سوگندهای قرآن دربارۀ معاد

 

3- سوگند های قرآن درباره معاد: رسول اکرم(ص) پیش از هجرت که در مکه بود دو مشکل عمده با مشرکین داشت: توحید و معاد. مردم مکه به وجود خداوند (الله) کاملاً معتقد بودند که بت ها را در مدیریت جهان و سرنوشت انسان با خدا شریک قرار می دادند. مشکل پیامبر(ص) با آنان در مسئلۀ توحید یک مشکل علمی و تبیینی نبود. زیرا مشرکان بر الوهیت بت های شان هیچ دلیلی نداشتند، حتی دلیلی که خودشان را قانع کند؛ تنها می گفتند «وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّةٍ»[1]: ما نیاکان خود را بر این سنّت دیده ایم و از آنان پیروی می کنیم.

اما دربارۀ معاد، پرسش های زیادی داشتند که حلّ آن ها نیازمند دلیل قاطع و استدلال بود. می گفتند: چگونه ممکن است پس از مرگ و تجزیه شدن پیکرمان، از نو زنده شده به معاد حاضر شویم؟! قرآن در جواب شان می گفت: قُلْ يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ[2]: بگو زنده می کند آن ها را خدائی که در بار اول به وجودشان آورده است. یا «فَسَيَقُولُونَ مَنْ يُعيدُنا قُلِ الَّذي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّة[3]»: پس به زودی می گویند چه کسی ما را به معاد خواهد آورد؟! بگو همان خدائی که بار اول شما را آفرید.

و پرسش و پاسخ هائی از این قبیل.

4- خطاب تخصصی: اما پرسش ها دربارۀ معاد تنها همان نبود که در آن عصر برای مردم مطرح می گشت تا با پاسخ های کلّی و با استدلال به قدرت خدا، حل شوند. امروز که انسان ها (تقریباً) هیچ مشکلی دربارۀ توحید ندارند، پرسش های زیادی درباره معاد دارند و مشکل های شان در این زمینه با مشکل عرب بت پرست فرق دارد، یعنی افرادی که به اصل معاد ایمان دارند، در چگونگی آن ده ها پرسش دارند.

پذیرش اصل معاد در صورت کلّی برای آنان کافی بود که خدای قادر می تواند انسان ها را برای معاد زنده کند. امروز اندیشمندان به حق می پرسند: بهشت کجاست؟ دوزخ در کجا؟ آیا بهشت همین اَلان موجود است یا دارد ساخته می شود؟-؟ بهشت و دوزخ در روی همین کرۀ زمین ما خواهد بود؟ محشر در کجا برگزار خواهد شد؟ یا: بهشت و دوزخ در کهکشان راه شیری است؟ یا در کهکشان دیگر؟ بهشت در آسمان است؟ آسمان در نظر قرآن چیست؟ هفت آسمان یعنی چه؟ و ده ها پرسش دیگر از این قبیل[4]، که ما می خوریم و می خوابیم و در حلّ این پرسش ها کار نمی کنیم، و اگر اهل کار و تحقیق باشیم عمرمان را در یونانیات و بودائیات صرف کرده و آن چه به مردم نگفته ایم تبیین های  قرآن و اهل بیت(ع) است.

آیه های اول سوره های مورد بحث ما تنها برای مردم این زمان و برای حل پرسش های زیادشان است.

معاد در قرآن و نیز در نظر اهل بیت(ع) حادثه ای در سرنوشت کرۀ زمین و انسان نیست، یک حادثه جهانی و واقعه ای است که در کلّ جهان با همۀ میلیاردها کهکشانش، رخ داده و واقع خواهد شد.

قرآن وقتی که سخن از معاد می گوید سخنش را از هستی شناسی و کیهان شناسی شروع می کند: می گفتند: قیامت کی واقع خواهد شد؟ می فرمود: إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ- وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ- وَ إِذَا الْجِبالُ سُيِّرَتْ… يا: إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَت- وَ إِذَا الْكَواكِبُ انْتَثَرَتْ- وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ… يا: إِذَا السَّماءُ انْشَقَّت‏ و…

مسئله معاد و مسائل مربوط به آن را به کیهان شناسی مبتنی می کند به ویژه در آیه های پنج سورۀ مورد بحث که همگی دربارۀ معاد هستند سخن را از عرصۀ هستی شناسی، شامل ذرّه شناسی و عناصر نظام شناختی کیهان، شروع می کند، سوگند یاد می کند که مورد سوگندش عین دلیل و برهان های قاطع است سوگندش عین استدلال علمی آن هم در عمیق ترین مسائل علمی و در بالاترین افق اندیشه است.

نه سوگند به اسبان، ارتباطی با معاد دارد و نه سوگند به فرشتگان توأم با دلیل و برهان است صرفاً می شود یک سوگند از قبیل سوگندهای انسان ها، که آخرین سخن است نه اولین بیان. از عجز و ناچاری است نه از موضع توان استدلالی و بیان علمی و برهانی.

چرا باید خداوند عزّوجلّ به حاجیانی که برای پخت غذای شان آتش روشن می کنند، سوگند یاد کند!؟! در پاسخ پرسش همان حاجیان، بگوید: سوگند به شما که چنین است. یا در پاسخ پرسش های معادی همان رزمندگان جهادگر، بگوید: سوگند به اسبان شما، یا به تانک های شما که معاد خواهد آمد. آیا شناخت مان همین قدر است!؟! شأن خداوند همین است!؟! آیا چنین تفسیری با اصول توحید و خدا شناسی سازگار است؟! برخی از مفسرین گفته اند: انسان ها نباید به غیر خدا قسم بخورند اما خداوند می تواند به برخی از مخلوقاتش قسم بخورد.

این درست است، اما نه هر سوگند، یا سوگند عاجزانه که نشان دهندۀ عجز قسم خورنده از استدلال باشد. خداوند هرگز چنین سوگندی ندارد همۀ سوگندهایش عین استدلال و عین تبیین علمی است که نمونه بارزش «یس والقرآن الحکیم» است که به شرح رفت.

هر چه خواستند درباره این سوگندهای خدا، گفتند. درست است که گفته های شان را در قالب «احتمال» گفتند، اما زمینۀ ذهنی همگان را با قطعیت، مطابق آن گفته ها ساختند. نظریه هائی که نه با اصول توحید سازگارند و نه با قواعد مسلّم زبان عرب و نه با یک قانونی از قوانین علمی، بل یک سیمای رؤیائی و افسانه گونه به قرآن می دهند.

دعوت قرآن به کیهان شناسی، هستی شناسی و حتی به ذره شناسی، اظهر من الشمس است و بلندتر از فریاد و فریادها است که در سرتاسر قرآن موج می زند. گوش های مان را بر آن بسته ایم، در عوض گوش و دهان مان را به لاطائلات یونانیات و بودائیات باز کرده ایم و مانند نهنگ گرسنه هر چه به کام مان می اندازند به سرعت می بلعیم: قرن ها به افلاک 9گانه ارسطو چسبیدیم و ستمگرانه، آری به شدت ستمگرانه قرآن عزیز را مجبور کردیم که تخیلات ارسطو را بازگو کند.

تکرار می کنم: امروز نیز نباید دنباله رو کیهان شناسی، هستی شناسی و ذره شناسی غربیان باشیم و قرآن را مجبور کنیم که نظریه های آنان را بازگو کند. باید قرآن و احادیث اهل بیت(ع) را تبیین کنیم که غربیان دنباله رو قرآن شوند.

یا همچنان بنشینیم، غربیان علوم را توضیح دهند آن گاه زبان باز کنیم که: قرآن ما پیش از شما این مطلب را گفته است.

روش و سبک این طلبۀ کوچک طوری است که غربیان را به دنبال قرآن می کشاند؛ در یک مصاحبه که در سایت بینش نو هست شرح داده ام که چگونه غربیان می خواستند اصول کتاب «تبیین جهان و انسان» را سرقت کنند که جلوگیری شد. اما جناب پادمانابان یک اصل را دربارۀ عمر کهکشان های کنونی- تاریخ وقوع آخرین بیگ بنگ: 000/700/13- را سرقت کرد و در کتابش به نام «پس از سه ثانیه اول» به نام خود چاپ کرد که امروز همۀ مراکز علمی کیهان شناسی آن را مبنای خود قرار داده اند. و در تفسیر آیه های مورد بحث ملاحظه خواهید کرد که بحث ما خیلی جلوتر از غربیان پیش می رود. نه به دنبال آنان. و اگر اصلی، قاعده ای یا سخنی از غربیان را پذیرفته ایم، در مسلّمات علمی است و باید این قبیل مسلّمات پذیرفته شوند.

3- تخصص: آیه ها از پنج سوره که موضوع بحث ما هستند، با عموم مردم سخن نمی گویند، مخاطب شان افراد متخصص هستند؛ کسانی که در فیزیک آزمایشگاهی و فیزیک نظری کیهانی تخصص دارند، به شرط این که در قرآن شناسی نیز متخصص باشند. و نیز مخاطب شان قرآن شناسانی هستند که دستکم در فیزیک آزمایشگاهی با کلیات آن آشنا هستند و در فیزیک کیهان شناسی نظری صاحب نظر هستند. و در یک عبارت مختصر: مخاطب این آیه ها افرادی هستند که در این وادی کار کرده اند.

دلیل این اختصاص و ویژگی، وجود «تنوین تنکیر» که در عین حال «تنوین وحدت» هم هست- ً- در کلمه های: ضبحاً، نقعاً، جمعاً، عرفاً، عصفاً، نشراً، نزعاً، ذرواً، صفاً، امراً و… می باشد که در این آیه ها آمده و در هیچ جای قرآن بدین حد مورد عنایت نبوده است.

ضبحاً: یک ضبح نا شناخته ای، نا معروف و نامأنوس برای عموم.

نقعاً: یک نقع ناشناخته، نا معروف و نامأنوس برای عموم. و همچنین دیگر کلمات.

بنابراین: این پیام صریح خود قرآن است که می گوید: این آیه ها را به اشیائی که برای عموم معلوم است، تفسیر نکنید. پیام صریحی که در چند آیه کوچک این همه تکرار شده است.

متأسفانه هر تفسیری که مفسرین کرده اند همگی بر اشیائی است که برای عموم مردم شناخته شده و مأنوس همگان است حتی برای کودکان. گرچه آنان همۀ سخنان شان را به عنوان «احتمال» گفته اند. لیکن علاوه بر قواعد زبان که پیش تر بیان شد، با قاعدۀ تنوین تنکیر و با قاعدۀ تنوین وحدت، نیز تضاد کامل دارد. و در میان مفسرین از همه شگفت انگیزتر فخررازی است که همه جا به این قبیل مسائل دقت (بل که از شدت دقت از آن طرف دیوار سقوط) می کند اما در این سوره ها بدین سان راه کاملاً نادرست را می پیماید.



[1] سوره زخرف، آیه 22

[2] سورۀ یس، آیه 79

[3] سوره اسراء، آیه 51

[4] برای پاسخ همۀ این پرسش ها رجوع کنید به دو بخش جهان شناسی و معاد شناسی کتاب «تبیین جهان و انسان» در سایت بینش نو