حقيقت و مجاز

حقيقت و مجاز

حقيقت و خيال

فكر، احساس و مدركات بشرى بسى بزرگتر و وسيع تر از توان و كارآمدى زبان است. آن شبيه منبع بزرگ پر از آب است واين شبيه لوله اى كه به آن منبع تعبيه شده كه شيرى در آخر آن است.

اين منبع ها و شيرها لزوماً و نيز الزاماً، با هم متناسب نيستند، و صورت ها گوناگون مى شود:

لوله و شير بس كوچك.

1ـ منبع بس بزرگ          لوله و شير متوسط.

لوله و شير بزرگ.

لوله و شير بس كوچك.

2ـ منبع متوسط                       لوله و شير متوسط.

لوله و شير بس بزرگ.

لوله و شير بس كوچك.

3ـ منبع بس كوچك       لوله و شير متوسط.

لوله و شير بس بزرگ.

اما در همه اين ها يك واقعيت مسلم است كه منبع فكر، احساس و مدركات، خيلى بزرگ و پر است و بزرگترين و تواناترين زبان براى هر انسان، شديدترين تنگنا است.

صورت هاى فوق هم در مورد افراد يك زبان، صادق است يعنى افراد در ابراز و بيرون ريختن محتواى منبع شان بدون استثناء دچار تنگنا هستند. كسى كه نسبت به ديگران كم و كمتر تنگنا داشته باشد خوشبخت تر است.

و هم در ميان زبان هاى مختلف ملل، صدق دارد برخى زبان ها پر واژه و برخى دچار كمبود واژه هستند.

البته در اين جا يك تأثير معكوسى هم هست يعنى زبان تنگ موجب تنگى منبع فرد و نيز منبع جمعى و ملّى جامعه نيز مى شود، و تقريباً يك حالت تعاملى ميان زبان با فرد و بالعكس، و زبان با جامعه و بالعكس، هست.

نظر به اين كه هيچ زبانى نسبت به افكار و احساس هاى بشر و ابراز و اداء آن ها، كافى نيست لذا مردمان هر زبان از كنايه، استعاره، انواع مجازها استفاده مى كنند با هر مناسبتى يك لفظ را در معناى ديگر به كار مى برند در حدى كه گاهى در «علم اصول فقه» گفته مى شود آن قدر عرصه مجاز وسيع و گسترده است كه مسئله وارونه شده به جاى اين كه معنى مجازى نيازمند قرينه باشد معنى حقيقى محتاج قرينه است.

اگر اين سخن در قالب عام و به طور قاعده كلى نيز پذيرفته نشود، دست كم اين مسلم است كه از نظر كمّى استعمالات مجازى چندين برابر استعمالات حقيقى است و شايد اساساً قابل مقايسه با هم نباشند. بدين ترتيب غلبه با مجاز مى شود. شايد بشر راهى غير از اين نداشته است.

شعر آن است كه تشبيهات، استعارات زيادى در آن به كار رود و «بديع» يعنى همين. اگر عرصه مجاز نبود شعرى وجود نداشت. از اين ديدگاه اگر تنگناى زبان نسبت به منبع فكرى و احساس بشر يك عامل محدود كننده است در مقابل چيزى به نام «عرصه مجاز» كه مولود همان محدوديت است منشأ زيبايى ها، شيرينى ها، تلخ و شيرين هاى طنزى و… شده است همه چيز در كميّت خلاصه نمى شود كيفيت نيز ارزش والائى دارد.

اين اشاره بس مختصر به غلبه مجاز بر حقيقت.