خواب ديدن محى الدين

خواب ديدن محى الدين: در برگ هاى پيش براى توضيح مسئله، به اين خواب محى الدين اشاره شد. اما چون موضوع بحث او در اين جا به آن خواب ربط دارد تكرار آن لازم است. او موضوع خواب خود را به يك حديث پيوند مى دهد كه سنيان نقل كرده اند، از جمله امام احمد حنبل از طريق ابو سعيد خدرى نقل مى كند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله): فرمود مَثل انبياء مثل يك ديوار است كه همه جاى آن كامل بود مگر جاى يك خشت كه آن هم من بودم و با من آن ديوار كامل گشت.

محى الدين در «فتوحات مكيه» مى گويد: در خواب ديوارى را ديدم كه از خشت هاى طلا و نقره ساخته شده بود، همه چيز اين ديوار كامل بود مگر جاى دو خشت كه خالى بود، ديدم كه آن نيز ترميم شد. و تعبير كردم كه من بودم به جاى آن دو خشت منطبع شدم و ديوار كامل شد. اين خواب را (بدون اين كه چيزى از تعبير خودم بگويم) به مشايخ معاصر خودم گفتم، همه تعبيرى كردند كه خودم تعبير كرده بودم. اكنون به متن فصوص توجه فر ماييد:

ـ و لما مثّل النبى(صلى الله عليه وآله)، النبوة بالحائط من اللبن، و قد كمل سوى موضع لبنة و احدة، فكان(صلى الله عليه وآله) تلك اللبنة، غير انّه لا يراها الّا كما قال «لبنة و احدة» : و چون پيامبر(صلى الله عليه وآله) نبوت را به ديوار خشتين تشبيه كرد، ديوارى كه كامل بود مگر جاى يك خشت، و خود آن حضرت همان خشت بوده است، ليكن آن جاى خالى را نمى ديد مگر همان طور كه خودش فرموده. «يك خشت».

ـ و اما خاتم الاولياء فلابدّ له من هذه الرؤياء، فيرى ما مثّله به رسول الله(صلى الله عليه وآله) و يرى الموضع فى الحائظ موضع لبنين، و اللبنتان من ذهب و فضه، فيرى اللبنتين اللتين ينقص الحائط عنهما و يكمل بهما لبنة ذهب و لبنة فضة، فلا بد ان يرى نفسه تنطبع فى موضع تينك اللبنتين، فيكون خاتم الاولياء تينك اللّبنتين فيكمل الحائط: و اما خاتم الاولياء، پس براى او ناگريز است از اين رؤيا، پس مى بيند آن چه را كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نبوت را به آن تشبيه كرده بود، ليكن او در آن موضع خالى  جاى دو تا خشت را مى بيند، يكى از طلا و ديگرى از نقره، پس مى بيند آن دو خشت را (كه ديوار در اثر نبودن آن ها ناقص است و به وسيله آن ها كامل مى شود) يك خشت زرين و يك خشت سيمين. پس ناگزير بايد ببيند كه خودش در همان موضع دو خشت، جاى مى گيرد، پس مى شود خاتم الاولياء همان دو خشت، و ديوار كامل مى شود.

تامل: 1ـ چرا جناب محى الدين كه خاتم الاولياء است لابد و ناگزير است اين خواب را ببيند؟ زيرا اگر اين خواب را نبيند مداركى براى خاتم الاوليائى خود، ندارد. اگر در خواب مى ديد كه شاه شده نتيجه اش اعدام بود، زيرا سلطنت هميشه مدعى و صاحب داشت و هرگز «خواب» مدرك سلطنت نمى شود. اما دين خدا بى صاحب مانده به حدى كه محى الدين با يك خواب ادعاى مالكيت سمت «خاتم الاوليائى» مى كند و كسى با او كارى ندارد. بل علاوه بر عوام عده اى از اهل علم نيز اين ادعاها را پذيرفته و پيرو او مى شوند. به ويژه صوفيان نو پديد، راستى اينان به محى الدين ايمان و اعتقاد دارند؟ نه. پس چرا اين گونه وفا دارى نسبت به شيخ اكبر، ابراز مى دارند؟.