بررسی در متون تفسیری

بررسی در متون تفسیری: از آغاز این دفتر تا این جا به خوبی روشن است که در تعبیر «پیشینیان نتوانسته اند»، هیچ انگیزۀ جسارت بر ساحت دانشمندان پیشین وجود ندارد، با اذعان و فهم این که ما ریزه خوار سفرۀ گذشتگان هستیم، صرفاً یک بحث طلبگی را پی می گیریم:

ترتیب نزول سوره های پنجگانه که آیه های مورد بحث در آن ها است با ترتیب آن ها در قرآن که در دست ما است فرق دارد. شاید در آینده و در بخش آخر با ترتیب نزول بررسی کنیم. اما در این جا برای همگامی و هماهنگی با متون تفسیری و مفسران قرآن، با همان ترتیب تدوین قرآن، پیش می رویم:

اول: سورۀ صافّات:

1- والصّافات صفّاً.

2- فالزّاجرات زجراً.

3- فالتّالیات ذکراً.

مجمع البیان: طبرسی(ره) می گوید: در معنای صافات اختلاف هست بدین شرح:

1- از ابن عباس، مسروق، حسن بصری، قتاده و سدّی نقل شده: مراد از صافات ملائکه است که در آسمان صف می کشند مانند مومنان که در نماز به صف می ایستند.

2- جبائی گفته است: مراد ملائکه است اما نه صف خودشان با همدیگر، بل مقصود هر تک فرشته ای است که هنگام نزول بر زمین بال های خود را صاف کرده می ایستد منتظر فرمان خدا می ماند.

توضیح: جبائی فرشته را به برخی از مرغان تشبیه می کند که هنگام فرود آمدن بر زمین بال های شان را صاف و بی حرکت در هوا نگه می دارند.

3- ابومسلم (اصفهانی) گفته است: مراد از صافات جماعت مومنین است که در نماز و جهاد به صف می ایستند.

طبرسی می گوید: در معنی زاجرات نیز اختلاف کرده اند:

1- سدّی و مجاهد گفته اند: مراد ملائکه است که مردم را از گناه زجر کرده و باز می دارند.

2- جبائی گفته است: زاجرات فرشتگانی هستند که بر زجر و راندن ابرها موکّل هستند.

3- قتاده گفته است: زاجرات یعنی قرآن و آیه هائی که مردم را از قبائح نهی می کنند.

4- ابومسلم (اصفهانی) گفته است: مقصود مومن هائی هستند که صدای شان را در قرائت قرآن بالا می برند. زیرا زجر به معنی صیحه است.

و درباره «فالتالیات ذکراً» می گوید: در معنی این نیز اختلاف کرده اند:

1- مجاهد و سدی می گویند: مراد ملائکه است که کتاب های خدا و ذکری که بر انبیاء نازل می شود را می خوانند.

2- برخی گفته اند: تالیات فرشتگانی هستند که آن کتاب ویژه ای را که خداوند برای ملائکه نوشته است و در آن شرح حوادث هست، می خوانند و تحقق آن حوادث را مشاهده می کنند و ایمان شان به خداوند افزون می شود- زیرا می بینند که هر چه خداوند در آن کتاب نوشته، محقق می شود.

3- ابومسلم گفته است: تالیات قاریان قرآن از مومنین هستند که آن را در نماز تلاوت می کنند.

توضیح: تنها مومنینی را در نظر دارد که در نماز حمد و سوره می خوانند، زیرا
می خواهد میان تالیات و صافّات رابطه برقرار کند.

منهج الصادقین: مطابق مجمع البیان پیش رفته در اصل معانی فرقی با آن ندارد.

تفسیر علی بن ابراهیم قمی: صافات یعنی ملائکه و انبیاء و هر کس که برای خداوند در صف ایستد و عبادت کند. زاجرات کسانی هستند که مردم را (از بدی ها) نهی می کنند. تالیات قاریان قرَآن هستند.

تفسیر صافی: فیض کاشانی همان جملات قمی را نقل کرده و چیزی از خود نگفته است.

انوار التنزیل و اسرار التاویل، بیضاوی: هر سه آیه را یکجا چنین تفسیر کرده است: خداوند سوگند یاد می کند به فرشتگانی که در مقام عبودیت صف می کشند و انوار الهی مطابق رتبه های شان بر آنان فیضان می کند در حالی که منتظر امر خدا هستند، آنان با تدبیری که مامور آن هستند رانندگان اجرام عالَم بالا و عالَم پائین می باشند.

یا: آنان به وسیلۀ الهام خیر بر انسان ها آنان را از گناهان باز می دارند.

یا: آنان شیطان ها را از تعّرض به انسان ها باز می دارند.

آن فرشتگان تلاوت می کنند آیات خدا و جلوه های قدس او را بر انبیاء.

یا: خداوند سوگند یاد می کند بر اجرام که با ترتیب هستند مانند صف های استوار. و نیز سوگند یاد می کند بر ارواحی که آن اجرام را تدبیر می کنند. و نیز سوگند یاد می کند بر جواهر قدسیّه ای که در دریا های قدس خدا مستغرق هستند و تسبیح می کنند خدا را در شب و روز و خسته نمی شوند.

یا: خداوند سوگند یاد کرده بر نفوس علماء که در عبادت به صف می ایستند و به وسیلۀ دلایل و نصایح مردم را از کفر و فسوق باز می دارند و آیات خدا و شرایع الهی را تلاوت می کنند.

یا: سوگند یاد می کند به نفوس رزمندگان که در جهاد صف می کشند و اسب ها را (به حالت هجوم) می رانند. یا  خود دشمن را می رانند در حالی که ذکر خدا را تلاوت می کنند و جنگیدن با دشمن آنان را از ذکر خدا غافل نمی کند.

تفسیر فخررازی: او نیز آیه ها را به فرشتگان تفسیر کرده تنها درباره کلمه «صافات» اشاره احتمالی دارد که شاید اجسام مادی باشد. درباره سخنان او بحث مشروحی خواهد آمد.

تفسیر الجلالَین: والصّافات صفاً: یعنی ملائکه که در عبادت صف می کشند، یا بال های شان را در هوا صاف کرده و منتظرند که ماموریت شان مشخص شود.

والزّاجرات زجراً: یعنی ملائکه که ابرها را باز می دارند یا می رانند.

فالتالیات: یعنی قاریان قرآن.

ذکراً: مصدر است از معنای «تالیات».

تنویر المقابس فی تفسیر ابن عباس: در این تفسیر هیچ سخنی دربارۀ سه آیه مورد بحث نیامده است همچنان به ظاهر لفظ آن ها اکتفاء شده است.

تفسیر المیزان: مرحوم طباطبائی در المیزان ابتدا به جنبۀ ادبی «صافات» توجه می کند، می گوید: صافات (چنانکه گفته اند) جمع «صافّة» و آن نیز جمع «صاف» است و مراد از آن در هر حال جماعة صف کشندگان است.

و «زاجرات» از «زجر» به معنی منصرف کردن از چیزی به وسیله ترسانیدن؛ این ترسانیدن با نکوهش آن چیز باشد یا با عذاب.

تالیات از تلاوت به معنی قرائت است.

آن گاه به نقل اقوال مفسرین که در تفسیرهای مختلف دیدیم، پرداخته، سپس نظر شخص خودش را به صورت زیر بیان می دارد:

احتمال دارد (والله اعلم) مراد از طوائف سه گانۀ مذکور در این سه آیه آن فرشتگانی باشند که برای آوردن وحی نازل می شوند و مامور هستند امنیت راه را تامین کنند و در قبال دخالت (و دست اندازی) شیطان ها به وحی، دفاع کنند و آن را به هر پیامبر یا تنها به پیامبر اسلام(ص) برسانند.

ادامه می دهد: همان طور که این معنی استفاده می شود از آیه های سورۀ جنّ: عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً – إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً – لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ وَ أَحْصى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ عَدَدا.

و نیز تایید می کند گفتۀ ما را، داستان «زدن شیاطین با شهاب ها» که به دنبال این آیه ها آمده است.

سپس می گوید: بنابر این معنی آیه ها چنین می شود: سوگند یاد می کنم به فرشتگانی که در راه وحی صف می کشند یک صف. و سوگند به فرشتگانی که شیاطین را دفع می کنند و آن ها را از مداخله در وحی، باز می دارند. و سوگند به فرشتگانی که تلاوت می کنند بر پیامبر ذکر را، و مراد از ذکر مطلق وحی است یا مخصوص قرآن است همان طور که از قرآن با «تلاوت ذکر» تعبیر می شود.

توضیح: ویژگی های این نظریه طباطبائی(ره) به شرح زیر است:

1- مراد همۀ ملائکه نیست. گروهی است که مامور آوردن وحی هستند.

2- هنگام آمدن وحی صف هائی از ملائکه در اطراف آن به صورت لشکر محافظ،
می آیند.

3- کارشان حفظ وحی و دفاع از مداخله و دست اندازی شیاطین بر وحی، است تا وحی به طور سالم به نبی خدا برسد.

در مباحث آینده به شرح خواهد رفت که نظر همۀ مفسرین در این سه آیه از اصل و اساس نادرست است و ادلۀ این سخن به طور بین و روشن و واضح خواهد آمد. اما نظر به این که مرحوم طباطبائی نظریۀ ویژه ای داده است لازم است در اینجا به نقد آن پرداخته شود:

نقد: 1- شگفت است؛ این سخن مرحوم طباطبائی خواننده را به یاد «نظام هستی شناسی زرتشتیان» می اندازد که همیشه ایزدان (فرشتگان) با اهریمنان در نبرد دائمی هستند همدیگر را می کشند، قتل عام می کنند، گاهی آنان پیروز می شوند و گاهی اینان.

از نظر اسلام اگر چه فرشتگان و شیاطین همیشه در تضاد با هم هستند اما نه در جنگ و نبرد با همدیگر؛ آنان می خواهند خیرها و خوبی ها را توسعه دهند و انسان را هدایت کنند، شیاطین می خواهند شرها و بدی ها توسعه یابد و انسان را گمراه نمایند. اما هیچ نوع درگیری و جنگ با همدیگر ندارند. تنها فرشته ای به نام عزرائیل می تواند جان همۀ شیاطین را بگیرد و هیچ نیازی به جنگ و نبرد نیست. همان طور که می گیرد و خواهد گرفت.

اگر مثلاً جبرئیل وحی را به تنهائی بیاورد، هیچ شیطانی نمی تواند به آن دست اندازی کند یا دخالتی در آن بنماید. این موضوع در سرتاسر قرآن و متون حدیثی موج می زند به حدّی که بینش و فرهنگ همۀ اسلام شناسان نیز چنین است.

2- می گوید: داستان «رمی شیاطین به وسیله شهاب» که به دنبال این آیه ها آمده، سخن ما را تایید می کند. این فرمایش ایشان پنج اشکال دارد:

الف: ماجرای «رمی شیاطین با شهاب» در سورۀ جنّ پیش از آیه های مذکور آمده نه بعد از آن ها. شاید این نکته از سهو قلم یا سهو ذهن باشد. و نمی توان گفت مرادش از «بعد هذه الایات» یعنی سورۀ جن در ترتیب قرآن بعد از سوره صافات است زیرا علاوه بر فاصله دور میان این دو سوره- صافات سورۀ سی و هفتم و جن سورۀ هفتادو دوم است- از لحن عبارت، چنین معنائی نمی آید.

ب: موضوع آیۀ رمی شهاب «استماع» و گوش دادن به اخبار آسمان است نه «حمله و یورش به وحی». می فرماید: «وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَدا»: ما جن ها برای شنیدن، در موضع هائی از آسمان می نشستیم، اما اکنون اگر کسی از ما در صدد استماع، باشد در می یابد شهابی را در کمین خود.

این آیه چه ربطی به دست اندازی به وحی دارد که نیاز باشد لشکری از فرشتگان برای حفاظت از وحی «دو طرف جاده وحی صف بکشند یا وحی را در وسط بگیرند و با ندای دورباش، دورباش، شیاطین را دور کنند-؟!

ج: از جانب دیگر در آیۀ «رمی با شهاب» محور سخن کار و رفتار جن ها است نه کار و رفتار شیاطین، که خود نیازمند بحث مشروحی است.

د: آیۀ «رمی با شهاب» از زبان جن های مومن، نقل شده است که پیش از بعثت پیامبر اسلام(ص) می توانستند به اخبار آسمان گوش بدهند اینک می گویند این امکان از دست ما گرفته شده. نه جن های کافر یا شیاطین که به وحی حمله کنند و به آن یورش ببرند.

3- علاوه بر این که آیۀ «رمی شهاب» در سورۀ جنّ هیچ ربطی به آیه های «عالِمُ الْغَيْب‏…………… أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ وَ أَحْصى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ عَدَدا» از همان سوره، ندارد، خود این آیه ها نیز هیچ ربطی به آیه های صافات، زاجرات و تالیات، ندارند و اساساً برداشت طباطبائی(ره) از آیات سورۀ جن کاملاً نادرست است که در کتاب «مکتب در فرایند تهاجمات تاریخی»- مبحث: علم پیامبر(ص) منحصر به وحی نیست- شرح داده ام و روشن شده است که مرحوم طباطبائی درباره علم پیامبر(ص) نیز با تمسک به برداشت خود از آیات سورۀ جن، کاملاً بی راهه رفته است.

من در این جا در صدد نقد سرتاسر تفسیر المیزان نیستم تا امتیازات و نیز نکات ضعف آن را بررسی کنم موضوع بحث ما آیات اول سورۀ صافات است که ایشان آن را به آیه هائی از سوره جنّ ربط داده اند، تنها در یک بیان کلّی عرض می کنم:

امتیازات تفسیر المیزان:

1- مسائل و موضوعات را به طور مشروح و مبسوط آورده و مانند تفاسیر دیگر از آن جمله تفسیر بیضاوی، به خلاصه گوئی نپرداخته است.

2- موضوعات و مسائلی از علوم اجتماعی را به شکل نو به مباحث تفسیری وارد کرده است.

3- از خرافه گرائی پرهیز و به واقعیت ها گرائیده است.

4- بیان و ادبیاتش با ادبیات علوم انسانی روز تا حدودی سازگار است.

موارد کلی نقد:

1- مباحث اجتماعی تا سورۀ یوسف که همگام با تفسیر رشید رضا (المنار) رفته، جالب است. پس از آن تا حدود زیادی رنگ می بازد. شاید علت این افول «عدم تقابل» باشد زیرا رشید رضا تا سورۀ یوسف رفته. وقتی که یک نویسنده با نظر دیگری در تقابل نباشد زمینه بحث، گسترده نمی شود.

2- نظر به این که مرحوم طباطبائی با کیهان شناسی اصیل اسلامی آشنائی ندارد و 9 فلک ارسطو مانع از تصویر آن در نظر ایشان بوده، در تفسیر آیات کیهان شناسی و جهان شناسی، از عهده کار برنیامده است همان طور که همه مفسرین در این مسئله چنین هستند.

ایشان پذیرفته بود که کیهان شناسی ارسطوئی مردود است اما جایگزین آن را از مکتب قرآن و اهل بیت(ع) در نیافته بود و معروف است که می گفت: اساساً کیهان شناسی ارسطو که باطل شده ربطی به فلسفه ارسطو نداشت.

و این از آن مرحوم (اگر نقلش صحت داشته باشد) بس شگفت است زیرا ارسطو 9 عقل از عقول عشرۀ خود را بر 9 فلک تطبیق می کرد، بطلان کیهان شناسی او به مثابۀ بطلان عقول عشره او می باشد و نتیجه آن بطلان کل فلسفه ارسطو است گرچه امروز مرتجعان ما دو دستی به آن چسبیده اند.

مطالب به حدی واضح است که گمان نکنم نقل بالا از مرحوم طباطبائی، صحیح باشد.

3- یکی از مبانی اساسی المیزان «اعتقاد به عالَم مجردات» است در حالی که زمان چنین تصورات خیالی سپری شده و از مسلّمات علمی است که در هستی غیر از خدا هیچ چیزی مجرّد از زمان و مکان نیست و این قبیل باورها وقتی تصور می شد که علم بشر «ماهیت زمان» و نیز «ماهیت نور» را نمی شناخت؛ نور را مجرّد از مادّه می دانست ملائکه را نیز از همین طریق دارای ماهیت مجرد تصور می کرد.

هر چیز (غیر از خدا)، متحرک، متغیّر، دارای ابعاد و محدود است یعنی ماهیتاً مشمول زمان و مکان است.

4- عدم استفاده کافی از احادیث.

5- در همان استفاده غیر کافی از احادیث، به حدیث های سنّی و یا به حدیث های تفسیر علی بن ابراهیم (که اکثر مطالب آن از ابوالجارود واقل آن نیز از شاگرد علی بن ابراهیم است نه از خود او) بسنده کرده و از تبیین های اساسی اهل بیت(ع) محروم مانده است.

6- نو آوری های المیزان- در غیر از اجتماعیات که گذشت- بیش تر ماهیت یونانی دارد و لذا نمی تواند چنان که باید زیر بار «عالم ذرّ» که زیباترین و علمی ترین و حتی پایۀ زیبای «حیات شناسی» است[1]، برود. و یا «معراج جسمانی» را به طور به اصطلاح «پا در هوا» رها


می کند با آن همه نصوص قرآنی و حدیثی. زیرا چنین چیزی در فلسفه ارسطوئی جائی ندارد. و موضوعات و مسائل دیگر… .

نقد بالا از ارزش واقعی المیزان نمی کاهد چند سطر بالا (که خارج از موضوع این دفتر بود) به این جهت است که با همۀ ارجمندی المیزان نباید آن را به یک بت تبدیل کنیم که متاسفانه چنین شده و پژوهشگران جوان را بی چاره کرده است؛ طوری در برابر المیزان تحقیر شده اند که به خود اجازۀ اندیشه و تفکر نمی دهند. آیا المیزان برای تحقیر ذهن ها و به بند کشیدن استعدادها، نوشته شده!؟! آیا چنین تصوری ستم نابخشودنی بر مرحوم طباطبائی نیست؟!

یک تحرّک مبارک در حوزۀ علمیه پدید آمده که شخصیت زدگی ها تا حدودی کنار رفته و می رود اما صدرائیان سخت می کوشند که شخصیت زدگی دربارۀ مرحوم طباطبائی همچنان باقی بماند و مانده است و اینان در این کار نا مبارک شان موفق شده اند و نظریه های آن مرحوم به طور مطلق پذیرفته می شود به طوری که در نظر جوانان پژوهشگر از سخنان اهل بیت(ع) و حتی از قرآن پیشی گرفته است، قرآن همان را می گوید که در المیزان آمده است و بس. !!!



[1] رجوع کنید: تبیین جهان و انسان- مبحث: انسان شناسی اول