موارد مصرف بیت المال

موارد مصرف بیت المال

برای این موضوع، مستقیماً می رویم به سراغ قرآن و تنها سه آیه را می خوانیم: آیه ای از آیات زکات: «إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَ اءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّ قَابِ وَالْغَارِ مِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّـهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِ يضَةً مِّنَ اللَّـهِ وَاللَّـهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ»[1] زکات ها (اعم از صدقۀ واجب که اصطلاحاً زکات نامیده می شود، و صدقۀ مستحب و کفارات) مخصوص فقرا و مسکین ها و کارکنانی است که برای (جمع آوری و مدیریت) آن کار می کنند، و کسانی که برای جلب قلوب شان اقدام می شود، و برای آزادی بردگان و ادای دین بدهکاران و ورشکستگان، و در راه (ترویج دین خدا)، و واماندگان در راه، این یک فریضۀ الهی است، و خداوند دانا و حکیم است.

این آیه هم موارد مصرف زکات را برای جامعۀ «امت واحده» مشخص می کند و هم برای جامعۀ نوپای اسلام که به امت واحدۀ جهانی نرسیده بود.

1- فقرا: فقر یک مقولۀ نسبی و واقعیتش هم نسبی است؛ هر جامعه ای قهرآً افراد فقیر خواهد داشت حتی در جامعه ای که در ذهن مارکس است، زیرا در مارکسیسم نیز برخورداری ها متفاوت خواهد بود. در جامعۀ واحد بعد از ظهور نیز گرچه هرگز چیزی به نام طبقات وجود نخواهد داشت، لیکن رده های متعدد وجود خواهد داشت، زیرا همت ها، توان ها- اعم از توان های فکری و جسمی- همیشه متفاوت هستند. اگر از رده های پائین حمایت نشود، اولاً جامعه به جامعۀ طبقاتی منجر می شود ثانیاً: رده یا رده های پائین پایمال می شوند.

2 مسکین: مسکین کسی است که به دلیل ضعف فکری، نقص جسمی و ناتوانی در همت، از مدیریت اقتصادی زندگی خود عاجز باشد.

3- عاملین: این واژه یعنی کارگزاران بیت المال؛ اعم از مدیران، کارمندان و کارگران که در این عرصه کار می کنند.

4- مؤلّفۀ قلوبهم: این برای دوران و زمانی است که هنوز بشر به امت واحده نرسیده، و هزینه ای است که برای رسیدن به آن جامعۀ واحده، کمک می کند. پس از ظهور نیز نقش و کاربرد دارد تا بشر کاملاً به امت واحده برسد و پس از آن، از ردیف موارد هزینه بیت المال خارج می شود.

5- و فی الرّقاب: بخشی از زکات برای آزادی بردگان هزینه می شود تا جائی که آخرین توان حکومت به آن برسد، خواه بردگی سنتی قدیم باشد و خواه سنت مدرن امروزی برده داری باشد.

یعنی حکومت موظف است طوری شرایط اقتصاد جامعه را مدیریت کند که هیچ کسی «کار»؛ کار خود را به کمتر از ارزش کاری خود، عرضه نکند.

6- الغارمین: غارم یعنی شخص بدهکار که نتواند بدهی خود را بدهد. خواه بدهی ساده و معمولی باشد و خواه ناشی از ورشکستگی باشد، با دو شرط:

الف: علت بدهکار شدنش ناشی از اسراف در زندگی، نباشد.

ب: علت بدهکار شدنش ناشی از عطله- عطله در نیروی وجودی خود، عطله در ملک، عطله در سرمایه- نباشد.

7- فی سبیل الله: پس از موارد شش گانه، نوبت می رسد به امور اجتماعی و نیازهای عمومی که عنوانش فی سبیل الله است. مردم قدیم تا این اواخر یک اصطلاح داشتند؛ کنار هر آبی، نهری، درختان توت می کاشتند و نام آن را «سبیل» می گذاشتند که همگان آزاد بودند از آن ها استفاده کنند. این یک ذره ای، گوشه ای از سبیل الله است.

حکومت موظف است پس از فراغت از موارد ششگانه، بقیۀ بیت المال را برای راه سازی، آموزشگاه، بیمارستان و… هزینه کند.

عدالت: اما بر خلاف درختان توت که در بالا مذکور شد، استفاده از این راه ها و نهادها برای همگان رایگان نیست. در اسلام اصلی وجود دارد به نام «اصل استحقاق». کسی که از نظر مالی توانمند است حق ندارد از این راه ها و نهادها به رایگان استفاده کند چنین استفاده ای هم برای او حرام است هم حکومت مأمور است که از چنین استفاده ای جلوگیری کند.

حکومت موظف است باصطلاح امروزی از توانمندان عوارض جاده و اتوبان را بگیرد. و همچنین است دربارۀ مدارس، دانشگاه ها، حوزه های علمیه، و هر نهاد دیگر، غیر از مستحقین کسی حقی در بیت المال ندارد.

متاسفانه در فرهنگ عامه، مستحق به گدا می گویند. در حالی که مستحق یعنی کسی که حق دارد؛ آنچه از بیت المال به او می رسد، حق اوست؛ حق واقعی و قانونی اوست، مانند هر حق دیگر؛ درست مانند کسی که حق دارد از مال مشروع خود بخورد.

8- ابن سبیل: این عبارت، کسی را می گوید که از شهر و دیار خودش دور افتاده و درمانده است؛ خواه فردی باشد که هیچ مالی نداشته باشد و خواه کسی که در وطنش مالی دارد اما دسترسی به آن ندارد. آن که ندارد به رایگان از بیت المال می گیرد و آن که دارد به عنوان قرض می گیرد، بر اساس همان استحقاق و عدالت.

و این فریضه است: فریضه یعنی حکم مسلّم؛ تکلیف مهم و اساسی و ابدی.

و الله علیمٌ حکیم: آلکسیس کارل[2] کتابی نوشته است تحت عنوان «انسان موجود ناشناخته». به راستی انسان برای عقل و فکر انسان، یک موجود ناشناخته است، چون مانند حیوان تنها روح غریزه را ندارد، دارای روح دوم به نام فطرت هم هست که منشأ خانواده، جامعه، تاریخ، لباس، هنر، زیبا خواهی و زیبا شناسی، و هر آنچه انسان دارد و حیوان فاقد آن است همگی از روح فطرت ناشی می شوند.[3]

فقط خداوند است که این موجود بس پیچیده را می شناسد، پس تنها اوست که باید برنامۀ زندگی، نسخه زندگی به این انسان بدهد.

آیۀ انفال: «يَسأَلونَكَ عَنِ الأَنفالِ قُلِ الأَنفالُ لِلّهِ وَالرَّسولِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَأَصلِحوا ذاتَ بَينِكُم وَأَطيعُوا اللّهَ وَرَسولَهُ إِن كُنتُم مُؤمِنينَ»[4] دربارۀ انفال از تو می پرسند، بگو انفال از آن خدا و رسول است. پس بترسید از خدا و اصلاح کنید میان خودتان را، و اطاعت کنید از خدا و رسول اگر مؤمن هستید.

محل مصرف انفال نیز همان است که دربارۀ زکات به شرح رفت و این نظر اجماعی فقها است. با این فرق: آنچه که امروز با عنوان «بودجه در اختیار» در اختیار رئیس جمهور گذاشته می شود که به صلاح دید خود در موارد لازم هزینه کند، این بودجه در اختیار امام قرار می گیرد اما فقط از انفال و خمس، نه از زکات.

آیۀ خمس: «وَ اعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شیءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیتَامَی وَ الْمَسَاکینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ إِن کنتُمْ ءَامَنتُم بِاللَّهِ»[5] و بدانید آنچه به دست می آورید از هر چیزی، یک پنجم آن، از آن خداوند و رسول و ذی القربی و یتیمان و مسکینان و ابن السبیل است، اگر هستید ایمان آورندگان.

پیشتر گفته شد که مطابق مکتب اهل بیت علیهم السلام، خمس بعنوان یک مقدار معین، تنها دربارۀ غنایم جنگی و «مکاسب» است. اما انفال: همان طور که در نصّ آیه می بینید، خود انفال کلاً مال بیت المال است، نه خمس آن ها.

این که در متون حدیثی و فقهی می بینید که فقها (قدّس سرهم) می گویند در غواصی و گنج، خمس تعلق می گیرد، تعیین تکلیف است برای عصر فترت و بدون حکومت خواه در عصر خود ائمه علیهم السلام باشد و خواه در عصر غیبت. چون ائمه بسط ید و حکومت نداشتند، اجازه دادند مردم در برخی از موارد انفال، فعالیت کنند و خمس آن را به امام یا به فقیه جامع الشرایط بدهند. و البته در این موارد نیز خود ائمه علیهم السلام، همیشه خمس آن را نمی گرفتند؛ گاهی آن را به پیروان مکتب شان می بخشیدند، و گاهی مقدار و مبلغ دیگر می گرفتند بیش از خمس یا کمتر از خمس. این مطلب را در کتاب «ویژگی های کتاب خمس» توضیح داده ام[6] و در اینجا تکرار نمی کنم.

و چون فقهای عصر غیبت، نمی توانستند هر روز یک مبلغی را تعیین کنند، آن را در خمس تثبیت کردند.

توضیح: در این آیه یک عنوان دیگر آمده است: «ذی القربی»، مراد از آن مطابق مکتب اهل بیت علیهم السلام، اولاد پیامبر یعنی اهل بیت (که حدیث اجماعی کساء و حدیث اجماعی ثقلین، آنان را تعیین کرده) و اولاد اهل بیت است. در این عنوان نیز نیاز و فقر و استحقاق، شرط است. پس چرا به صورت یک عنوان خاص آمده است؟ چون اسلام خود پیامبر را و ائمه و همۀ اولاد پیامبر را از استفاده از زکات بازداشته است، لذا سهم فقرای اولاد رسول را در انفال و «خمس مکاسب» قرار داده است و نیز از خمس غنایم در دوران قبل از تحقق «امت واحدۀ جهانی».

س: چرا فقرای ذی القربی را از زکات محروم کرده است؟

ج: نمی دانم. گویند این برای آن است که (باصطلاح) زکات چرک دست مردم است لذا آنان را محترم تر از آن دانسته که از این مال بهره ببرند. و حدیث هائی هم به این معنی وارد شده، لیکن چنین معنائی در این قالب، با بهرمندی آنان از «خمس مکاسب» متعارض است. و نیز آنان نیز از جاده ها، مدارس و…، که با هزینه از زکات ساخته می شوند استفاده می کنند.

می توان گفت: این قانون و نیز پیام آن حدیث ها، به خاطر ارزش دادن به کشاورزان است که به حدی به آنان با دیدۀ محبت می نگرد نمی خواهد اولاد رسول از دسترنج آنان بهرمند شوند. باز می گویم: نمی دانم. اما این را می دانم که به کشاورزان بیش از صنعتگران اهمیت می دهد و به صنعتگران بیش از تجار اهمیت
می دهد.

تجارت: تجارت چیست؟ و تاجر کیست؟ امیرالمومنین علیه السلام در عهدنامۀ مالک اشتر، این دو را تعریف کرده است،
می فرماید: «ثُمَّ اسْتَوْصِ بِالتُّجَّارِ وَ ذَوِي الصِّنَاعَاتِ، وَأَوْصِ بِهِمْ خَيْراً، الْمُقِيمِ مِنْهُمْ وَالْمُضْطَرِبِ بِمَالِهِ وَالْمُتَرَفِّقِ بِبَدَنِهِ، فَإِنَّهُمْ مَوَادُّ الْمَنَافِعِ وَأَسْبَابُ الْمَرَافِقِ وَجُلّابُهَا مِنَ الْمَبَاعِدِ وَالْمَطَارِحِ، فِي بَرِّکَ وَبَحْرِکَ وَسَهْلِکَ وَجَبَلِکَ، وَحَيْثُ لاَ يَلْتَئِمُ النَّاسُ لِمَوَاضِعِهَا وَلاَ يَجْتَرِءُونَ عَلَيْهَا؛ فَإِنَّهُمْ سِلْمٌ لاَ تُخَافُ بَائِقَتُهُ، وَصُلْحٌ لاَ تُخْشَى غَائِلَتُهُ. وَتَفَقَّدْ أُمُورَهُمْ بِحَضْرَتِکَ وَفِي حَوَاشِي بِلاَدِکَ. وَاعْلَمْ مَعَ ذَلِکَ، أَنَّ فِي کَثِير مِنْهُمْ ضِيقاً فَاحِشاً وَ شُحّاً قَبِيحاً وَاحْتِکَاراً لِلْمَنَافِعِ وَتَحَکُّماً فِي الْبِيَاعَاتِ، وَذَلِکَ بَابُ مَضَرَّة لِلْعَامَّةِ، وَعَيْبٌ عَلَى الْوُلاَةِ؛ فَامْنَعْ مِنَ الاِحْتِکَارِ، فَإِنَّ رَسُولَ اللهِ ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ مَنَعَ مِنْهُ. وَلْيَکُنِ الْبَيْعُ بَيْعاً سَمْحاً بِمَوَازِينِ عَدْل وَأَسْعَار، لاَ تُجْحِفُ بِالْفَرِيقَيْنِ مِنَ الْبَائِعِ وَالْمُبْتَاعِ. فَمَنْ قَارَفَ حُکْرَةً بَعْدَ نَهْيِکَ إِيَّاهُ فَنَکِّلْ بِهِ، وَعَاقِبْهُ فِي غَيْرِ إِسْرَاف.»[7] ای مالک؛ پس سفارش مرا دربارۀ تجار و صنعتگران بپذیر، و گماشتگانت را برای نیکی به آنان توصیه کن، خواه تاجر مقیم (در یک شهر) باشد و خواه تاجری که به همراه مال خود در (شهرها، سرزمین ها و دریاها) در رفت و آمد است و با جسم و بدن خود رفیق کار خودش است، زیرا آنان سبب منافع و سبب مرافقت (دسترسی مردم به کالاها) و رسانندگان اجناس از مناطق سخت و جاهای دور در بیابان و دریا و دشت ها و کوهستان های قلمرو تو، و از جاهائی که مردم بر بودن در آنجاها رغبت ندارند، یا جرأت نمی کنند در آن جاها زندگی کنند. تجار اهل صلح و ایمنی طلب هستند که جامعه از فتنه گری شان و بلوا آفرینی آنان ایمن است، صلح خواهی شان بدون غائله است. و کارهای ایشان را در حضور خود و در گوشه ها و اطراف شهرهایت وارسی کن، و با این همه سفارش که دربارۀ آنان می کنم، بدان که در بسیاری از آنان تنگنظری شدید و آزمندی قبیح، و انبار کردن برای منافع بیشتر (عطله) و زور کاری و تحمیل در معاملات، هست. و این باب ضرر رسانی بر عامۀ مردم، و عیب است بر حاکمان. پس منع کن از احتکار که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آن را ممنوع کرده است، و باید دادوستدها آسان، بر اساس عدالت، با قیمت هائی که به طرفین معامله اجحاف و زیاده روی نشود. و هر کسی که با وجود نهی تو باز احتکار کند، او را به کیفر رسان کیفری که سبب رسوائی او شود، لیکن در کیفر اسراف نکن.

بنابراین: تاجر کسی است که کالاها را از مناطق دور دست به مناطقی که فاقد آن کالا هستند، منتقل می کند، یا در شهر خودش در عرصۀ خدمات به توزیع کالاها می پردازد و نیازهای مردم را تامین می کند. هر شغل خارج از این تعریف، تجارت نیست، یا ربا است و یا عطله است، و عطله بر دو نوع است:

الف: عاطل و باطل نگه داشتن هر مالی که به کار و فعالیت اقتصادی وارد نشود. گنج کردن نیز از این نوع است[8] که می فرماید: «وَ الَّذينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها في سَبيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَليم»[9] کسانی که طلا و نقره را گنج می کنند و در راه خدا به کار نمی اندازند، آنان را به عذاب الیم بشارت ده.

مراد از سبیل الله، در این آیه به کار گرفتن مال در کار مشروع است؛ هر کار اینچنینی به نفع جامعه و مردم است که مصداق سبیل الله می شود و گنج کردن عطله کردن مال است که به ضرر جامعه و مردم است.

ب: عاطل نگه داشتن مال برای این که در آینده به قیمت بالاتر بفروشد، مانند آنان که امروزها خودروها و کالاها را انبار می کنند تا به منافع بالاتری برسند.

البته قبلاً گفته شد هرگونه انبار کردن، احتکار نیست و احتکار و احکامش تنها در چند چیز معین است. عطله نیز ممنوع و حرام و مجازات دارد همان طور که در کلام امیرالمومنین علیه السلام دیدیم.

در حدیث دیگر آمده است: «التَّاجِرُ فَاجِرٌ وَ الْفَاجِرُ فِي النَّارِ إِلَّا مَنْ أَخَذَ الْحَقَّ وَ أَعْطَى الْحَق‏».[10]

بنابراین حفظ ایمان و کرامت انسانی، در کشاورزی و صنعت آسان تر از تجارت است.

ایجاد تعادل در بازار: برای حمایت از فقراء، بل برای پیشگیری از پیدایش فقر در جامعه، و نیز برای حمایت از مسکین و نیز برای پیشگیری از ورشکستگی تولیدگران و اهل حرفه و فن و اهل خدمات، حکومت موظف است که تعادل در بازار را ایجاد و حفظ کند؛ اگر کالائی در بازار کمیاب باشد آن را تا حد متعادل به بازار عرضه کند، و اگر کالائی به دلیل فراوانی موجب افت شدید قیمت شود، با خرید آن ها از تولیدگران، به حد تعادل برساند.

و همچنین دربارۀ اهل خدمات و کارگران و اهالی حرفه و فن باید نرخ عرضه و تقاضای کار را با ایجاد کار به هزینۀ بیت المال به عدالت برساند.

البته در عصر ما که برآورد مقدار هر کالای مورد نیاز جامعه (خواه محصولات کشاورزی باشد و خواه صنعتی) یک امر ممکن است، باید حکومت مقدار کاشت هر محصول را به کشاورزان پیشاپیش اعلام کند. و دربارۀ محصولات صنعتی مقدار لازم را در وقت اعطای جواز تأسیس بنگاه ها در نظر بگیرد. زیرا «دفع ضرر یقینی» بل «دفع ضرر محتمل» همان طور که بر افراد واجب است بر دولت نیز واجب است.

خصوصی سازی: در این موضوع در مقاله ای تحت عنوان «نامه سرگشاده به وزیر محترم نفت»[11] بحث کرده ام و نیازی به تکرار نیست.

اقطاعات حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله):

در اینجا بناچار باید مطلبی درباره خصوصی سازی بررسی شود:

 برخی از آقایان برای توجیه خصوصی سازی و تامین پایگاه دینی و شرعی برای آن، به دو کتاب «الاحکام السّلطانیه» نوشتۀ ماوردی[12] و کتاب «الاموال» نوشتۀ ابو عبید قاسم بن سلام،[13] (که هر دو از برادران اهل سنت هستند) پناه برده و باصطلاح «اقطاعات رسول خدا» را دلیل جواز بل استحباب، بل لزوم خصوصی سازی دانسته اند.

 البته مسلّم است که آن حضرت املاکی را برای افرادی و املاکی را برای فلان قبیله ای اقطاع کرده است، اما برخلاف نظر دو نویسندۀ فوق و امثال شان، هیچ ملکی را از مالکیت بیت المال برای اقطاع خارج نکرده است مگر در اراضی موات. اقطاعات آن حضرت در دو مورد بوده:

1- اراضی موات: در همین فصل گفته شد که اراضی موات مال حکومت است لیکن حکومت موظف است یا خودش آن ها را احیا کند و یا آن ها را در اختیار متقاضیان قرار دهد تا آن ها را آباد و دایر کنند.

2- اراضی و املاک دایر و آباد: آن حضرت هیچ زمین دایر را «اقطاع ملکی» نکرده است، زیرا اراضی دایر، صاحب و مالک دارند. مالک شان یا بیت المال است و یا بخش خصوصی و مردم. اقطاع ملکی سلب مالکیت را لازم گرفته. مسلم است که آن حضرت مال مردم را هرگز سلب مالکیت نکرده است که مصداق ظلم است. و آن اقطاعات که شمرده اند هیچکدام از اراضی «مفتوح عنوه» نبوده اند که ملک بیت المال خراجی باشند. و بر فرض اگر جزء اراضی مفتوح عنوه باشند، مال کل مسلمانان هستند[14] و نمی شود که سلب مالکیت شوند.

او هرگز بر خلاف شریعتی که خودش آورده عمل نمی کند، نعوذ بالله از این مقوله ها. حقیقت اقطاعات به شرح زیر است:

 اقطاعات در اراضی موات، همانطور که گفته شد مطابق عین شریعت آن حضرت است.

 اقطاعاتی که در اراضی دایر فرموده است، نه اقطاع ملک است و نه اقطاع محصولات اراضی، بل «اقطاع زکات» است؛ مثلاً «وادی عقیق»[15] را به فلان کس اقطاع نمود، یعنی زکات آن وادی را به آن آقا واگذار کرده که او سالانه فلان مقدار و مبلغ به عنوان زکات آن وادی به بیت المال بپردازد. یعنی او مأمور شده که آن مبلغ را از اهل آن وادی جمع کند، سود و زیانش به عهدۀ او باشد. اگر یک سال محصول زکات از (زراعت و دامداری) بیش از مبلغ مقرر شده، مال او باشد و اگر در یک سال کمتر باشد او باید از مال خود آن کاستی را بپردازد. این کار برای سهولت مدیریت امور مالی حکومت بوده. نه خصوصی سازی اموال بیت المال.

س: ماوردی و ابن سلام و امثال شان، اقطاع در اراضی دایر را نیز تملیکی دانسته اند، نه اقطاع زکات، و نه اقطاع معادن به مقدار معین از محصول معدن-؟

ج: اگر مطالب قبلی را به یاد بیاورید، یا آن را در مبحث خراج از نو ببینید، اوضاع تحولات در امور مالی و تحول فرهنگ عدالت به مسامحات رفتاری در امور مالی حتی تحول جهاد فی سبیل الله به جهاد فی سبیل المال و آن همه گسترش برده داری، برایت روشن می شود که افرادی مانند ماوردی و ابن سلام و امثال شان، این موضوع را «تاریخی» بررسی کرده اند، نه «حدیثی» یا «سنّتی» از سنت آن حضرت. یعنی حدیثش تحت تأثیر روند تاریخی فرهنگ، قرار گرفته است و بدیهی است که گزارشات تاریخی همیشه تحت تاثیر فرهنگ است، آنان سخنی را می گویند که سال ها، دهه ها بل قرن ها فرهنگ به نفع ثروتمندان و رؤسای قبایل مانند بلال بن حارث،[16] چرخیده و ریشه دوانیده و در عرصۀ روانی جامعه جای گرفته است.

چرا این آقا که در مقام تشریع شریعت جواز به خصوصی سازی است، به متون حدیث اهل بیت علیهم السلام تکیه نمی کند!؟ در کدام متن از متون حدیثی سلب مالکیت از اموال بیت المال و قرار دادن آن در تحت مالکیت ثروتمندان، آمده است؟ و در کدام حدیث آمده که ملک فلان مردم که افراد بخش خصوصی هستند را
می توان سلب مالکیت کرد تا پیامبر (صلی الله علیه و آله) ملک مردم (مثلاً) وادی عقیق را مسلوب کند و آن را تحت مالکیت فلان فرد درآورد؟

 این آقایان برای خصوصی سازی بهانه هائی می آورند که پاسخ آن را در «نامه سرگشاده به وزیر محترم نفت» داده ام.

آری و صد بار بلی: حاکم (امام و ولی فقیه) اگر احساس نیاز ضروری یا نیاز مبرم کند، می تواند جواز فروش برخی از اموال بیت المال را صادر کند، و همینطور دربارۀ املاک افراد؛ مثلاً باید آرتش اسلام از زمین هائی عبور کند و مالک آن ها رضایت
نمی دهد، مالکیت شان سلب می شود و آرتش از آنجا ها
می گذرد؛ یک بار یا صدها و حتی تا ابد نیز ممکن است مالکیت شان سلب شود.

 حتی در صورت نیاز امام و امت، امام یا ولی فقیه می تواند به فلان فرد بگوید باید ماشین، یا کت و پیراهن و… خودت را بدهی. اما این مسائل هیچ ربطی به مبحث اقطاعات ندارند، اگر ماوردی و امثالش ثابت کنند که اقطاعات پیامبر (صلی الله علیه و آله) از این موارد بوده، ما نیز می پذیریم. اما بقول طلبه ها «دون اثباته خرط القتاد».[17]

پاسخ به یک استدلال شعار گونۀ آقایانی که مدعی اند اسلام نظام اقتصادی ندارد: پیشتر گفته شد که یکی از محققین و نویسندگان که استاد حوزه و دانشگاه است، اساس سخنان آنان را ردیف کرده و ارسال فرموده است تا پاسخ آنها را بدهیم. این مرسوله به صورت زیر است:

1- هر نظام اقتصادی نیازمند معرفی منابع درآمدی ثابت و پایدار است. در اسلام یکی از از این منابع خمس غنایم است که تاکید بر آن باعث جنگ افروزی شده و چشم پوشی از آن مهمترین منبع مالی را از حاکمان اسلامی می گیرد.

2- یکی دیگر از منابع مالی، جزیه است که علاوه بر ناپایدار بودن آن به دلیل مسلمان شدن اهل کتاب، نوعی استثمار به حساب می آید.

3- انفال که دراختیار امام است برای حفظ کوه ها، جنگل ها، درّه ها و محیط زیست از تجاوز انسان است و نمی تواند از منابع درآمدی باشد.

4- زکات فقط کشاورزی را پوشش می دهد و صنعت با تمام گستردگی از شمول زکات خارج است و این نوعی ضعف نظام اقتصادی اسلام را نشان می دهد.

اکنون بررسی موارد چهارگانۀ این مرسوله:

 ردیف۱: منابع درآمدی ثابت و پایدار نظام اقتصادی اسلام را مشروحاً شمردیم، و گفته شد در نظام جهانی اقتصاد اسلام چیزی به نام خمس غنایم وجود ندارد.

علاوه بر آن در بخش هزینه های بیت المال چیزی به نام هزینه های نظامی ارتشی، جائی ندارد و این بودجه های هنگفت به تولید می رود و همین طور نیروی انسانی آن؛ در امت واحده، تنها پلیس خواهد بود که «العسکر زینت البلاد»، تا نظارت حکومت بر امنیت و آسایش هر چه بیشتر امت، عملی گردد.

می گوید: تکیه بر غنایم جنگی باعث جنگ افروزی شده و چشم پوشی از آن مهمترین منبع مالی را از حاکمان اسلامی
می گیرد.

جواب: به شرح رفت که در نظام جهانی هیچ تکیه بر غنایم جنگی نیست و در «نظام اقتصادی یک کشور در میان کشورها» بحثش خواهد آمد.

ردیف۲: می گوید یکی دیگر از منابع مالی جزیه است…

ج: بدیهی است در «امت واحده» که جنگ و غنایم جنگی نیست، جزیه هم نمی تواند باشد و ما در طول این مباحث چیزی به نام جزیه را نیاوردیم. تکرار می کنم همان طور که هر مدعی نظام اقتصادی، طرح، پیشنهاد، تئوری و نسخه می دهد آن را برای کل جهان می دهد نه یک کشور، مانند مارکس، آدام اسمیت و… اسلام نیز نظام اقتصادی را جهانی داده است.

اما در اینجا لازم است یک موضوع مهم را بررسی کنیم:

یکی از اساتید پر شهرت حوزۀ علمیه که متاسفانه ارسطوئی، هم هست در جلسۀ درس تفسیر، می گوید: در جامعۀ امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز ادیان دیگر و مذاهب متعدد وجود خواهند داشت، زیرا قرآن دربارۀ یهود می فرماید «وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»،[18] بنابراین یهودیت تا قیامت خواهد بود و پیروانش جزیه خواهند داد.

فلسفۀ وجودی ظهور امام زمان (عج) بر چیدن ظلم از روی زمین است؛ به نظر این آقا او همۀ ظلم ها را از بین می برد مگر ظلمی که به رسول خدا و قرآن می شود؛ اگر اقلیت های غیر مسلمان در جامعۀ او باشند، معتقد خواهند بود که قرآن دروغ است و پیامبر دروغگو. (نعوذ بالله).

این آقا که مفسّر قرآن است، هنوز نتوانسته بداند که زبان قرآن «زبان امّی» است یعنی «زبان مردمی» است، نه مانند زبان ارسطوئیان که عالَمی غیر از عالَم مردم برای خود درست کرده اند.

مثال: زید به بکر می گوید: اگر فلان کار را نکنی تا قیامت با تو آشتی نخواهم کرد. آیا این سخن او دلالت دارد که آن دو تا قیامت زنده خواهند بود؟ مقصود زید این است که هرگز میان او و بکر آشتی ای رخ نخواهد داد.

این حضرت ارسطوئی با این سخن آن همه آیه ها و احادیث و نیز بزرگترین پایه دین را کنار می گذارد.

الوین تافلر،[19] که عضو اتاق فکرِ «پیشگیری از ظهور» در کاخ سفید بود در یکی از کتاب هایش می گوید: در دهکدۀ جهانی، خرده فرهنگ ها وجود خواهند داشت. او و همراهان و همکارانش مشاهده می کنند که جهان به سوی یک جامعۀ واحده می رود آن هم با سریع ترین سرعت، و پیشگوئی و وعدۀ مکتب قرآن و اهل بیت به سرعت در مسیر تحقق است و این یک روند جبری است و نمی شود از آن جلوگیری کرد، در صدد القاء این قبیل سخنان به ذهن مردم جهان هستند، و این یکی از تاکتیک های ممانعت از ظهور است.

کدام خرده فرهنگ؟ همین امروز خرده فرهنگ ها در پی اضمحلال گنده فرهنگ ها، زیر پای مدرنیتۀ مضمحل می شوند تا چه رسد به آن زمان که جامعۀ جهانی به دهکده مبدل شود.

جهان هر چه به دهکده نزدیک شود، مردم آگاه تر می شوند و ظهور یک انقلاب جهانی است که فرهنگ دجّالِ مدرنیته[20] را بر
می اندازد و فرهنگ نوین الهی را فرهنگ آن دهکده می کند.[21] و به همین جهت سران کابالیست[22] جهان، با هزینۀ مبالغ هنگفت مالی، فکری و نظامی برای جلوگیری از آن می کوشند.

این حضرت استاد ما نیز به طور ندانسته کمک کار آن اتاق فکر کاخ سفید می شود.

ردیف۳: می گوید: انفال که در اختیار امام است برای حفظ جنگل ها، کوه ها، دره ها و حفظ محیط زیست از تجاوز انسان است و نمی تواند از منابع درآمدی باشد.

جواب: پاسخ این ردیف در مبحث جنگل به طور مشروح گذشت و معلوم گشت که طرفداران این سخن چیزی از اقتصاد نمی دانند.

ردیف۴: می گوید: زکات فقط کشاورزی را پوشش می دهد و صنعت با تمام گستردگی از شمول زکات خارج است و این نوعی ضعف نظام اقتصادی اسلام را نشان می دهد.

جواب: اولاً شگفت است؛ گویندۀ این سخن با همۀ مخالفتش و عدم باورش به «نظام اقتصادی اسلام» باز آن را به زبان می آورد. بلی؛ حقیقت، همیشه (به طور ناخودآگاه) خود را از زبان مخالفینش بروز می دهد.

ثانیاً: این مشکل برادران اهل سنت است که به «خمس مکاسب»= «خمس مازاد از درآمد» اعتقاد ندارند، اما در مکتب قرآن و اهل بیت علیهم السلام هر شغلی، هر کاری، هر منبع درآمد بخش خصوصی مشمول خمس هستند، به شرحی که گذشت و نقش این منبع عظیم، بیان شد.

عشریّه و عشّار: منابع درآمد بیت المال (حکومت و دولت) منحصر به همان است که در هفده ردیف به شرح رفت و بیان شد؛ یعنی دولت حق ندارد غیر از این ها چیزی از مردم بگیرد، خواه به عنوان عوارض باشد و خواه با هر عنوان دیگر. مگر به وقت اضطرار. هر اضطرار هم ماهیتاً موقت است.

 در تاریخ اسلام اولین عوارضی که بنا نهاده شد، عشریّه است و کارکنان و مدیران آن نیز «عشّار» یا «عشّارین» نامیده می شدند، که بعنوان یک نهاد مستحکم مالی تاسیس شد. ظاهراً نطفۀ آن در زمان خلافت امویان برای اولین بار در «اُبلّه»[23] گذاشته شد. اُبلّه اکنون هم در جنوب عراق به صورت یک آبادی قرار دارد که می توان گفت از زمان هخامنشیان محل اخذ عوارض و باصطلاح «گمرک» بوده است، در آن زمان اُبلّه در نوک خلیج فارس قرار داشت و بندر بوده است. به تدریج در طول زمان رسوبات دجله و فرات میان آن و خلیج فاصله انداخته و جایگاه بصره را به وجود آورده و اکنون باز در اثر رسوبات، شهر کوچک فاو در جنوب بصره تشکیل یافته است.

با آمدن اسلام، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عشریه را حذف کرد. پس از مدت ها، خلافت نتوانست از این درآمد چشم پوشی کند، از نو آن را تحت عنوان «اخذ عشریه» به جریان انداخت. مراد از عشریه «یک دهم» نیست بل که «دهک» است که باید آن را به «دهکی» ترجمه کرد. یعنی از هر کالائی که توسط دریا نوردان به آنجا می رسید باید دهکی به دولت خلفا داده شود. از هر کالائی یک چیزی متفاوت از کالای دیگر گرفته می شد. گاهی یک دهم و گاهی کمتر از آن و حتی گاهی بیشتر، و مقدار آن با هر مصوبۀ دربار تغییر می کرد.

شیرینی عشریه به مذاق خلافت خوش آمد و موجب گشت که علاوه بر ابلّه، میان بخش های امپراتوری اسلام نیز دفاتر عشریّه تاسیس شود، از باب مثال: ورود و خروج کالا از مصر به حجاز و بالعکس مشمول عشریه شد.

 ائمه طاهرین علیهم السلام برای حفاظت از مکتب، کوشیده اند که اگر به مکتب عمل نمی شود دستکم در عرصۀ «نظر» سالم بماند و هر کسی که می خواهد اسلام شناس باشد، عشریّه را از ذاتیات نظام مالی و اجتماعی اسلام نداند و آن را به حساب ماهیت نظام اقتصادی اسلام نگذارد.

در این باره حدیث هائی داریم که بشدت بر علیه عشریه هستند؛ گوئی بزرگترین و خطرناکترین پدیده را معرفی می کنند، حتی به مردم اجازه می دهند که برای فرار از دادن عشریه قسم دروغ بخورند. البته در میان این حدیث ها، حدیث مردود هم هست.

[1] سورۀ توبه، آیۀ 60.

[2] آلکسیس کارل (زادۀ 1873، درگذشتۀ 1944). زیست شناس فرانسوی. از آثار او
می توان به (انسان موجود ناشناخته)، (راه و رسم زندگی) و (نیایش) اشاره کرد.

[3] بزرگ ترین نقص و خلاء علوم انسانی غربی این است که از روح فطرت غافل است و انسان را «حیوان» با پسوند متکامل، می داند.

[4] برخی مترجم ها آیه را درست ترجمه نکرده اند. سورۀ انفال، آیۀ 1.

[5] سورۀ انفال، آیۀ 41

[6] سایت بینش نو www.binesheno.com

[7] نهج البلاغه، نامه 53 (عهدنامه مالک اشتر).

[8] در این جا مراد از گنج آن نیست که در باب انفال گذشت؛ آن دفینه است و این در دست صاحبش.

[9] سورۀ توبه، آیۀ 34.

[10] من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص194.

[11] مراجعه شود: سایت بینش نو www.binesheno.com

[12] ابوالحسن علی بن محمد بن حبیب ماوردی از بزرگان صاحب نظر در مباحث سياسی اسلام، شافعی مذهب، داراى تمايلات معتزلى و دانش آموختۀ حوزه های بصره و بغداد بود، (364 تا۴۵۰ ه‍. ق)

[13] اَبو عُبِیْدْ قاسِمِ بْنِ سَلامِ خُزاعی، (۱۵۱ ـ ۲۲۴ق). حنبلی مذهب بود و در مورد امامت، عثمان را بر علی علیه السلام ترجیح می داد و با شیعیان برخورد تندی داشت. (خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۴۰۹)

[14] شرح آن در مبحث «خراج» می آید.

[15] وادی عقیق در فاصله ۹۲ کیلومتری شمال شرقی مکه به سمت نجد و تهامه قرار دارد.

[16] ابوعبدالرحمان بِلال بْن حارِث (درگذشتۀ ۶۰ ق (صحابی پیامبر(ص) و از قبیله مُضَری بنی مُزَینه بود.

[17] مراد از «خرط» یعنی کندن برگ های درخت با استفاده از کف دست است و مراد از «قتاد» درخت جنگلی است که پر تیغ است و میوه و ثمری ندارد. این مَثَل برای کاری بکار
می رود که وصول به آن جز با مشقت و سختی حاصل نمی شود یعنی همانطور که کندن برگ درخت قتاد با استفاده از کف دست، امری مشکل و سخت می باشد، این مساله نیز امری مشکل و سخت است بطوریکه چیدن برگ درخت قتاد از آن آسان تر است.

[18] سورۀ مائده، آیۀ 64.

[19] الوین لویس تافلر (۱۹۲۸–۲۰۱۶)، نویسنده.

[20] قبلاً گفته شد که در بینش مکتب ما، دجال یک فرهنگ است

[21] رجوع شود به «تشیع و فراگیری جهانیش» سایت بینش نو.

[22] رجوع شود «کابالا و پایان تاریخش» سایت بینش نو.

[23] ابن بطوطه كه در نيمه اوّل قرن هشتم به بصره آمده و ابلّه را نيز ديده در وصف آن
مى نويسد: ابلّه شهر بزرگى بوده كه تجار هند و فارس اجناس خود را به آنجا مى آورده اند. بعدها ويران شد و اكنون قريه اى است كه آثار كاخ ها و عمارات قديمى آنجا نشان از عظمت آن در گذشته دارد. (سفرنامه ابن بطوطه، ج 1، ص199)