پلورئاليست هاى ضد پلورئاليسم

پلورئاليست هاى ضد پلورئاليسم:

پلورئاليسم به صورت يك انديشه، انديشه مطرح در محافل علمىو فكرى، از پديده هاى جديد در جامعه غرب است. اما در جامعه ما اين مسئله ريشه در قرون پيشين دارد. صوفيان ما در طول صدها سال پلورئاليست بوده اند همان طور كه ليبراليست بوده اند.

مولوى عاقل ترين، منظم ترين و دقيق ترين صوفى ما است كه در مثنوى از هر گونه شطح پرهيز كرده است، مى گويد:

ديد موسى يك شبانى را به راه *** كو همى گفت اى خدا و اى اله

تو كجائى تا شوم من چاكرت *** چارقت دوزم كنم شانه سرت

دستكت بوسم بمالم پايكت *** وقت خواب آيد بروبم جايكت

گر تو را بيمارئى آيد به پيش *** من تو را غمخوار باشم هم چو خويش

بالاخره موسى به شبان اعتراض مى كند و توضيح مى دهد كه اين بر خلاف توحيد است:

گر نبندى زين سخن تو حلق را *** آتشى آيد بسوزد خلق را

وحى آمد سوى موسى از خدا *** بنده ما را چرا كردى جدا

تو براى وصل كردن آمدى *** نى براى فصل كردن آمدى

چون كه موسى اين عتاب از حق شنيد *** در بيابان از پى چوپان دويد

پلورئاليسم داغ تر از اين، در تاريخ بشر نبوده و نيست. مولوى با اين صراحت و افتخار آن را اعلام كرده و بر صحت آن استدلال مى كند. با طرح داستان فوق، اصالت پلورئاليسم را به امضاى خدا نيز مى رساند و مخالفين پلورئاليسم را گر چه موسى(عليه السلام)باشد به اشتباه بزرگ متهم و سزاوار «عتاب الهى» و خطاكار مى داند. او در اين مسئله هيچ تعارف ندارد و بس جدى سخن مى گويد.

سبك مولوى طورى بود كه براى توضيح افكار خود هر چه خواسته به انبياى خدانسبت داده است و مردم (بل برخى از دست اندركاران علم) گمان مى كنند كه او «حديث» را مورد تمسك قرار مى دهد، و همچنان گفته هاى او را مى پذيرند. داستان فوق نه تنها حديث نيست بل در هيچ منبع تاريخى بل در هيچ متن افسانه اى هم وجود ندارد و از ساخته هاى خود اوست كه براى اثبات صحت پلورئاليسم پيامبران را نيز به استخدام مى كشاند.

گفته شد ليبراليسم فاقد هرنوع دافعه بوده و جاذبه محض است شعار «عيسى به دين خود و موسى به دين خود» و نيز شعار «از ميكده هم به سوى حق راهى هست» از اصول اساسى تصوف است كه «پاى وحدت بر سر كفر و مسلمانى زديم» و….

مى فرمايد: استاد ما مرحوم فاضل تونى در حق ارسطو فاتحه مى خواند.

و هر وقت يادى از بنيان گذاران مكتب هاى مختلف و متضاد مى كنند مى فرمايند «اين بزرگوار» «آن بزرگوار»، ابن سينا را «شيخ الرئيس» و مقابل او شيخ اشراق را «شابّ شهيد»، فخر رازى اشعرى را «امام رازى»، با لحن محبت آميز، همه و همه اضداد را به نيكى ياد مى كنند، نه، اين به نيكى ياد كردن نيست به نيكى ياد كردن بايد نشان تاييد مواضع فكرى طرف نباشد و لذا هم پيشينيان ما در محفل علمى اسامى علما را بدون تعارفات ياد مى كردند و غربيان نيز تنها به ذكر نام اكتفا مى كنند. محفل علمى محل موضع گيرى فكرى و تعيين مرزهاى مكتبى است نه جاى ارائه تاييدات مكتب هاى متضاد. اين روش روشى است كه حتى پلورئاليست هاى غربى در محافل علمى يا بحث علمى، از آن خود دارى مى كنند.

محى الدين را عارف واصل، مولوى هم كه تكيه گاهى است و… و… در حالى كه هر كدام از اينان سبك ويژه دارند كه نه تنها در فروع بل در اصل و اساس انديشه بل در اصل و اساس توحيد و نيز در اصل اساس معاد، با هم مخالف بل كاملا در تضاد هستند.

آيا پلورئاليست تر از اين استاد ما در سر تاسر جهان امروز، اعم از شرق و غرب، اروپا و آسيا و امريكا پيدا مى شود؟؟ چرا با اين كه اين چنين بر سمند پلورئاليسم سوارند پلورئاليسم را مى كوبند، و بى چاره سروش  را به دليل پلورئاليست بودنش با بوق و دهل رسواى كوچه و بازار مى كنند، آخر چرا؟؟

گاهى مى گويند: ما براى بينش و روش مان دليل، برهان، توجيه و توضيح داريم مثل پلورئاليست هاى غربى نيستيم.به گمان حضرات پلورئاليست هاى غربى هيچ استدلال توضيح و توجيه براى با ورهاى شان ندارند.!!!