدیث های فراوان حتی در بحار نیز به کار گرفته نشده اند.

3- دربارهای خلافت برای مقابله با اهل بیت(ع) با تمام قدرت شان به ترویج علم صرف و نحو (ادبیات عرب) کوشیدند تا شعار «حسبنا کتاب الله» را با شعار «حسبنا کتاب الله و علم النحو» تکمیل کنند، در این کار موفق هم شدند به طوری که مغز عدّه ای از محققین شیعه را نیز تخریب کردند؛ امروز نیز آفت خطرناک آن را هر از گاهی مشاهده می کنیم.

شعار «حسبنا کتاب الله و علم النحو» موجب شد زمینۀ بی اعتنائی به قواعد ادبیات عرب، در ناخود آگاه ما ها به طور نسبتاً افراطی فراهم گردد.

اگر مفسرین سنّی برای حمایت از اقوال افراد غیر مسئول در مواردی (از جمله درباره آیات مورد بحث ما) قواعد ادبی را نادیده گرفته اند، برخی از ما نیز گاهی قواعد ادبی را علی رغم شعار مذکور به عنوان بی اعتنائی به آن شعار، نادیده گرفته ایم. و گرنه، قرآن که «عربی مبین» است هرگز جمله ای بر خلاف قواعد مسلّم ادبیات عربی ندارد.

4- شخصیت زدگی: احترام به دانشمندان، عامل حیات و بالندگی علم است و عدم مراعات آن عامل جهل و نادانی است. اما احترام غیر از شخصیت زدگی است که عقل، شعور و استعداد محققان را به بند می کشد علم و دانش را به خفقان سهمگین دچار می کند. اندیشۀ سالم اندیشه ای است که با حفظ احترام و قدردانی از دانشمندان، با حرّیت تمام کار کند.

چون پیشینیان فلان حدیث های بی سند را در متون تفسیری خود آورده اند، حتماً ما نیز باید بپذیریم و همین روال را در پیش بگیریم، چنین منطقی ضد علم و بازدارنده از رشد و شکوفائی علم است. از آن فاسد تر پذیرش اقوال و نظریه های بزرگان پیشین به طور تعبدی است که متاسفانه هنوز هم این بیماری روحی ادامه دارد به ویژه آنان که با معلومات اندک به تفسیر نویسی می پردازند غیر از این روش، راهی برای شان نیست.

5- عامل دیگر: یک اصل صحیح و بس سازنده داریم که متأسفانه در اثر بر خورد نادرست با آن، دچار فلّه کاری در استفاده از احادیث می شویم. آن اصل عبارت است از:

مَا خَالَفَ كِتَابَ اللَّهِ فَلَيْسَ مِنْ حَدِيثِي[1]– يا: ما خالف کتاب الله فاضربوه علی الجدار.

این اصل مبارک دو قاعده را برای ما تعیین می کند:

الف: هر حدیثی که از زبان ما (اهل بیت-ع-) به شما برسد و مخالف قرآن باشد خواه دارای صحیح ترین سند باشد و خواه بی سند باشد، آن حدیث از ما نیست و آن را به دیوار بکوبید. در این اصطلاح کوبیدن به دیوار شدید ترین ردّ کردن است که توأم با تنفّر نیز هست.

می بینیم که این اصل هیچ ارزشی به سند نمی دهد. اما باید دقت کرد که موضوع این اصل و کاربرد آن فقط به موارد «مخالفت با قرآن» محدود است. ارزش و اهمیت سند و نیز همۀ علومی که در حدیث شناسی ضرورت دارند، در عرصه های دیگر کاملاً لازم و ضروری است و این اصل از ما نمی خواهد که سبک فلّه کاری را پیش بگیریم، آیا ائمه طاهرین دعوت به فلّه کاری می کنند!؟!

درست است اگر حدیثی با صحیح ترین سند بیاید و بگوید: معاد، جسمانی نیست روحانی است یا مثالی است، باید چنین حدیثی را به دیوار بکوبیم. و باید هنگام خواندن دعای ندبه نسخۀ «عرج بروحه الیه» را دور بیندازیم و نسخۀ «عرج به الیه» را بخوانیم زیرا که به نصّ قرآن معراج جسمانی است نه روحانی.

اما در عرصه هائی که حدیث در مقام بیان اصول مکتب قرآن و اهل بیت(ع) یا در فروع تبیینات آن مکتب است باید همۀ علومی که در خدمت حدیث شناسی هستند به کار گرفته شوند.



[1] بحارالانوار ج2 ص227