مشتری در کیهان و مشتری در زمین

بنام خدا

 

 

با دانشجویان فیزیک و کیهان شناسی

در بررسی مصاحبۀ یکی از اساتید محترم دانشگاه شریف

 

سایت عصر ایران، پس از طی عمری در امور سیاسی و اجتماعی و احیاناً علمی، اینک در 22/10/1390، وارد مباحث فیزیک کیهانی و کیهان شناسی شده است، در مصاحبه با استاد دکتر رضا منصوری در صدد شکار سنگ های سرگردان فضائی است که اگر بتواند، منظومه ای از آن ها بسازد؛ منظومه ای که با دیگر منظومه های کهکشان خود، ناسازگار باشد.

عصر ایران این برنامه را به محور نام «استیفان هاوکینگ» کیهان شناس پر آوازۀ معاصر، شروع کرده است.

توجه عصر ایران به محور کیهان شناسی بهانه شد تا من نیز بحثم را با مثالی از کیهان شناسی شروع کنم:

مشتری در کیهان و مشتری در زمین: کیهان شناسی می گوید: در فضا و در خلال منظومه ها و کهکشان ها، سنگ های سرگردانی وجود دارند که برخی از آن ها خیلی کوچک و ریز، و برخی دیگر درشت و حتی برخی از آن ها به بزرگی بعضی از کراتی که عضو یک منظومه هستند، می باشند. این سنگ ها از کجا آمده اند و منشأ شان چیست و کجاست؟؟؟ در پاسخ این پرسش نظریه هائی بیان شده، و در یک بیان کلّی آن ها را به چند نوع تقسیم کرده اند:

1- برخی از آن ها از اجتماع مواد و ذرات و تکه های پراکنده در فضا، به وجود می آیند.

2- نوعی از آن ها در اثر جاذبۀ[1] یک کرۀ قوی تر، به صورت یک برآمدگی در کرۀ کوچکتر، در آمده و در طی زمان از آن جدا شده و سرگردان می شوند.

3- گونه دیگر آن ها از انفجار و مرگ برخی از کرات، پدید شده اند.

4- نوع دیگرشان، تکّه هائی هستند که رانده شده و پرتاب شده از برخی کرات می باشند.

سر انجامِ سنگ های سرگردان: این آوارگان فضائی که نه عضو یک منظومه اند و نه پیرو آن، سر انجامِ مختلفی دارند:

الف: برخی همیشه سرگردان و میلیون ها سال در آوارگی می مانند، و با اصطلاح تسامحی[2] تا ابد سرگردان هستند.

ب: بعضی از آن ها با سرعت سیرشان بر سر یک کره کوبیده شده آن را نیز متلاشی کرده و بر تعداد سرگردانان می افزایند.

ج: برخی دیگر خود را به یک کره ای رسانیده (گرچه به مساوی حجم شان آن کره را مضطرب می کنند اما) با آن ادغام شده و با آن همسرنوشت می شوند.

مشتری در کیهان: دربارۀ این نوع اخیر، برخی از کرات حجیم و بزرگ (مانند مشتری در منظومۀ ما) که هم در برابر برخورد سرگردان ها مقاوم هستند و هم حادثه به نفع شان تمام می شود، نقش بس مهمی در «حفظ نظام جهان» به عهده دارند. زیرا با بلعیدن سرگردان ها فضا را از وجود آن ها پاک و کرات و منظومه های دیگر را از خطر آن ها ایمن می کنند. در واقع نقش سُپُرهای شهرداری را در فضا ایفا می کنند، فضا را جارو زده تمیز می کنند. در کیهان شناسی قرآن این نوع کرات «کنّس= جاروکشان» نامیده شده اند و به لقب «به خود ضمیمه کننده» ملقب شده اند:

فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ- الْجَوارِ الْكُنَّسِ:[3] سوگند به نجومی (کراتی) که بر خود ضمیمه می کنند، سیر می کنند و جارو کنندگانند.

لغت: خَنَسَ ابهامه: ای قبضها: انگشت ابهام را قبض کرد: دست، انگشت را بر خود ضمیمه کرد تا مشت شود.

کَنَسَ البیت: کسحه بالمکنسۀ: پاک کرد خانه را با جارو.

کُنّس: صیغۀ جمع به معنی جارو کنندگان، گوئی شغلشان جارو کردن است.

جامعه و اجتماع بشری: در جامعه و اجتماع بشری نیز همیشه افرادی مانند همان سنگ های سرگردان فضائی بوده و هستند که می توان آن ها و منشأشان را مانند سرگردان های فضائی در همان سه نوع از چهار نوع (غیر از نوع اول) سرگردانان فضائی، جای داد:

1- افرادی که در اثر جاذبۀ فرد یا خانوادۀ دیگر، از منظومۀ خود (خانواده خود) جدا شده و سرگردان می شوند.

2- خانواده ای (منظومه ای) متلاشی می شود و عضوهائی از آن، سرگردان می شوند.

3- رانده شده ها و پرتاب شده ها از برخی خانواده ها.

(بحث در عوامل و عناصر روان شناختی و جامعه شناختی این مسائل، به عهدۀ مباحث دیگر است)

مشتری در جامعه: همیشه کسانی یا جریان هائی، مشتری این افراد بوده اند که در صدد بهره برداری سیاسی و اقتصادی از وجود آن ها بر آمده اند و چه ماجراهائی که در تاریخ به وجود نیاورده اند. علاوه بر نوع دوم و سوم که خودشان آمادۀ بهره دهی هستند، با ایجاد جاذبه هائی کوشیده اند که با جدا کردن افراد از منظومه (خانوادۀ) خود و کهکشانِ (جامعۀ) خود، بر تعداد این سرگردانان بیفزایند.

گفته شد «همیشه کسانی بوده اند»، اگر خواسته باشید، فقط یک نمونه را بررسی کنید؛ تاریخ و سرگذشت و ماهیت حزب توده در ایران را از دیدگاه روان شناسی و موقعیت شناسی و جامعه شناسیِ بدنۀ آن حزب، بررسی کنید.

البته در آن حزب نیز افرادی بودند که در تعریف «سرگردان» قرار نمی گرفتند. زیرا هیچ قاعده و قانونی در علوم انسانی وجود ندارد که استثنائاتی نداشته باشد، و قوانین علوم انسانی با قوانین ریاضی فرق دارند. آنچه در قوانین علوم انسانی استثناء پذیر نیست، همین است که: در علوم انسانی هیچ قانونی نیست که استثناء پذیر نباشد.

و فرق دیگر انسان ها با کرات کیهانی در این بحث، این است که بنابه نظریه اصیل کیهان شناسان، منظومۀ سرگردان در فضای کیهانی وجود ندارد اما در میان انسان ها خانواده های سرگردان نیز یافت می شوند که از نظر فکر و فرهنگ، سرگردان هستند.

خانوادۀ سرگردان ویژگی های متعدد دارد، به یکی از آن ها اشاره می شود:

آقائی از دست دختر چهار ساله اش گرفته بود و در پیاده رو می رفت، دوستش به او رسید پس از سلام و احوالپرسی گفت: به به چه دختر نازی، اسمت چیست؟ پدرش گفت: اسمش «آی سودا» است.

– عجب چه اسم شاعرانه ای؛ معنی زیبا نیز دارد؛ یک تابلو در ذهن آدم تصویر می کند.

– مگر شما معنی آن را می دانید؟

– بلی چرا ندانم «آی سودا» یعنی «ماه در آب».

– شما کی زبان اروپائی را یاد گرفتید؟

– اروپائی چیه؟ «آی سودا» ترکی است.

گوئی دنیا بر سر او خراب شد و به شدت متاسّف گشت، پشیمانی جانش را فرا گرفت که چرا اسم دخترش وطنی و ایرانی در آمد.

خانواده ای که نامی برای فرزندش انتخاب می کند، کور کورانه و جاهلانه، تنها با این انگیزه که این اسم از اسامی غربی است، یک خانوادۀ سرگردان است. از این اسامی و از این گونه خانواده ها، در جامعه به وفور یافت می شود، حتی با نام چنگیز. و کم نیستند افرادی که معنی نام خودشان را نمی دانند اما برای جامعه تکلیف فرهنگی، سیاسی و اخلاقی تعیین می کنند.

اکنون سایت عصر ایران: سایت ارزشمند عصر ایران (که هرکار علمی و فرهنگی ارزشمند است) چرا و با چه هدفی نام استیفان هاوکینگ را بهانه کرده و در صدد جذب و تجمیع سرگردانان است؟

سران حزب توده جاذبه هائی از شوروی سابق را به عنوان بهشتی پر از نعمات، در نظر افراد مورد نظر خود تصویر و ترسیم می کردند و به تجمیع آن ها می پرداختند. اینک پس از انقلاب ایران و سقوط شوروی و آشکار شدن سراب لنینیسم، هر از گاهی جریانی در جامعۀ ما پیدا می شود به جای این که اینان را هدایت کرده و به منظومه های خانواده ها و نظام کهکشان جامعه برگردانند در صدد تجمیع آن ها و بدل کردن شان به سنگ سرگردان بزرگ هستند تا نظام این جامعه را داغان کنند.

بحث من سیاسی نیست، و از سیاست حرفه ای بیزارم کار من تبیین مکتب این جامعه، یعنی مکتب قرآن و اهل بیت(ع)- تا آن جا که بتوانم- است. و چون موضوع بحث مقالۀ عصر ایران، خدا و قرآن است (که هم وجود خدا را به زیر سؤال می برد و هم قرآن را به صراحت رد می کند) به بررسی مقالۀ مذکور می پردازم. اگر سیاسیان حق دارند- و گاهی ادعای وظیفه می کنند- که به امور سیاسی بپردازند، من هم حق دارم و بر خود وظیفه می دانم که در برابر انکار وجود خدا و مردود دانستن قرآن، وارد عرصۀ بحث علمی شوم.

به واکنش ها و نظرهائی که عصر ایران در ذیل این مقاله اش آورده است (و نزدیک به یکصد و پنجاه نظریه است) دقت کنید، می بینید که از ادبیات و سازمان کلامی و بیان اکثر آن ها، بوی همان سرگردانی که به شرح رفت، ساطع است. لطفاً همان نظریه ها را به یک روان شناس و نیز یک جامعه شناس ارائه دهید تا واقعیت این موضوع، روشن شود.

به عنوان مثال؛ یکی از نظریه ها می گوید «دوست عزیز خود هاوکینگ تو مقدمه ی کتاب «جهان در پوست گردو» گفته که این کتاب رو به خاطر پول نوشته».

اولاً چرا کسی چنین دروغی را گفته است؟ مرادم چرائی روان شناختی است. ثانیاً چرا عصر ایران این دروغ را به عنوان یک نظریه آورده است؟ در حالی که خودش اعلام کرده که حدود چهل نظریه را قابل نشر ندانسته و نیاورده است؛ چرا این دروغ را در ردیف آن غیر قابل نشرها نگذاشته است؟

هاوکینگ در آن مقدمه می گوید: فلان کتاب من با استقبال روبرو شد و آمار فروش آن بالا بود. این چه ربطی به پول پرستی او دارد که جناب عصر ایران روی آن مانور القائی خود را القاء می کند-؟!

چگونه بباورانم که مقصودم از به کار گیری لفظ سرگردان، نه تحقیر کسی است و نه اهانت بر کسی؛ همان طور که آقایان (مثلاً) بدون قصد اهانت به یک و نیم میلیارد مسلمان بویژه به مردم خودشان، در مقام بحث علمی، قرآن را مردود می دانند و صریحاً اعلام می کنند، من نیز در مقام بحث علمی در صدد توضیح جایگاه برخی افراد و برخی خانواده ها، این لفظ را به کار بردم، و حتی هر چه فکر کردم لفظ دیگری که مقصود را برساند، نیافتم. و سابقه و سرگذشت گفتاری و نوشتاری (حتی موضع گیری هایم در مجلس دوم) ثابت می کند که همیشه با همین ها که سرگردان شان می نامم همدرد بودم و آسایش زندگیم را فدای آنان کرده ام. و ثابت کرده ام که من آن «راکفلر نماز خوان ایران» نیستم که در رأس هرم سرمایه و مال و پول، مانند مجسمۀ فرعون بایستم و انسان هائی را حقیر ببینم، بل آنان را در هر جامعه ای، معمولاً افرادی که به هر نوع از انواع، بخشی از حقوق شان مورد غفلت قرار گرفته می دانم. گذشته از این افراد عزیز، دربارۀ افراد شرور نیز معتقدم حکومت وقتی می تواند دست سارق را ببرد که عدالت اقتصادی آن طور که مکتب مقرر کرده، بر قرار باشد و چندین مسئلۀ اساسی دیگر از این قبیل هست.

فرق میان مشتری کیهان و مشتری زمین: مشتری و مشتریان کیهان، با مهر و شفقت، سرگردان های هوائی را در آغوش گرفته و آن ها را از سرگردانی نجات داده و به نظم و نظام منظومه و نیز کهکشان بر می گردانند. و فضای کهکشان را از خطر آن ها محفوظ می کنند، که حیات و زندگی در کرۀ زمین مرهون این نیکو کاری بس مبارک آن ها است.

امّا مشتری و مشتریان زمینی، سرگردان های اجتماعی را نه به خود، بل در جمعی ناموزون به عنوان ابزار دست خود تجمیع می کنند تا نظم منظومه های جامعه و نیز نظام خود جامعه را بر هم زنند.

این بار عصر ایران دعواها بر سر حجاب و دیگر فروعات، را رها کرده و تبرش را تیز کرده با استفاده از (مثلاً) آزادی بیان با پوشانیدن لباس علمی و دانشی بر تبر زهر آلود خود، به ریشۀ توحید و قرآن می کوبد، با پاشیدن نمک به زخم سرگردان ها آنان را برای بیشتر سرگردان شدن، به کار گیرد.

می کوشد منظومه هائی یا کراتی را متلاشی کند و جوانان بل دانشجویان سلیم را به سرگردان ها تبدیل کند.

الباطل فرقۀ واحدۀ؛ زمانی این شکارچیان با تکیه بر مارکسیسم این برنامه را به راه می انداختند، این بار با تکیه بر لیبرالیسم. اما دود هر دو اجاق از یک دودکش بر می آید؛ اگر حزب توده توانست با تغفیل هایش خدمتی به این مردم بکند، اینان نیز خواهند توانست. اساساً نه رهبران حزب توده و امثالش درد مردم داشتند و نه اینان.

کدام انصاف اجازه می دهد پای روی خون سیصد هزار شهید که به خاطر خدا و قرآن از جان گذشتند، بگذاریم خدای شان و قرآن شان را انکار کنیم؟ آن کدام مکتب است (حتی مکتب بی مکتبی لیبرالیسم) که چنین آزادی را به ما داده است؟ آن کدام وجدان انسانی است که دقیقاً در زمانی که دانشمندان فیزیک این جامعه ترور و شهید می شوند، ما این گونه برای سرکوب جامعۀ آنان، ملیت آنان، وطن دوستی آنان، اصول دین و عقاید آنان، با تبری از جنس تبرهای «ایوان مخوف» روسی، بکوبیم؟



[1] البته اصل جاذبه و مدیریت جهان به وسیلۀ جاذبه، یک اصل مسلّم نیست و باصطلاح زیر سؤال است. رجوع کنید به کتاب «قرآن و نظام رشته ای جهان»

[2] تسامح: برای این که دربارۀ آن ها، بل دربارۀ هر کره، منظومه و کهکشان، ابدیتی امکان ندارد؛ عمر هر کدام در وقتی به پایان می رسد

[3] سورۀ تکویر آیه های 15 و 16