تفسیر آخرالزمانی سوره توحید

تفسیر آخرالزمانی سوره توحید را در بخش آغازین «تبیین جهان و انسان» آورده ام و در این جا نیز اشاره ای می کنم:

قل هوالله احد: بگو آن خداوند تک است.

الله الصّمد: خدا مجوّف (جوف دار- دارای جوف) نیست- مادّه نیست. زیرا هر مادّه ای مجوّف است.

لم يلد: او نزاده است و نمی زاید- او انرژی نیست. زیرا انرژی به ماده تبدیل می شود، ماده از انرژی به وجود می آید. و نیز: او ماده نیست زیرا انرژی از ماده به وجود می آید.

ولم يولد: او زاده نشده و زاده نمی شود- او نه ماده است و نه انرژی و نه حالات آن دو.

از ماده انرژی زاده می شود. و از انرژی ماده زاده می شود و از هر دوی آن ها حالات و کیفیاتی پدید می آید. خداوند هیچ کدام از این ها نیست.

آیه اول تک بودن خدا را بیان می کند، بدیهی است وقتی که یک چیز ذاتاً (در بیان فلسفی) تک باشد، او مصداق «لم یلد» و «لم یولد» است بنابر این معنای آیه های بعدی در بطن آیه اول هست همان طور که دیدیم حدیث فرمود خود سوره، تفسیر خود است. هر کدام از آیه ها جنبه ای از معنای آیه اول هستند.

آیه دوم ماده بودن و انرژی بودن را نفی می کند.

آیه سوم مثل آیه دوم از نو انرژی بودن، و ماده بودن را نفی کرده و علاوه بر آن دو، حال و حالات (کیفیات) را نیز نفی می کند.

ولم يکن له کفواً احد: و نیست (و نمی شود) مانند او کسی. 

کس: واژه کس به هر موجود ذی شعور و عاقل، اطلاق می شود مانند: روح، فرشته، جنّ و انس (با صرف نظر از جسم شان که در دو آیه بالا نفی می شوند) به وسیله این آیه از خدا سلب می شوند.

توجّه فرمائید: سورۀ توحید در 5 جمله یک تعریف جامع، مانع و کامل از خدا ارائه می دهد که اگر انسان می خواست چنین تعریف کاملی را بدهد لازم بود ده جلد کتاب بنویسد.

غیر از خدا هر چه هست یا ماده است یا انرژی و یا حالات و یا روح، فرشته… همۀ این ها را از خدا سلب و نفی می کند. و نتیجۀ آن یک توحید ناب، کامل، تام، بی کم و کاست می شود. امروز می بینیم فرمایش امام سجاد(ع) یک معجزۀ بزرگ علمی است که فرموده سورۀ توحید را متعمقون آخرالزمان معنی خواهند کرد و معنی اصلی این سوره مختص به آنان است.

بدیهی است مردم از زبان آن حضرت نمی توانستند پیام اصلی این سوره را بفهمند؛ اگر امام به آنان می گفت: سنگ و آهن نیز مجوّف هستند. چه عکس العملی نشان می دادند؟ در این باره شعری از آن امام(ع) نقل شده است:

 

انّی لَاَکتم من علمی جواهره



کی لا يری العلمَ ذو جهل فيفتتنا

وقد تقدمنی فيه ابو حسن



الی الحسين واوصی قبله الحسنا

يارُبّ مکنون علم لو ابوح به



لقيل لی انت ممن يعبد الوثنا

ولاستحل رجال صالحون دمی



يرون اقبح ما يأتونه حسنا[1]

ترجمه: من گوهرهای دانش خود را کتمان می کنم- مبادا صاحب جهل با مشاهده علم، دچار فتنه گردد.

پیش از من و پیش از حسین(ع) ابوالحسن نیز چنین بود- که قبل از حسین(ع) بر حسن(ع) نیز چنین وصیت کرده بود.

ای بسا گوهر علمی که اگر ابراز کنم- به من می گویند که تو بت پرست هستی.

و مباح می دانند مردانی از مسلمانان خونم را- بدین سان. زشت ترین رفتارشان را زیبا می انگاشتند.

اما امروز محققین متعمق طوری در علم عمیق رفته اند و روشن کرده اند، نه تنها ابراز گوهر دانش سجادی با چنین واکنشی روبه رو نمی شود بل که دانشمندان متعمق، انگشت شگفت را در مقابل دانش آن امام، به دندان می گذارند.

ولی چه می توان کرد؛ هنوز هم صدرائیان ما دو دستی به اصطلاح تهوع آور «وحدت وجود» چسبیده و همۀ ماده، انرژی، حالات، روح، فرشته و انس و جن را یکجا خدا می دانند. و سرایش شُوم «اعلم انّ واجب الوجود کلّ الاشياء» ملا صدرا و صوفیان، را تکرار می کنند.

بگذار از نو تکرار کنم:

گم كرده حقيقت را زاهد به جُفا رفتي‌



كج كرده طريقت را، عابد به كجا رفتي‌

نقصت ز چي است انسان، گمراه همي پوئي‌



تاريخ بيالودي‌، بازت به خطا رفتي‌

افلاك ارسطو را، يونان وداع كرده‏



اما تو هنوزت هم، با آن به «لقاء» رفتي‌

جوكي به هند و چين، جوك همگان گشته



عرفان ‏طلبي از جوك!؟ راهي به «شطا» رفتي‌

گاهي به سراب كانت، گاهي «وبر» و «پوپر»



روز دگرت پيش، «دوركيم» به گدا رفتي‌

گه عاكف ماركسي تو، گه والۀ اسپنسر



همراه دكارتي گه، حيران به شفا رفتي‌

روزي ز مي ‏مرشد، مستانه بر افتادي‌



روزي ز پي «بيكن»، ارزان به بها رفتي‌

افيون تصوف را خوردي و پَر آوردي‌



با بال و پر وَهْمِين، حقّا به هوا رفتي‌

مرشد پي كر كردن، پر كرده مخ درويش‏



او عارفِ سودِ خود، تو ره به فنا رفتي‌

تحريف كتاب الله، رسم و ره عرفان است؟!



عاقل، به در سمّام، سهواً به دوا رفتي‌

آن گاه كه اهريمن، مظهر ز خدا باشد



بر آلهۀ شيطان، سجده به دعا رفتي‌

گر فلسفه مي‌خواهي‌، برگير ز اهل آن



ور معرفت اندوزي‌، از چي به غشا رفتي‌

دين در خود دين باشد، نه هند و نه يونانت‏



مكتب بنهادي تو، به چين، به «ختا» رفتي‌

مامور صليبي‌ها، عقل از مخ تو بربود



يا هانري و يا محيي‌، هر دو به خفا رفتي‌

  امید می رفت دستکم دنشگاهیان ما افکار فرسوده و پوسیدۀ یونانیات و بودائیات را کنار بگذارند و از این خرافه بافی ها پرهیز کنند اما جاسوس صلیبیان (هانری کربن) آمد و با کمک فرح پهلوی سال ها در دانشگاه تهران فعالیت کرد و افکار جوانان اندیشمند آن روز را- که امروز دانشمند به حساب می آیند- به شدت آلوده و تحمیق کرد در حدی که امروز دانشگاه های ما در اثر گسترش میکروب کربن، در علوم انسانی خرافی ترین دانشگاه های جهان است و شگفت این که عده ای به این بیماری اندیشه ای شان می بالند.

هانری کربن موفق ترین جاسوس صلیبیان پس از محی الدین است.



[1] تفسیر آلوسی ج6 ص190- کتاب الاربعین الشیخ ماحوزی ص345- التحفة السّنّية (مخطوط) سید عبدالله جزائری- الغدیر، ج7 ص35

ابن ابی الحدید معتزلی این ابیات را به حسین بن منصور حلّاج نسبت داده است (ج11 ص222) و این از چنین شخصی بس شگفت است؛ متن اشعار حرف به حرف، کلمه به کلمه و سلسلۀ وصیت چهار امام(ع) دربارۀ این موضوع، دلیل های روشن هستند که گوینده آن ها امام سجاد(ع) است. سخن شناس بزرگی مانند ابن ابی الحدید دچار اشتباه بزرگی شده است که گفته اند: الجوادُ قد یکبُ