پرسش پنجم: بستن مرز ها و دفاع از مظلومان جهان

پرسش پنجم: بستن مرز ها و دفاع از مظلومان جهان

در صورت اجرای نظام اقتصاد اسلامی با بستن مرزها در کشوری به مانند ایران، سیاست های «دفاع از مظلوم و شیعیان خارج از ایران» و «سیاست دفاع از دور» چگونه عملی می شوند؟ در حالی که دفاع از مظلومین جزء اصول و مبانی مذهب است.

پاسخ: اولاً بحث ما در تعیین و بیان اصول اقتصاد اسلامی است، نه در جهاد اسلامی. لذا باید اصول و مبانی نظام اقتصاد را بشناسیم و امکان عملی شدن آن را بررسی کنیم؛ گفته شد چون نظام اقتصادی اسلام یک برنامۀ جهانی است (همان طور که اقتصاد مارکسیسم و لیبرالیسم نیز جهانی هستند) پس باید آن را در یک جامعۀ جهانی واحد (دهکدۀ جهانی) بررسی کنیم مانند عصر پس از ظهور، و اگر بخواهیم آن را در یک جامعه از جوامع جهان پیاده و اجرا کنیم، راهش بستن مرزها است، و این ماهیت نظام اقتصادی اسلام است.

اما سوال شما یک پرسش اساسی است و نمی توان اصول را از همدیگر جراحی کرد؛ همۀ اصول و مبانی مذهب باید در کنار هم دیده شوند و در این هیچ تردیدی نیست و حق با شماست. بنابراین هم پیاده کردن نظام اقتصاد واجب است و هم حمایت از مظلومین شیعه در خارج از کشور. در این جا «تداخل دو واجب» پیش می آید. در متون و مباحثات «اصول فقه» این موضوع تحت عنوان «تزاحم» به طور مشروح بحث و باصطلاح حلاّجی شده است، مثالش را هم آورده اند: اگر دو نفر به آب افتاده و هر دو در حال غرق شدن هستند؛ یکی فرد معمولی و دیگری یک دانشمند که وجودش برای جامعه، حیاتی است. و فرض این است کسی که به عنوان «نجات غریق» آن دو را می بیند می داند که تنها یکی از آنان را می تواند نجات بدهد، اینک کدام را مقدم بدارد در حالی که در اصل، نجات هر دو واجب است.

در این گونه موارد اجماع فرموده اند که رجحان با نجات آن دانشمند است.

پس باید ابتدا درون را ساخت و سپس به برون پرداخت.

اشتباه نشود: افراد و یا جریان هائی نیز همین سخن را می گویند که نیت شان به قول امیرالمؤمنین (علیه السلام): «کلمۀ حقٍّ یراد بها الباطل» است. آنان ترسو و بزدل و ضعیف الایمان، بل بی ایمان هستند که نه مکتب را می شناسند و نه مکتب برای شان ارزش دارد.[1]

در مثال غریق، تنها اهمیت آن دو نفر در نظر بود، اما در این مسئلۀ ما موضوع علیّت (علت و معلول) نیز هست، ساختن داخل و توان داخلی علت است به پرداختن به نجات شیعیان خارج، و علت مقدم است بر معلول.

چرا قرن ها در صدد نجات آن مظلومان، برنیامده ایم؟ زیرا که قدرت و حاکمیت نداشتیم. در اثر انقلاب به استقلال، قدرت و حاکمیت رسیدیم لیکن بر سر دو راهی رسیدیم: آیا اول این قدرت و حاکمیت را در درون آن طور که مکتب می خواهد بسازیم و تکمیل کنیم و سپس به نجات مظلومان خارج اعم از شیعه و سنی بپردازیم، یا همزمان با ساختن درون به نجات آنان بپردازیم؟-؟

صورت اول از نظر امام خمینی و برداشت او از اسلام و اصول اسلام بود. صورت دوم نظر آقای هاشمی و پیروانش بود که بعدها روشن شد که غیر از پیوستن به نظام جهانی لیبرالیسم، برنامه ای نداشته اند؛ صدور انقلاب را بهانه کرده بودند، و نگذاشتند نظام اقتصاد اسلامی پیاده و عملی گردد.

سقوط شوروی که اقتصادش بر اساس سوسیالیسم مبتنی بر مارکسیسم بود، اینان را از چیزی به نام مکتب مأیوس تر و دورتر کرد، گمان کردند که هیچ مکتبی در امروز جهان موفق نمی شود. البته اصل دانش و بینش و تربیت شان بر اساس لیبرالیسم بود که سقوط شوروی جسورترشان کرد. در متن کتاب کوچک و نیز در این اوراق سخنی از «صدور انقلاب» رفت که نباید آن را فراموش کنیم.

نجات مظلومان، یکی از عنصرهای اصلی و مبانی ماهیت مذهب و انقلاب ماست، عنصر ماهوی که زمین نمی ماند؛ کار خود را می کند مگر با ممانعت اهریمنانۀ اهریمنان. این ممانعت دربارۀ اقتصاد موفق گشت اما نتوانست حاکمیت و انقلاب را از مسئلۀ «نجات» باز دارد.

اما مسئلۀ «دفاع دور»؛ این بخش از پرسش نیز بسی مهم است؛ جنگ هشت ساله را بر ما تحمیل کردند که ما را از پرداختن به داخل و ساختن یک جامعه ای با اقتصاد مکتبی و رسیدن به عدالت، که الگوی جوامع دیگر باشد، باز دارند.

اتفاقاً همین تحمیل جنگ نیز در کنار سقوط شوروی، بهانه یا عامل دیگری شد برای گسترش روابط سیاسی و تأسیس سفارتخانه ها حتی در گوشه های گمشدۀ جهان.

ما نگفتیم که باید مرزهای دفاعی نیز بسته می شد، ما گفتیم باید مرزهای سیاسی، دیپلماسی و پیوستگی و وابستگی اقتصادی بسته می شد، دفاع هیچ نیازی به این امور نداشت و ندارد خواه دفاع هشت ساله و خواه دفاع از دور. روابط و دیپلماسی در سالهای جنگ نیز به ما لطمه زد، حتی امروز هم می زند. حتی امروز به دفاع دورمان نیز لطمه می زند.

در متن کتاب گفتم که این (بستن مرزها) در نظرها بسی سنگین است. اما اگر اندکی دقت شود همین امروز هم دشمن بیش از هر چیز از این می ترسد که ما مرزها را ببندیم.

در یکی از سالهای پیش، سفیر آلمان به عنوان رنجش از موضع گیری مقام معظم رهبری، قهر کرد و رفت، چند سفیر دیگر غرب نیز برای حمایت از او رفتند. پس از مدتی دیدند که اعتنائی به رفتن شان نمی شود، حقیرانه بازگشتند. شعار غرب «مهار کردن ایران» است، هیچ ابزاری برای این شعارشان ندارند مگر روابط سیاسی.

بگذریم از موضوع اصلی دور شدیم و به امور سیاسی رسیدیم که هرگز نمی خواهم سیاسی حرفه ای باشم.

[1] اکنون که نتوانستیم نظام اقتصاد را با ماهیت اسلامی کامل، اجرا کنیم، آن واجب دوم سر جای خود هست و باید به داد شیعیان خارج از کشور نیز برسیم.