علم لزوماً باید درباره خدا سکوت کند؟

می پرسد: «یعنی علم لزوماً باید درباره خدا سکوت کند؟».

پاسخ استاد: «نه، علم انواع و اقسام مختلفی دارد».

بررسی: این پاسخ استاد آن سخن مطلق را که در جواب پرسش قبل گفته بود، تا حدودی اصلاح می کند که بلی: ممکن است برخی از علم ها دربارۀ خدا محکوم به سکوت، نباشند.

اما پیشتر اشاره شد و در برگ های بعدی خواهیم دید که: اگر هر علمی دربارۀ خدا محکوم به سکوت باشد، علم فیزیک و کیهان شناسی در این مسئله نه تنها محکوم به سکوت نیست، بل این مسئله در افق های بالا از کارهای اساسی و وظایف حتمی این دو علم است.

و روشن خواهد شد که چرا قرآن دربارۀ خدا شناسی این همه آیه های فراوان کیهان شناسی آورده است.

می پرسد: «منظور من علم به‌معنای science است» جواب می شنود: «علم به معنای science کاری با وجود یا عدم وجود خدا ندارد».

عرض می کنم: و منظور من هم در مباحث پیش، همین علم به معنی science است که دو مطلب را گفتم: هدف از هر علم را با نتایج و لازمه های آن، اشتباه می کنید. و نیز: علم در پایۀ دون، مسؤلیت اثبات وجود خدا را ندارد اما در افق های بالا (به ویژه فیزیک و کیهان شناسی) وجود خدا را اثبات می کند. و به همین دلیل آن همه آیه های فراوان در قرآن به محور کیهان شناسی و فیزیک (دربارۀ فیزیک رجوع کنید به کتاب «قرآن و نظام رشته ای جهان»[1] در سایت بینش نو) آمده است، که البته وقتی می توانید به این آیات توجه کنید که اسلام را نیز مانند مسیحیت ضد علم، و مانند انجیل فاقد هر علم، ندانید. و همچنین دربارۀ احادیث اهل بیت به محور کیهان شناسی و فیزیک. البته این نیز وقتی ممکن می شود که خود را از رسوبات متون تفسیری کابالیست هائی مانند تمیم داری، وهب بن منبّه، کعب الاحبار و دیگر یهودیان کابالیست که در عصر خلفا به تفسیر قرآن پرداختند و متون تفسیری را پر کردند، برهانید.

پیشتر در بخشی از این مقاله گفتم «براستی شرمنده ام» حتی از جانب همقطارانم نیز شرمنده ام که علوم قرآن را به اشخاصی مثل پرسش کننده و پاسخ دهنده در مقالۀ عصر ایران، معرفی نکرده ایم. البته گذشتگان ما معذور هستند زیرا نه امکانات داشتند و نه آزادی جانی تا چه رسد به آزادی اجتماعی و علمی. اما امروز ما چه می کنیم؟!

عصر ایران می پرسد: «پس به نظر شما سوال- آیا خدا وجود دارد؟- سوالی نیست که علم بتواند به آن پاسخ دهد». 

جواب می شنود: «لااقل علمی که بشر تا به امروز داشته است، علمی نیست که بتواند به این سوال بپردازد. البته ما نمی‌دانیم هزار سال دیگر چه خواهد شد».

عرض می کنم: اولاً، باز سؤال پرسش کننده دربارۀ همۀ علوم است، باز در این جا پاسخ قاطع داده اید و نگفته اید که من به عنوان فیزیکدان فقط از دیدگاه فیزیک چنین نظری دارم. و دوباره سخن خودتان را نقض کرده اید.

ثانیاً: لطف فرموده و فقط یک هزار سال به علوم وقت دادید که به اثبات وجود خدا برسد، باید می فرمودید یک میلیون سال بعد(!!!).

ثالثاً: وای به حال علوم که این قدر خنثی بوده که هزاران سال بعد از تکاملش، به لازمه های خود (که شرح دادم) نرسیده. و چه مقام عالی ای بر علوم داده اند(!) اگر چنین است؛ این علوم «علوم» نیست بل «جُهول» است.

اگر یک جملۀ «به نظر من» می افزودند، دستکم به نوعی معذور می شدند. اما قاطعیت شان هر عذری را از بین می برد.

رابعاً: آن همه ایراد که (هر دو جناب محترم) به هاوکینگ گرفتند که او در مواردی خارج از تخصص خود حرف می زند، اما در این جا یک فیزیکدان محترم به نمایندگی از همۀ علوم بشر، اثبات وجود خدا را نفی می کند.

این تناقضات صریح، آن «شک در انگیزه» را مجاز نمی کند؟

در ادامه می فرماید: «علم به اعتقادات بشر نمی پردازد».

دستکم می فرمودید «علم فیزیک که من در آن کار می کنم، به اعتقادات بشر نمی پردازد» نه «علم» به طور مطلق. آیا آن همه علوم که به اعتقادات بشر پرداخته اند علم نیستند؟ عنوان «تجربۀ دینی» که آن همه دانشمندان بزرگ در غرب به آن پرداخته و می پردازند، چیست؟

و دربارۀ فیزیک هم عرض کردم: فیزیک در پایه های دون، ارتباط مستقیم با اثبات وجود خدا ندارد، اما در افق های بالا، این مسئله از نتایج مسلّم آن است.

در این جا نیز، هم ادبیات پرسش کنندۀ گرامی و هم ادبیات پاسخ دهندۀ بزرگوار، ادبیات قرن هفده است، نه ادبیات امروز جهان. که باز آن شک و تردید را تقویت می کند.

عصر ایران می پرسد: «منظورتان از «اعتقاد» گزاره ای متکی به ایمان است؟».

جواب می شنود: «بله، این اعتقاد قطعاً متکی به ایمان است،…».

بررسی: گفتم که ادبیات قرن هفدهم است، و انگیزۀ هر دو عزیز از این ارتجاع چیست؟

ایمان یعنی چه؟ تفکیک میان ایمان و علم، از ارثیه های قرن هفده و هجده است. ایمانی که متکی به علم نباشد، ایمان نیست. و اسلام مسیحیت نیست که میان علم و ایمان را تفکیک کند.

شاید بپرسید: پس ایمان افرادی که در هیچ علمی تخصص ندارند، ایمان نیست؟

پاسخ: بشر موجود جاهل نیست، هر کس به میزانی که علم دارد ایمانش در نظر خداوند به همان میزان معتبر است. پس ایمان چنان افرادی نیز به میزان علم شان و فهم شان معتبر است. و لذا بر موجودات غیر انسان، و نیز بر افراد غیر عاقل، تکلیفی نیست. و لذا آیه را برای تان خواندم که «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء». تنها دانشمندان نسبت به خداوند خشیه دارند. و در این جا یک حدیث نیز می آورم: «المعروف بقدر المعرفۀ».

عصر ایران می پرسد: «به نظر شما فیلسوفان می ‌توانند به فیزیکدانان و منجمان بگویند شما حق ندارید دربارۀ خدا اظهار نظر کنید ولی ما حق چنین حقی داریم».

پاسخ استاد: «فیلسوف ممکن است به خودش اجازه بدهد که دامنۀ موضوعات مورد تحقیق خودش را هر طور که می‌ خواهد تعریف کند. اما علم جدید طوری تعریف شده است که اساساً کاری به خدا ندارد. اعتقادات فیزیکدانان دربارۀ خدا، هرچه باشد، جزئی از علم فیزیک و برخاسته از آن نیست. ممکن است فیزیکدانی کتابی در رد یا اثبات خدا بنویسد. این قبیل آثار فیزیکدانان در اجتماع فیزیکدانان، غیرفیزیک تلقی می ‌شود نه بخشی از علم فیزیک».

بررسی: 1- از بیان استاد برمی آید که فلسفه چیز کهنه است و «علم جدید»، جدید است. ذهن شان به یونان معطوف می شود و این همه «فلسفه های جدید» را جدید نمی دانند.

2- در این برگ ها نامی از «فلسفۀ مؤخّر» که مقدم بر علوم نیست بل از علوم بر می خیزد، گذشت و در مباحث آتی نیز به آن اشاره خواهد شد. در نظر استاد محترم فلسفه منحصر به «فلسفۀ مقدم» است. و اساساً قرآن هیچ ارزشی به فلسفۀ مقدم، نمی دهد.

جناب پرسشگر می گوید: «ولی ظاهراً در عموم جوامع دینی، وقتی یک دانشمند بزرگ سخنی در تأیید وجود خدا می ‌گوید، دینداران به‌شدت از حرف او استقبال می ‌کنند اما اگر آن دانشمند سخنی در رد وجود خدا بگوید، می گویند علم و دانشمندان حق ندارند سخنی دربارۀ خدا بگویند».

پاسخ استاد: «علتش این است که انسان‌ها همیشه تمایل دارند که دیگران در تأیید باورهای آنها حرف بزنند. افراد مذهبی خیلی دوست دارند که کسی بگوید علم فلان اعتقاد شما را اثبات کرده است. ما انواع و اقسام کتاب ‌ها را ترجمه کرده‌ ایم تا نشان دهیم علم جدید فلان اعتقاد دینی ما را تأیید می ‌کند. در کار ترجمه هم به سراغ آثار غربی ‌هایی رفته‌ ایم که با علم جدید آشنا بوده ‌اند و در آثارشان نکاتی در تأیید باورهای ما وجود دارد. این یک گرایش طبیعی است. یعنی ما دوست داریم دیگران اعتقادات ما را تأیید کنند».

بررسی: استاد در این کلامش همۀ اشخاص معتقد به خدا را عوام و محرومین از اندیشۀ علمی می داند(!) و همگان را نادان هائی فرض کرده که تحت تاثیر اقتضاهای روانی غیر علمی، عقایدشان را انتخاب می کنند. که اولاً: این حاکی از زمینۀ روحی خود حضرت استاد است که اگر رشتۀ علمی او همیشه با پسوند «مدرن»، «جدید» همراه باشد خیلی برایش جاذبه دارد. و در این گونه زمینه های روحی، علم و دانش وقتی «مدرن» و «جدید» می شود که هر چه از قدیم بوده را انکار کند والاّ مدرن نمی شود. این موضوع در بیان بعدی استاد محترم بیشتر روشن می شود، ببینید:



[1] و دربارۀ آیه های کیهان شناسی به کتاب «تبیین جهان و انسان»