بخش یازدهم: دعای ممنوع و دعای نکوهیده

بخش یازدهم

دعای ممنوع و دعای نکوهیده

مواردی که دعا جایز است اما مستجاب نمی شود

دعا و طلاق (خانواده)

آیا ممکن است دعای معصوم مستجاب نشود؟

دعای حضرت نوح دربارۀ پسرش

لشکر شیطان

 

اللَّهُمَّ احْلُلْ مَا عَقَدَ، وَ افْتُقْ مَا رَتَقَ، وَ افْسَخْ مَا دَبَّرَ، وَ ثَبِّطْهُ إِذَا عَزَمَ، وَ انْقُضْ مَا أَبْرَمَ. (13) اللَّهُمَّ وَ اهْزِمْ جُنْدَهُ، وَ أَبْطِلْ كَيْدَهُ وَ اهْدِمْ كَهْفَهُ، وَ أَرْغِمْ أَنْفَهُ: خدایا، هر چه او (شیطان) گره بزند تو بازکن، و هر چه او پیوند دهد تو گسسته کن، و هر چه او تدبیر کند تو باطل و سترون کن، و چون قصدی کند متوقّفش (زمین گیرش) کن. خدایا، لشکرش را شکست ده، نقشه (و طرح)ش را باطل گردان، سنگر و پناهگاهش را منهدم کن، و بینی او را به خاک بمال.

 

شرح

 

لغت: ثَبَطَ: متوقف شد زمین گیر شد- ثَبَّطَ: متوقف کرد، زمین گیر کرد- ثَبِّط: متوقف کن، زمین گیر کن.

 

دعای ممنوع و دعای نکوهیده

 

امام علیه السلام که این همه بر علیه شیطان دعا می کند، چرا به یکباره نمی گوید خدایا شیطان را بمیران و از بین ببر-؟ چرا هیچ پیامبر و امامی از خداوند مرگ شیطان را نخواسته است؟ برای اینکه اوّلین اصل از اصول دعا این است که خواستۀ دعا کننده مخالف نظر خداوند نباشد. مثلاً کسی نباید دعا کند که خدایا تکلیف را از ما بردار؛ نماز را یا جهاد را از ما بردار. اما هر کسی می تواند (و باید) از خداوند بخواهد که خداوند او را به انجام تکالیف راغب کند و انجام تکالیف را بر او آسان گرداند تا به جای احساس سنگینی تکلیف، از عمل به آن لذّت ببرد «ربِّ یَسّر و لا تُعَسِّر»:[1] خدایا آسان گردان و سخت مکن. یعنی آن حالت و خصلت روحی و روانی را به ما بده که عمل به تکلیف برایمان سهل و گوارا باشد.

خداوند نه سختگیر است و نه سخت کننده: «يُريدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ».[2] اسلام دین حنیف (مطابق اقتضاهای روح فطرت)، و والامنش، و آئین سهله است: «بعثت علی الحنفیة السّمحة السّهلة».[3] اگر عمل به تکلیفی از تکالیف به نظر ما سخت آید در اثر ضعف روح فطرت و تعدّی روح غریزه است.

آرزوی مرگ شیطان نیز مانند آرزوی حذف تکالیف، بر خلاف نظر خداوند است زیرا به شیطان وعدۀ تداوم حیات داده است: «إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ».[4] و قبلاً دربارۀ چرائی وجود شیطان و دشمنی او با انسان، بحثی گذشت. و نیز در تعادل میان دو جانب انسان به شرح رفت که در یک جانب عقل و نبوت است و در جانب دیگر هوی و شیطان است. و تفضّل خدا بر انسان، بالاتر از عدل و تعادل است: «وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ».[5] راه اسلام، عمل به اسلام سهل و آسان است بشرط سلامت شخصیت، که روح فطرت بتواند روح غریزه را مدیریت کند.

پس دعا بر خلاف نظر خدا ممنوع است و برخی دعاها ممنوع نیست اما نکوهیده و مکروه است، با هر رنجشی نباید بر علیه کسی دعا کرد، بهتر است برای هدایت آن کس دعا شود.

با بیان مشروحتر: رنجش کسی از کسی بر دو گونه است:

1- رنجش بخاطر امور شخصی و دنیوی.- این نیز بر دو نوع است:

الف: رنجش بخاطر یک رفتار بد ناآگاهانه و غیر متعمّدانه.

ب: رنجش بخاطر یک رفتار بد آگاهانه و متعمدانه.

در صورت الف، بهتر است برای او از خداوند هدایت و آگاهی خواست، و دعا بر علیه او مکروه است: «الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ».[6] اما صورت ب از مصادیق ظلم و ستم است و دعا بر علیه ستمگر حق مسلّم مظلوم است و این حق بعد از «حق دفاع» است یعنی اگر نتوانست دفاع کند بر علیه او دعا می کند و اگر بتواند باید دفاع کند و زیر بار ظلم نرود: «لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُون‏».[7] حتی می تواند و حق دارد باصطلاح داد و فریاد راه بیندازد: «لا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ»:[8] خداوند گفتاری را که برای بدی بلند شود، دوست ندارد مگر از کسی که مورد ستم واقع شده باشد.

2- رنجش بخاطر امور دینی (که برگشتش به امور جامعه است): در اینگونه موارد ابتدا مرحلۀ امر به معروف و نهی از منکر است و اگر سودی نداد نوبت به دعا بر علیه او می رسد و بهتر است که دعای مشروط کرده باشد، یعنی: خدایا، اگر قابل هدایت است هدایتش کن و اگر قابل هدایت نیست…[9].

زیرا چنین شخصی نیز مصداق ظالم است که بر جامعه ستم کرده است.

مواردی که دعا جایز است اما مستجاب نمی شود:

1- کسی که به جای جهاد بنشیند و بر علیه دشمن دعا کند.

2- جامعه ای که به جای جهاد، بر علیه جامعۀ کفر دعا کند.

3- کسی که به جای فعالیت و کار، بنشیند برای رزق و روزی دعا کند. و همینطور است جامعۀ تنبل.

4- دعا به جای طلاق: کسی که همسر ناسازگار و چموش دارد، به جای طلاق، برای سازگار شدن او دعا کند.

توضیح: طلاق در نظر خداوند مبغوض ترین رفتار است، زیرا «خانواده» در نظر اسلام جایگاهی بس مهم دارد و دارای نقش حیاتی، و (همانطور که قبلاً بیان شد) واحد جامعه است. پس متلاشی شدن آن لطمه بر شخصیت فرد، شخصیت خانواده و شخصیت جامعه و شخصیت تاریخ است. آمار طلاق نشان از بیماری شخصیت جامعه و آفت زدگی جریان تاریخ هر جامعه است. امام صادق از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله): مَا مِنْ شَيْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَيْتٍ يُعْمَرُ بِالنِّكَاحِ وَ مَا مِنْ شَيْ‏ءٍ أَبْغَضَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَيْتٍ يُخْرَبُ فِي الْإِسْلَامِ بِالْفُرْقَةِ يَعْنِي الطَّلَاقَ:[10] هیچ چیزی برای خداوند محبوبتر از خانواده ای نیست که با ازدواج آباد باشد، و هیچ چیزی برای خداوند (عزّوجلّ) مبغوضتر از خانواده ای نیست که با طلاق از هم بپاشد.- و حدیث های دیگر.

با این همه خداوند طلاق را جایز کرده است. پس اسلام هزینۀ بیشتری را برای جواز طلاق تحمل کرده است که به متلاشی شدن محبوبترین نهاد رضایت داده است. یعنی اسلام بیش از خود آن شخص در تحمّل طلاق به خود فشار آورده است. پس دیگر جائی برای خودداری از طلاق و خودداری از تلخی طلاق برای آن شخص نمی ماند. فی المثل شبیه این است که پدری برای نجات فرزند زندانی خود زحمت و فعالیت را متحمل شود و حکم آزادی او را بگیرد، آنگاه فرزند بگوید: در زندان می مانم و دعا می کنم که آزاد شوم.

نشریع و تقنیس جواز طلاق، باز هم برای حفاظت از نهاد خانواده است که اگر طلاق نباشد به جای متلاشی شدن خانواده های معدود، اصل و اساس «نهاد خانواده» در جامعه تضعیف می شود؛ در صورت ممنوعیت طلاق، تنفّر همسرانی که با همدیگر سازگار نیستند زمینه ساز رجوع آنان به افراد دیگر می گردد، زنا و فحشاء رواج می یابد و خانواده های دیگر نیز متلاشی و دستکم دچار ناسازگاری می گردند، یکی از عوامل اصلی سقوط خانواده در غرب، ممنوعیت طلاق بود که مسیحیت آن را ممنوع کرده بود. و ممنوعیت طلاق یکی از مؤثرترین وسیله برای شیطان بود که جامعۀ غربی را به شهر لوط تبدیل کند.

بنابراین، گر چه طلاق ظاهراً یک خانواده را متلاشی می کند، اما خانواده ای که دچار ناسازگاری است، پیش از طلاق متلاشی شده است و اگر طلاق نباشد خانواده های دیگر را نیز دچار ناسازگاری خواهد کرد. پس اصل و اساس جواز طلاق برای حفظ نهاد خانواده در جامعه است.

کدام طلاق صحیح است و کدام طلاق خواستۀ شیطان است؟ طلاق بر سه نوع است:

1- طلاقی که با انگیزش های فطری باشد؛ مثلاً بخاطر عدم توافق در باورها و اعتقادات مکتبی باشد؛ امام باقر علیه السلام زنی را طلاق داد، علّت آن را پرسیدند، فرمود: ذَكَرْتُ عَلِيّاً ع فَتَنَقَّصَتْهُ فَكَرِهْتُ أَنْ أُلْصِقَ جَمْرَةً مِنْ جُمَرِ جَهَنَّمَ بِجِلْدِی:[11] من یادی از امیرالمؤمنین علیه السلام کردم، آن زن بر آن حضرت خرده و ایراد گرفت نخواستم تکّۀ آتشی از آتش دوزخ بر پوست من بچسبد.

و یا ناسازگاری در قبول و یا عمل به تکالیف دین باشد مثلاً بدلیل عدم رعایت عفّت باشد.

2- طلاقی که با انگیزش های غریزی لیکن با مدیریت روح فطرت باشد.

3- طلاقی که صرفاً با انگیزش های غریزی مستقل از روح فطرت باشد.

ردیف 1 و 2 جایز است، اما ردیف 3 ابزار دست شیطان است.

و باید توجه کرد که دعا برای دوام و بقای خانواده که از ضروری ترین و مستجاب ترین دعاها است، با دعا به جای طلاق، فرق دارد. سازگاری دو همسر از نعمت های اساسی و پر ارزش است. قرآن دو نعمت بزرگ برای حضرت ذکریا می شمارد: «وَ وَهَبْنا لَهُ يَحْيى‏ وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ»؛[12] به او یحیی را دادیم و همسرش را با او سازگار کردیم. و نیز عناصر روحی و روانی که دو همسر را به هم پیوند می دهند را از نشانه های قدرت خدا می شمارد: «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ».[13]

لغت: الودّ: آرزو- مودّت: آرزوی متقابل همگون- آرزوی خوبی ها بر همدیگر.

الرّحمة: دلسوزی- دلسوزی دو همسر بر همدیگر.

این هر دو، ویژۀ انسان و منشأشان روح فطرت است. ممکن است حیوانی نسبت به حیوان دیگر محبت داشته باشد، اما مودّت در عالم حیوان وجود ندارد. و همچنین رحمت و دلسوزی غیر از محبت است. و همین دو عنصر مودّت و رحمت است که انسان را برای ایجاد نهاد «خانواده» بعنوان واحد جامعه، انگیزش داده است و حیوان از آن محروم است.[14]

و شیطان همیشه می کوشد به مودت و رحمت میان دو همسر آسیب بزند. و باید مطابق همین دعای هفدهم از شر شیطان (بویژه از همین آسیب او) به خداوند استعاذه کرد و پناه برد تا از عَقدها و عُقده هائی که شیطان در دل همسران ایجاد می کند و دل ها را به جای دیگر گره می زند، باز شود. یا علاقه و پیوند هائی که قلب هر کدام از دو همسر را به چیز دیگر و به جای دیگر پیوند می زند، گسسته شود. و هر چه شیطان تدبیر کند خداوند باطل و سترون کند، و قصد او را متوقف کند که امام علیه السلام می گوید: اللَّهُمَّ احْلُلْ مَا عَقَدَ، وَ افْتُقْ مَا رَتَقَ، وَ افْسَخْ مَا دَبَّرَ، وَ ثَبِّطْهُ إِذَا عَزَمَ، وَ انْقُضْ مَا أَبْرَمَ.

البته سخن امام علیه السلام منحصر و محدود به مسائل خانواده نیست، شامل همۀ امور فردی و اجتماعی است. مسئلۀ خانواده بعنوان نمونه آورده شد.

 

آیا ممکن است دعای معصوم مستجاب نشود؟

 

اللَّهُمَّ وَ اهْزِمْ جُنْدَه‏: خدایا لشکر شیطان را شکست بده.

آقائی در درس «اصول عقاید» گفته بود: لازم نیست که حتماً دعای معصومین علیهم السلام مستجاب شود، اگر این همه دعاهای امام سجاد علیه السلام مستجاب می شد جهان گلستان می گشت، عدالت بر همۀ بشر حاکم می شد.

اما اولاً: اگر این آقا درسش را از این مسئله: «آیا معصوم دعای بی جا می کند یا نه؟-؟» شروع می کرد، شاید جان مسئله برایش روشن می گشت. دعای نابه جا کردن، یعنی جهل و نادانی، مقام معصوم از آن منزّه است. و دعای بجا و صحیح، حتماً مستجاب می شود. ما شرایط صحت دعا و شرایط استجابت آن را و نیز کجا و در چه موردی باید دعا کنیم و در کجا و در چه موردی نباید دعا کنیم را از معصومین یاد می گیریم، چگونه ممکن است خود آنان دعای لغو و بیهوده کرده باشند!؟!

بلی درست است که خداوند برای هیچکس تعهد قطعی نداده است اما معصومین همین اصل را می دانند و بهتر می شناسند که چه دعائی را بکنند و چه دعائی را نکنند.

دعای حضرت نوح دربارۀ پسرش: بهتر است دربارۀ حضرت نوح و پسرش بحثی داشته باشیم سپس برگردیم به «آیا ممکن است دعای معصوم مستجاب نشود؟». معلوم نیست این که می گویند حضرت نوح دربارۀ پسرش دعا کرد و دعایش مستجاب نشد، از کجا آمده است. همانطور که معلوم نیست از کجا آورده اند که طوفان نوح سرتاسر کره زمین را گرفته بود.[15]

قرآن می گوید: «قُلْنَا احْمِلْ فيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَليلٌ- وَ قالَ ارْكَبُوا فيها بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحيمٌ- وَ هِيَ تَجْري بِهِمْ في‏ مَوْجٍ كَالْجِبالِ وَ نادى‏ نُوحٌ ابْنَهُ وَ كانَ في‏ مَعْزِلٍ يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرينَ- قالَ سَآوي إِلى‏ جَبَلٍ يَعْصِمُني‏ مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكانَ مِنَ الْمُغْرَقينَ».[16]

«وَ نادى‏ نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْني‏ مِنْ أَهْلي‏ وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمينَ- قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلينَ- قالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ ما لَيْسَ لي‏ بِهِ عِلْمٌ وَ إِلاَّ تَغْفِرْ لي‏ وَ تَرْحَمْني‏ أَكُنْ مِنَ الْخاسِرينَ».[17]

معلوم نیست از کجای این آیه ها در آورده اند که نوح برای پسرش دعا کرد و از خدا نجات او را خواست-؟! در حالی که در آیه اول تصریح شده که به نوح گفته شد «احْمِلْ فيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ» و برایش اعلام شده بود که پسرش و همسرش نباید سوار کشتی شوند و سخن خود حضرت نوح نصّ است بر اینکه هر کس سوار کشتی نشود غرق خواهد شد: «لا عاصِمَ الْيَوْمَ». با وجود این چه جای دعا برای پسرش می ماند؟

حضرت نوح می گوید: خدایا پسرم از اهل من است و وعدۀ تو حق است. این وعده چیست؟ این وعده همان «إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ» است؛ یعنی خداوند اعلام کرده بود که پسرش غرق خواهد شد. نوح می گوید: وعدۀ تو حق است و تو احکم الحاکمین هستی؛ پسرم که از اهل من است غرق خواهد شد.

در این وقت که پسر آخرین دعوت پدر را نیز رد می کند و کاملاً اتمام حجّت می شود، او از شمول «اهل» نیز خارج می شود و مصداق «لَيْسَ مِنْ أَهْلِك‏» می گردد و به نوح اعلام می شود که او از اهل تو هم خارج گشت.

در این مکالمۀ خدا و حضرت نوح، موضوع مکالمه «اهل» است، نه غرق شدن یا نجات از غرق. زیرا عدم نجات و غرق شدن پیشاپیش مشخص شده بود.

تفسیری که بر آیه ها تحمیل کرده اند وقتی درست می شد که خداوند به نوح وعدۀ نجات اهل او را داده باشد، در حالی که قضیه بر عکس است؛ به او وعده داده بود که برخی از اهلش غرق خواهند شد. و این تفسیر تحمیلی دقیقاً بر خلاف نصّ «إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ» است.

وعده یا وعید؟-؟: عدم نجات و غرق شدن پسر را اصطلاحاً وعده نمی گویند، وعید می گویند. ظاهراً تحمیل کنندگان تفسیر مذکور دربارۀ همین اصطلاح اشتباه کرده اند. در حالی که این اصطلاح فقط در مقام مرحمت و تهدید است. نه در مقام مطلق، آنجا که مقام نه مقام مرحمت است و نه مقام تحدید بل مقام بیان حقیقت و واقعیت است، کلمه وعده در هر دو مورد به کار می رود. و در آیه های بسیار وعده به معنی وعدۀ بد و وعده بلا آمده است از قبیل:

1- «وَ نادى‏ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا قالُوا نَعَم‏».[18]

2- «وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْكُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ».[19]

3- «أَوْ نُرِيَنَّكَ الَّذي وَعَدْناهُمْ فَإِنَّا عَلَيْهِمْ مُقْتَدِرُونَ».[20]

4- «النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذينَ كَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصيرُ».[21]

و حضرت نوح با آوردن جملۀ «وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمينَ»، اعلام می کند که خدایا راضیم به حکم تو؛ در حال رضاء هستم نه در حال سخط. زیرا تو احکم الحاکمین هستی.

و اما سخن خداوند که به حضرت نوح می فرماید «فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلينَ»: از من مخواه چیزی را که به آن علم نداری، من تو را موعظه می کنم که مبادا از نادانان باشی.

این وحی و نبوت است، وحی و نبوت دو بخش دارد:

1- تبیین ها: این نیز بر دو بخش است:

الف: تبیین جهان کائنات (هستی شناسی) از پیدایش جهان، گسترش جهان، اشیاء تا برسد به انسان شناسی و جامعه شناسی.

ب: تبیین مکتب بر اساس همان هستی شناسی و انسان شناسی.- در این بخش است که مشخص و معین می شود که کافر اهل مؤمن نمی شود گرچه فرزند او باشد.

 2- تشریع احکام و قوانین، باصطلاح؛ احکام فقه از طهارت تا دیات.

در اسلام هم تبیین ها و هم احکام به تدریج وحی شده و در مدت 23 سال آمده اند. اما در نبوت های پیشین احکام یکجا می آمد مانند بخش احکام تورات، لیکن تبیین ها در همۀ نبوت ها بتدریج آمده اند و این ماهیت تبیین ها است. مسئلۀ تبیین اینکه «کافر اهل مؤمن نمی شود گرچه فرزند او باشد» برای حضرت نوح در آن هنگام آمد.

و شگفت اینکه این مکالمۀ حضرت نوح با خداوند، پس از غرق شدن پسرش بود که در آیۀ 43 آمده است «فَكانَ مِنَ الْمُغْرَقينَ»، سپس آیۀ 44 می آید و پس از آن در آیۀ 45 سخن نوح می آید که «رَبِّ إِنَّ ابْني‏ مِنْ أَهْلي‏». آیا حضرت نوح پس از مرگ پسرش نجات او را می خواست!؟!

پس از مرگ پسر است که اصلی از اصول مکتب تبیین می شود و به نوح توصیه می گردد که فرزند ناصالح «اهل» نیست و نگو که او از اهل من بود، زیرا این نوع فکر کردن کار جاهلان است که نژادپرستی می کنند، رابطۀ مکتبی مقدم بر رابطه نسلی است. و رابطه مکتبی است که مسلمان را «السَّلْمَانِ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ» می کند.

و مراد از «إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلينَ» خطابی است که به همۀ پیامبران شده است که در واقع خطاب به امت ها است و از مصادیق «إِيَّاكِ أَعْنِي وَ اسْمَعِي يَا جَارَةِ»= به در می گویم تا دیوار بشنود، است. حتی به اشرف المرسلین (صلّی الله علیه و آله) می فرماید: «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى‏ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلينَ».[22]

این اصل در همۀ ادیان هست که فرزند از اهل پدر است حتی اگر گرایشی به کفر داشته باشد، تا وقتی که حجت تمام شود. و با اتمام حجت از شمول اهل خارج می شود. لذا در آیۀ 41، پسر و همسر نوح اهل او محسوب می شوند: «وَ أَهْلَكَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ». اما پس از اتمام حجت و غرق شدن، می گوید «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ». امام رضا علیه السلام بنقل از امام صادق علیه السلام می گوید: چون پسر نوح مخالف او بود خدا فرمود او از اهل تو نیست، و کسانی را که پیرو او بودند اهل او قرار داد.[23]

عمل غیر صالح: می فرماید ای نوح او از اهل تو نیست، زیرا که «إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ»: او عمل غیر صالح است. این تعبیر (باصطلاح ادبی) از باب «زیدٌ عدلٌ» است که به جای «زیدٌ عادلٌ» می گویند تا کمال و شدت عدالت او را برسانند. و «عمل غیر صالح» یعنی «عامل غیر صالح».

در تفسیر این جمله نیز سخنان سخیفی آورده اند که ریشۀ آن به تفسیر افرادی مانند تمیم داری کابالیست و کعب الاحبار کابالیست می رسد. متأسفانه در نقل های بدون سند، به برخی از ائمّه طاهرین نیز نسبت داده اند که فرموده باشند آن پسر از نطفۀ نوح نبود و از عمل ناصالح همسرش بود.

نتیجه: حضرت نوح هیچ دعائی برای نجات پسرش نکرده تا مستجاب شود یا نشود.- برگردیم به اصل موضوع که «آیا ممکن است دعای معصوم مستجاب نشود؟».

دعای معصومین مستجاب است: آنان که گمان می کنند ممکن است دعای معصوم پذیرفته نشود، به ماهیت و معنی «استجابت» توجه ندارند. دعا دو نوع است، استجابتش نیز دو نوع است:

1- دعای شخص دربارۀ فردیت فردی خودش و والدینش و اهالی و ذوی الارحام و فامیلش؛ همانطور که در بیان امام علیه السلام دیدیم[24]. در این مورد هیچ دعائی از هیچ معصومی ندیده ایم که مستجاب نشود، اگر چنین چیزی به ذهنمان بیاید، اشتباه از ماست مانند آن اشتباه که دربارۀ دعای حضرت نوح شده است.

2- دعا برای پیروزی مکتب و از بین رفتن دولت ابلیس و اعتلای حق در جهان بشریت، این قبیل دعاهای معصومین علیهم السلام به دو طریق مستجاب شده است:

الف: اگر این قبیل دعاها نبود، نه حقی باقی می ماند و نه حقیقتی. کما اینکه اگر نبوت ها و امامت ها ن