پرسش چهارم: برون گرائی در اقتصاد

پرسش چهارم: برون گرائی در اقتصاد

چرا برونگرا بودن اقتصاد ایران، مخالف نظام اقتصاد اسلام است-؟

پاسخ: ما هرگز چنین سخنی را در این قالب نگفته ایم. مراد سوال کننده می تواند به یکی از صورت های زیر باشد:

۱- در وضعیت کنونی اقتصاد کشور ما، چرا برون گرائی مخالف نظام اقتصادی اسلام است؟

در این صورت باید گفت: بهتر بود می گفت: چرا برون گرائی اقتصادی مخالف مصالح کشور است؟ و پاسخش روشن است: نه برای کشور ما برای هر کشوری تکیه به درون ضرورت دارد و الاّ نه فقط اقتصادش از بین می رود بل که استقلال، حیثیت و فرهنگش نیز از بین می رود و به یک جامعۀ عقب مانده و حقیر بدل می شود. و این مسئله اسلامی و غیر اسلامی ندارد.

۲- شاید مراد از آوردن عنوان «اسلام» در این پرسش، این باشد که: دربارۀ چنین گرایشی که عقلاً و نظراً و تجربتاً مردود است، آیا اسلام در عرصۀ نظری و تشریحی خودش یک قانون یا یک حکم و یا یک دستور خاص دارد یا نه؟-؟

در این صورت باید گفت: بلی اسلام قانون و حکم ویژه دارد: «لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً»[1] این آیه و فرمان خداست. و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرموده: «الْإِسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَى عَلَيْه‏».[2] یعنی هر جامعه ای که جامعۀ کفار بر او فراز آید آن جامعه در حقیقت مسلمان نیست؛ نباید یک جامعۀ مسلمان به طور «هویّتی» تحت تصمیمات کافران قرار گیرد.

من هرگز در مقام تکفیر کسی نیستم و لذا عبارت «در حقیقت» را آوردم. این حدیث نیز در این مقام نیست. از باب مثال: دولت و مدیریت کشور سعودی که امروز می پذیرد که گاو شیرده آمریکاست، در حقیقت یک مدیریت مسلمان نیست گرچه در ظاهر مسلمان هستند و نمی توان از این نظر به آنان غیر مسلمان گفت.

این بحث ها همه در جائی است که در متن پرسش از «برون گرائی» مفهوم متضاد «درون گرائی» باشد؛ یعنی یک دوآلیسم در نظر باشد؛ یا درون گرائی و یا برون گرائی، و الاّ هر اقتصاد درون گرا نیز می تواند با برون تعامل داشته باشد.

۳- ظاهراً نظر سوال کننده به آن «اصل اولیّه» که در متن کتاب آورده ایم باشد: می گوید: چرا گفتید نظام اقتصادی اسلام یک نظام جهانی است و اگر امروز بخواهیم آن را به طور کامل در کشورمان پیاده کنیم باید کشور را به صورت یک جهان کوچک در آوریم؛ مرز ها را ببندیم، سفارت خانه ها را تعطیل کنیم-؟ اگر برون گرا هم باشیم و با دیگر کشورها قطع ارتباط نکنیم چه مخالفتی با نظام اقتصاد اسلام دارد؟

جواب این پرسش خیلی مختصر است: یک برنامۀ عملی که برای کل جهان تنظیم شده نمی تواند هم جهانی باشد و هم موضعی. این تضاد است بل مصداق تناقض است. همان طور که در آن جا گفته شده مارکس و آدام اسمیت نیز نظام اقتصادی شان را برای جهان داده اند، نه برای یک کشور خاص.

این بستن مرز ها و گسستن پیوند ها با دیگر کشورها نیز دائمی و ابدی نیست؛ بحث بر سر «فعال بودن» و «منفعل بودن» است؛ آنچه گفته شده دربارۀ کشور ما در شرایط فعلی است که بی تردید در این روابط ما منفعل خواهیم بود و نه فعال، اگر تا مدتی این روابط قطع می شد و استقلال همه جانبه و با عمق کامل حاصل می گشت و نظام اقتصاد اسلامی ماهیت خود را نشان می داد؛ هم رشد اقتصادی و هم عدالت محقق می گشت، در آن صورت یک کشور اسوه و مورد تأسی و حتی مورد تقلید دیگر کشورها می گشت و مجال و فرصت و نوبت به باز کردن روابط با همۀ ملل دنیا می رسید.

اما برون گرائی در حالت وابستگی هیچ مجالی و هیچ فرصتی و هیچ امکانی برای اقتصاد اسلامی نداده و نمی دهد و این یک امر مسلم است.

صدور انقلاب: پس از انقلاب اسلامی دو نظریه دربارۀ روابط با دیگر کشورها مطرح گشت:

۱- نظر امام خمینی (ره) و دیگران که با او هم نظر بودند: این بینش معتقد بود که باید طبق بحث بالا (بستن مرزها) عملی شود و در این صورت ما اسوه می شویم و انقلاب صادر می شود.

۲- نظر آقای بازرگان و آقای هاشمی و موافقین شان که به شدت طرفدار روابط جدی و سنگین با کشورهای جهان بودند. میان نظر مرحوم بازرگان و نظر مرحوم هاشمی، یک فرق اساسی بود؛ هر دو نظر در تقابل با نظر امام بود لیکن آقای هاشمی یک ادعا هم داشت می گفت: راه صدور انقلاب همین است.

نظر آقای هاشمی عملی گشت، در نتیجه ما امروز حتی برای خودمان هم یک نظم اقتصادی نداریم تا چه رسد به نظام اقتصادی تا چه رسد که نظام اقتصاد ما به جامعه های دیگر صادر شود.

جریان سوم: این جریان روابط با خارج را مسلّم، مفروغ عنه می دانست حتی مجال بحث دربارۀ آن نمی داد. بینش اقتصادی شان نیز یک بینش خاص بود؛ شخصیت هائی روحانی (که برخی شان در مجلس هم بودند) انقلاب را یک «انقلاب صرفاً فرهنگی»
می دانستند که نباید تغییری در روند اقتصاد ایجاد کند، آن تعبیر معروف که «انقلاب ما جنگ فقر و غنیا نیست» اساس اندیشۀ اقتصادی شان بود. امام اعلام کرد که انقلاب ما جنگ فقر و غنیا است. چند نفر از اینان به حضور امام خمینی رفتند و با حالت استیضاح گونه گفتند که شما چرا از مواضع ۱۵ خردادی تان عدول کرده اید؛ در آن زمان اصلاحات ارضی شاه را محکوم کردید[3] و شرکت زنان در انتخابات را، اکنون بر خلاف آن عمل می کنید، و یک موی گود نشینان را بر همۀ ثروتمندان ترجیح می دهید؟-؟-؟…

امام عصبانی گشت و گفت: بفرمائید بروید برداشتها از فقه مختلف است.

من هم این جملۀ امام را در روزنامۀ اطلاعات طی مقالاتی پیگیری کردم[4] و بحث از اقتصاد اسلامی را شروع کردم تا به طور مشروح اصول و فروع و جزئیات اقتصاد اسلامی را بنگارم که ناقص ماند گرچه به همان صورت توسط انتشارات بعثت با عنوان برداشت های فقهی منتشر شد.

من نامی از این جریان سوم نمی برم علاقه مندان می توانند به خاطرات مرحوم آیت الله کنی مراجعه کنند.

فرق میان جریان دوم و سوم در مدرنیته گرائی (غرب گرائی) و سنت گرائی سخت و شدید، بود که همان سنت دوران و قرون پادشاهان و فئودالیته بود.

و سرانجام؛ اقتصاد ما به اقتصاد جهان مدرنیته پیوست؛ نه سنتی گشت و نه اسلامی کامل.

[1] سورۀ نساء. آیۀ141.

[2] من لا یحضره الفقیه. ج4. ص334.

[3] اینان رسماً می گفتند باید فئودال ها برگردند و مالک زمین ها بشوند. مرحوم آقای آذری قمی در مصاحبه اش با «لوموند» فرانسه به این موضع فکری اقتصادشان، تصریح کرد.- و نیز رجوع کنید به مصاحبۀ آقای محمد سلامتی وزیر کشاورزی دولت مرحوم رجائی با «خبرگزاری تحلیلی خبر آنلاین» مورّخ 17 مهر 1398.

[4] سلسله مقالات با عنوان «برداشت های فقهی» که روزنامۀ اطلاعات در سال 64-1365 متناوباً منتشر کرده است.