تفسیر المیزان

تفسیر المیزان: علامه طباطبائی(ره) تفسیر این آیه ها را در سه مرحله طی کرده است:

مرحله اول: می گوید: دو آیه اول (وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً- فَالْعاصِفاتِ عَصْفاً) با صرف نظر از سیاق آیات، در جای خودشان، در معنی «بادهای شدید پی در پی» ظهور دارند- خالی از ظهور نیستند.

و آیه های: فَالْمُلْقِياتِ ذِكْراً- عُذْراً أَوْ نُذْراً، تقریباً در معنی ملائکه صریح هستند.

و نمی توان همه صفات پنجگانه (مرسلات، عاصفات، ناشرات، ملقیات) را به بادها تفسیر کرد. زیرا لازمۀ  آن تکلّف شدید است در توجیه سه صفت اخیر بر بادها.

مرحلۀ دوم: می گوید: حمل دو آیۀ اول به بادها، و حمل سه صفت دیگر به ملائکۀ وحی و همچنین حمل چهار صفت اول به بادها و حمل ملقیات به ملائکه (هر دو صورت) نیز نیازمند تکلّف شدید است. زیرا ظاهراً هیچ تناسبی میان بادها و ملائکه وجود ندارد تا در سوگند در کنار هم در سلک واحد قرار بگیرند.

(یعنی تفسیر این چنینی با سیاق آیات نمی سازد).

و توجیهات مختلفی که آورده اند، معنی های بعیده هستند که در آغاز سخن، ذهن به آن ها منتقل نمی شود مگر با فراهم شدن سابقۀ ذهنی در ذهن.

بنابر این؛ بهتر است از این گونه اقاویل که تعدادشان بسیار و شمارش منظم شان دشوار است، صرف نظر شود[1] و همۀ صفات مذکور به ملائکه وحی حمل شود همان طور که مماثل شان در آغاز سورۀ صافات- وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا- فَالزَّاجِراتِ زَجْراً- فَالتَّالِياتِ ذِكْراً– به معنی ملائکه تفسیر شدند.

آن گاه بدون این که نامی از فخررازی بیاورد به سؤال و جوابی که او مطرح کرده،
می پردازد و پاسخ دیگری می دهد.

همان طور که دیدیم فخررازی می گوید: اگر گفته شود: آورندۀ وحی تنها جبرئیل است پس چرا با صیغۀ جمعِ ملقیات از او یاد شده؟ می گوئیم: برای تعظیم و بزرگداشت جبرئیل.

طباطبائی(ره) می گوید: آورندۀ وحی تنها جبرئیل نیست، گروهی از ملائکه به همراه او وحی را می آورند، و آیه «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً- إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً- لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِم…»[2] را بر گفته خویش دلیل آورده است.

واقعیت این است که توجیه رازی تحکّم محض است. زیرا این گونه تعظیم و تفخیم سه صورت دارد:

1- گوینده دربارۀ خودش به جای لفظ مفرد، صیغۀ جمع بیاورد. در قرآن نیز خداوند به جای لفظ مفرد با کلمه جمع از خود یاد کرده است و چنین تعبیری به وفور یافت می شود.

2- در مواردی که شأن متکلّم، ما دون شأن مخاطب باشد برای تعظیم مخاطب از صیغۀ جمع استفاده می شود. این نیز در محاورات مردم همیشه بوده و هست.

3- در جائی که متکلم شأن بالاتر دارد و دربارۀ کسی سخن می گوید که در مقایسه با او شأنی ندارد. در این گونه موارد حتی در مقام بزرگداشت نیز از صیغۀ جمع استفاده نمی شود و شاید نمونه ای هم نتوان برای آن یافت مگر در تعبیرات غیر فصیح و غیر بلیغ[3].

رازی با همۀ آگاهیش به این گونه مسائل، واقعاً تحکّم می کند، چرا؟ برای این که به اصطلاح بلدزر همگان در تفسیر این آیه ها به گِل می نشیند.

پاسخ مرحوم طباطبائی نیز اشکالات اساسی دارد، و چون علاوه بر تفسیر سورۀ جن در جاهای دیگر نیز (از جمله در آیات سوره های مورد بحث ما) تکرار کرده با این که پیش تر به آن اشکالات اشاره شد بهتر است در این جا نیز اشاره هائی بشود:

1- طباطبائی(ره) معتقد است که گروهی از فرشتگان برای حفاظت از وحی که مبادا مورد هجوم جنّیان یا شیاطین قرار بگیرد، وحی را همراهی می کنند تا آمناً وسالماً به زمین رسیده و در اختیار پیامبر(ص) قرار گیرد و محقق شود که انبیاء رسالات پروردگارشان را به طور کامل و سالم و دست نخورده، ابلاغ کرده اند.

اولاً: اگر این سخن پذیرفته شود باز القاء کنندۀ وحی تنها جبرئیل است و گروه فرشتگان با آواز دسته جمعی وحی را به رسول القاء نمی کنند آن ها فقط لشکر حفاظت هستند. باز جائی برای صیغۀ جمع ملقیات نمی ماند و اشکال سر جای خود هست.

ثانیاً: در این آیه نه کلمۀ جبرئیل آمده و نه کلمه وحی تا ضمیرهای «یدیه» و «خلفه» به یکی از آن دو برگردد. مرجع ضمیر بدون هیچ تردیدی همان «رسول» است که در خود آیه آمده است.

ثالثاً: یسلک صیغه مفرد است و اگر فاعل آن گروه ملائکه باشد، باید «یسلکوا» یا بنابر مبنای حضرات که صیغه جمع مؤنث را درباره ملائکه صحیح می دانند، «یسلکن» می آمد، نه صیغه مفرد. فاعل یسلک در خودش نهفته است: یسلک سلکٌ رصداً. در سطرهای زیر معنایش خواهد آمد.

2- حدیث های فراوان داریم که اجنّه و شیاطین از آیات به ویژه بسم الله، می ترسند و فرار می کنند. حتی این باور به یک اصل در عقاید و فرهنگ و در عرصۀ ادبی، تبدیل شده است. حتی در ادبیات صوفیان، که حافظ می گوید: دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند. پس وحی هیچ نیازی به لشکر محافظ ندارد.

3- آیا خود جبرئیل به تنهائی از حفاظت وحی عاجز است؟!

4- موضوع سخن آیه «علم غیب» است که خداوند هیچ کسی را به غیب ویژۀ خود (نه هر غیب) آگاه نمی کند مگر به کسی که پیامبر و مورد رضایت خدا باشد و چنین شخصی با دیگران فرق دارد: از هر کدام از طرف های او (راست، چپ، پیش رو و پشت سرش) راهی به غیب می رود تا علم او به حدی کامل و کافی باشد تا بتواند رسالات پروردگارش را ابلاغ کند.

یسلک رصداً: راهی به غیب می رود برای رصد و حفاظت خود رسول از اشتباه. آیه در مقام بیان عصمت پیامبران است نه در مقام بیان لشکر کشی فرشتگان برای حفاظت از وحی[4].

حقیقت این است هیچ کدام از صیغه های جمع مؤنث که با علامت «ات» آمده اند، به معنی ملائکه نبوده و نیست که برای تکمیل این بحث و روشن شدن حقیقت مراد، لازم است تا آخر این دفتر به همراه خواننده برویم.

و مهم تر این که: همۀ مفسرین، هر چه گفته اند در قالب «احتمال» بیان کرده اند حتی در جائی که نامی از حدیث آورده اند به صحت حدیث اطمینان نکرده اند وگرنه، با وجود حدیث احتمالات دیگر را ردیف نمی کردند.

مرحله سوم: مرحوم طباطبائی در مرحلۀ سوم، هر دو سخن خود را که در مرحلۀ اول و دوم گفته بود، کنار می گذارد، برگشته و یک سبک التقاطی از هر دو، پیش می گیرد به «قیل» ها می پردازد و به اقوال احتمالی اشاره می کند گرچه در حد رازی به شمارش نمی پردازد.

و از نو توجیه «جمع باعتبار جماعت» را در این جا تکرار می کند که در مباحث گذشته به اشکالات چنین توجیهی، اشاره شد.

در جستجوی حدیث: تفسیر آیه های اول سوره مرسلات یا تفسیر برخی از آن ها به ملائکه پشتوانۀ حدیثی نیز ندارد. مجمع البیان، تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم قمی، المیزان و نورالثقلین، به یک حدیث اشاره می کنند بدین صورت: عن ابو حمزه عن اصحاب علی(ع) عنه(ع): انّها الملائکة: از ابو حمزه، از اصحاب علی(ع) از آن حضرت نقل شده که فرمود: مراد از مرسلات ملائکه هستند.

نقد: 1- خود مفسرین اهمیتی به این حدیث نداده اند آن را صرفاً به عنوان یکی از احتمالات ذکر کرده اند.

2- در نورالثقلین که جامع احادیث تفسیری است لفظ «عنه» نیامده، یعنی اساساً پیام حدیث به علی(ع) ربط نیافته و از سخنان برخی از اصحاب علی(ع) است.

3- به سند حدیث تا ابو حمزه اشاره نشده.

4- و از ابو حمزه تا اصحاب علی(ع) نیز مجهول است.

5- خود لفظ اصحاب کلّی و نا مشخص است.

6- بحرانی(ره) که تفسیر البرهان را به قصد جمع حدیث های تفسیری نوشته است، اعتنائی به آن نکرده حتی اشاره ای هم به آن نکرده است.

7- سیوطی همۀ حدیث های اهل سنت را به محور تفسیر قرآن، در «درّالمنثور» جمع کرده، در موضوع بحث ما هیچ حدیثی از پیامبر(ص) و علی(ع) نیاورده که یکی از این الفاظ را به ملائکه معنی کرده باشند.

8- قاعدۀ ادبی حجّت است؛ پیامبر(ص) و ائمّه(ع) هرگز بر خلاف قاعده مسلّم زبان عرب سخن نگفته اند بل که قواعد را حجّت دانسته و با آن ها احتجاج کرده اند:

زراره از امام صادق(ع) می پرسد: در وضو باید همۀ سر مسح شود؟

می فرماید: تنها به بخشی از سر، کافی است.

زراره می گوید: به چه دلیل؟

می فرماید: لمکان الباء[5]: به دلیل حرف «بـ» که در «فامسحوا برؤسکم» هست.

یعنی آیۀ وضو می گوید: به سرتان مسح کنید. و نمی گوید: سرتان را مسح کنید.

امام(ع) که خود حجة الله است قاعدۀ ادبی را حجت می داند و به وسیله آن احتجاج
می کند. در حالی که این قاعده از قواعد درجه دوم است و یک فرد لجوج می تواند بگوید: حرف «بـ» در این آیه زاید است، و یا به توجیه دیگر بپردازد همان طور که گفته اند و توجیه هم کرده اند. اما قاعدۀ «جمع مؤنث سالم (مانند مرسلات) اگر در ذوی العقول به کار رود حتماً باید مؤنث حقیقی باشد» از قواعد مسلّم درجه یک است و چنین تفسیری ایجاب می کند که ملائکه مؤنث باشند و پیش تر گذشت که قرآن در چندین مورد مؤنث بودن ملائکه را به شدت رد می کند.



[1] چنان که دیدیم: فخررازی به تشقیق شقوق پرداخته در حدی که برای تنظیم ذهنی آن احتمالات و مطالعه و بررسی آن ها (به اصطلاح) حوصله و صبر ایوب لازم است. لذا تنها در این دفتر نیز به بخش اول آن اکتفا شد

[2] سورۀ جنّ، آیه 26، 27، 28

[3] مورد چهارم هست که از مشکلات اساتید، معلمان و نویسندگان است: نویسنده اگر بنویسد «من» بوی «منیت» می دهد و اگر بنویسد «ما» بوی «تعظیم خود» می دهد. ناچار از صیغۀ جمع استفاه کرده و «ما- می گوئیم- می بینیم و…» می نویسد با این تلقی که خود را به همراه خواننده در نظر می گیرد

مورد پنجم نیز هست: دانش آموزان نیز در حضور معلم صیغۀ جمع به کار می گیرند تا بوی منیّت ندهد. و در واقع تصغیر خود است

اروپائیان در این باره آسوده اند به صراحت «من» را می نویسند و مطابق سنت شان بوی منیت نیز نمی دهد

[4] در کتاب «مکتب در فرایند تهاجمات تاریخی»، در پاسخ به کتاب «مکتب در فرایند تکامل» نوشته آقای مدرسی طباطبائی، این مسئله را شرح داده ام

[5] وسائل الشیعه، ابواب الوضوء، باب مسح الرأس