بررسی قول مفسرین در عرصۀ حدیث

بررسی قول مفسرین در عرصۀ حدیث:

پیش تر در مبحث سورۀ صافّات مشاهده کردیم که تفسیر جمع مؤنث سالم که با علامت «ات» می آید، بر ملائکه، هیچ پشتوانه حدیثی ندارد. اما در این جا یک حدیث نقل کرده اند که باید بررسی شود:

سیوطی در «درالمنثور» در ذیل آغاز سوره ذاریات از متون حدیثی سنّی آورده است که علی(ع) فرموده: الذاریات یعنی بادها. فالحاملات یعنی ابرها، فالجاریات یعنی کشتی ها و فالمقسمات یعنی ملائکه.

و در تفسیر علی بن ابراهیم می گوید: پدرم (ابراهیم بن هاشم) از ابن ابی عمیر، از جمیل، از امام صادق(ع) که فرمود: ابن الکوّا از امیرالمومنین(ع) پرسید: مراد از ذاریات چیست؟ فرمود: باد. گفت: حاملات چیست؟ فرمود: ابرها. گفت: جاریات؟ فرمود: کشتی ها. گفت: مراد از مقسمات چیست؟ فرمود: ملائکه.

بررسی: 1- سند این حدیث، زیبا و مستحکم است. اما زیبائی سند وقتی به کار می آید که نویسنده کتاب نیز مورد اعتماد و موثّق باشد. پیش تر به شرح رفت که تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم را فرد مجهولی تدوین کرده و عمدۀ مطالب آن از تفسیر ابوالجارود موسس فرقۀ جارودیه و برخی مطالبش نیز سخنان فردی از شاگردان علی بن ابراهیم است.

2- اگر چنین حدیثی با چنین سند زیبائی وجود داشت چرا کلینی(قدس سره) آن را نقل نکرده است؟ علی بن ابراهیم از شیوخ و اساتید کلینی است. و همچنین دیگر منابع مهم و پر ارج شیعه چنین حدیثی را نیاورده اند.

3- در هیچ حدیث از احادیث اهل بیت(ع) سخنی بر خلاف قواعد مسلّم ادبی، وجود ندارد در حالی که تفسیر مقسمات به ملائکه بر خلاف مسلّم ترین قاعده ادبی است.

4- پیش تر به شرح رفت که افراد غیر مسئول خود را به عنوان مفسّرین قرآن معرفی کرده بودند و هیچ پرسشی را بی جواب نمی گذاشتند گوئی به همه اجزاء و گوشه های ژرف کتاب الله علم دارند. اینان هرگز حاضر نبودند درباره آیه ای «نمی دانم» بگویند ناچار این آیات را نیز به نادرستی تفسیر کردند.

5- موضع گیری مفسر نامدار، مسروق: همان طور که گذشت در میان خود همان افراد غیر مسئول کسی هست با این که او نیز از «نمی دانم» پرهیز می کند مسؤلیت آن تفسیر را نپذیرفته و می گوید: «کان یقال»: بودند و می گفتند که مراد ملائکه است. زیرا او می دید که چنین معنائی با قواعد زبان خودش سازگار نیست. آیا مسروق به سستی پایگاه ادبی این سخن متوجّه است اما علی(ع) توجه ندارد؟!؟

6- این حدیث به اصطلاح یک دور قمری زده و در متون تفسیری جای گرفته است ابتدا برای روپوش فضاحتِ سخن افراد غیر مسئول مذکور، جعل شده تا بینش نادرست آنان با نقل قول از علی(ع) موجّه گردد. سپس از متون سنّی در قالب پرسش و پاسخ میان علی(ع) و ابن الکوّا به میان شیعه آمده، آن گاه باز به متون سنی برگشته که می بینیم آلوسی در تفسیر خود می گوید: در برخی روایات آمده که ابن الکوّاء چنین پرسید و علی(ع) چنان پاسخ داد.[1]

در حالی که این روایت در چنین قالبی از امام صادق(ع) نقل می شود و سنیان کاری با احادیث ائمۀ شیعه ندارند. بنابر این سنیان دو بار از شخصیت علی(ع) برای تایید سخن افراد غیر مسئول هزینه می کنند بار اول از طریق خودشان نقل می کنند و بار دوم از طریق مثلاً علی بن ابراهیم، امام صادق(ع).

در جعل این حدیث زیرکی خاصی به کار رفته است: ابن الکوّا از زندیق (زندیک) های زمان علی(ع) بود و محاورات و پرسش و پاسخ های زیادی درباره موضوعات مختلف میان او و علی(ع) بوده و چنین پیشینه ای زمینۀ خوبی را برای جعل فراهم می کند و همان سخنان رایج در میان حامیان افراد غیر مسئول یک قالب مشخص می یابد که در احادیث دیگر وجود دارد.

مفسّرین و احادیث ضعیف: از جانب دیگر می بینیم که اکثریت قریب به اتفاق مفسّرین، این حدیث را آورده اند، چرائی این موضوع، بس مهم است: علاوه بر عامل «حمایت از افراد غیر مسئول» که گفته شد، یک سنّت نا مبارکی در عرصۀ تفسیر بنا نهاده شده که رسوبات سنگینی را بر بیان مبین قرآن تحمیل کرده است در حدی که میان قرآن و انسان دیوار ضخیم و بلندی ایجاد کرده است. مصیبت طوری سهمگین است که گاهی به ذهن
می رسد: ای کاش هیچ کدام از این تفسیر ها نوشته نمی شدند و ما بودیم و قرآن و منابع حدیثی. در آن صورت قرآن را بهتر درک می کردیم. یک محقق چگونه ذهن خود را از بمباران نظریّه های انباشته شدۀ آنان مصون بدارد و در میان ابرهای انباشتۀ متون تفسیری حقایق قرآن را دریابد؟ تکلیف همه چیز را روشن و سرنوشت هر آیه و هر جمله و هر کلمه از قرآن را تعیین کرده اند. اینک به مؤلفه های سنّت نامبارک مذکور توجه کنید:

در فقه برای استفاده از حدیث چندین علم و فن به کار می رود:

الف: لغت و لغت شناسی.- حتی سرگذشت و بیوگرافی بعضی الفاظ که در طول تاریخ به معانی مختلف و کاربردهای متفاوت به کار رفته اند.

ب: ادبیات زبان عرب (صرف و نحو) با قواعد معین و مشخص و مشروح خود.

ج: تاریخ و جزئیات تاریخی در خدمت علم رجال.

د: علم رجال: شخصیت شناسی درباره تک تک راویان و تک تک شخصیت هائی که در سلسلۀ سند یک حدیث قرار دارند.

اما در تفسیر از هیچ کدام از این علوم پر دامنه و ضروری، استفاده نمی شود حتی لغت و قواعد زبان را نیز به زیر پا می گذارند و هر سخن بی سند، بی مدرک، نا معقول، مخالف قرآن، مخالف قواعد زبان، بیهوده و خرافی را تحت عنوان مقدس حدیث، در متون تفسیری انباشته اند.

آیا تفسیر که کارش شناخت و تبیین اصول مکتب (هستی شناسی و جهان شناسی مکتب، کیهان شناسی مکتب، انسان شناسی مکتب، روان شناسی مکتب، و جامعه شناسی مکتب است و در یک جمله هر چه در تفسیر بیاید خواه در موضوعات بزرگ و خواه در موضوعات کوچک همگی به اصول دین مربوط است) است سزاوار است اینگونه دچار تسامح عظیم و فراگیر این چنینی شود!!! تسامحی که دربارۀ هیچ کتابی، نوشته ای و متنی، در طول تاریخ و عرض جهان، رخ نداده است؛ مصیبت عظمائی که فقط قرآن گرفتار آن شده است.

چرائی این مصیبت درباره متون تفسیری برادران اهل سنت، روشن است: بنیان گذاران تفسیر در میان آنان یهودیانی از قبیل: کعب الاحبار، تمیم داری[2]، وهب بن منبّه و… هستند، علاوه بر این که قرآن را با افسانه های یهودی تفسیر کردند حتی در موارد زیادی فراتر رفته و خرافات دیگری آوردند که یهودیان نیز به آن معتقد نبوده و نیستند، از باب مثال: تورات می گوید خداوند آدم را در روی همین زمین آفرید. اینان گفتند: خداوند آدم را در بهشت آفرید سپس به زمین انداخت و لفظ «جنّة» را که به معنی باغ و جنگل است به بهشت برین معنی کردند. تورات می گوید: سلیمان تنها بر سرزمین فلسطین حکومت کرده، اینان
می گویند: سلیمان بر کل جهان حکومت می کرد. در موضوعات و مسائل دیگر نیز هر چه خواستند گفتند و بر قرآن تحمیل کردند.

از جانب دیگر: افراد غیر مسئول که در قبال اهل بیت(ع) دکان باز کرده بودند؛ خودشان را در مقامی قرار داده بودند که ناچار بودند به هر پرسشی پاسخی دست و پا کنند. این جریان به دلیل ماهیت خودش که نیازمند هر سخن درست و نادرست بود، با جریان یهودی مذکور کاملاً سازگاری می کرد؛ در هیچ گوشه ای از متون تاریخی مشاهده نمی کنیم که کسی از آنان نظری از نظریه یهودیان نامبرده را رد کرده باشد غیر از ابوذر غفاری. چنین دست به دست دادن دو جریان و سازش عملی شان با هم دیگر، باز از نمونه های تاریخ است.

دقیقاً نظریه های شخصی هر دو گروه نقشی را ایفا کردند که می بایست احادیث پیامبر(ص) ایفا می کردند. تفسیر در میان برادران اهل سنت بر سخنان دو جریان مذکور مبتنی است نه بر سخنان رسول خدا(ص). و این یک واقعیت روشن و بیّن است و هر کسی می تواند آن را به طور ملموس مشاهده کند.

افرادی مانند: قتاده، سدّی، عکرمه، مسروق، ابوالقاسم، مجاهد و… و حتی ابن عباس کیستند که باید ما به طور متعبدانه سخنان آنان را بپذیریم-؟! کدام فرمان قرآنی، کدام دستور نبوی و کدام حکم و قاعدۀ عقلی ما را موظف کرده است که نظر آنان را حجت بدانیم حتی قواعد مسلّم زبان عرب را به خاطر آنان به زیر پا بگذاریم-؟! چنین روشی نه تنها عالمانه نیست یک پذیرش ضد علم و واقعاً جنون آمیز است.

یک فیلسوف اروپائی درباره فلسفه ها می گوید: هر مزخرف را دستکم در یکی از متون فلسفی پیدا می کنید. باید گفت: شما می توانید هر خرافه و هر سخن بیهوده را دستکم در یکی از متون تفسیری پیدا کنید. درست است ای کاش ما بودیم و متون حدیثی و قرآن، در آن صورت از بیش تر آفات مصون می ماندیم.



[1] تفسیر آلوسی، ج27 ص 2-3

[2] تمیم داری ظاهراً مسیحی است نه یهودی لیکن با پذیرش این قول، باز روشن است که مسیحیان در اصول دین شان یهودی هستند و به تورات (عهد عتیق) باور دارند